1. on tiptoe
1- روی نوک پا،روی سرپنجه،در حال پاورچین بودن
2. he stood tiptoe and looked inside the room
نوک پا ایستاد و به درون اتاق نگاه کرد.
3. she stood on tiptoe and whispered something into mohsen's ears
روی نوک پا ایستاد و چیزی در گوش محسن نجوا کرد.
4. he approached me with tiptoe steps
با گام های پاورچین به من نزدیک شد.
5. She stood on tiptoe to kiss him.
[ترجمه ترگمان]روی پنجه پا ایستاد تا او را ببوسد
[ترجمه گوگل]او روی نوک انگشتی ایستاد تا او را ببوسد
6. She had to stand on tiptoe to reach the top shelf.
[ترجمه ترگمان]ناچار بود روی نوک پنجه پا بایستد تا به قفسه بالایی برسد
[ترجمه گوگل]او مجبور شد روی نوک انگشتان پا نشسته و به قفسه بالا برود
7. The children stood on tiptoe in order to pick the apples from the tree.
[ترجمه ترگمان]بچه ها روی پنجه پا ایستاده بودند تا سیب را از درخت بردارند
[ترجمه گوگل]بچه ها بر روی نوک سینه ایستاده بودند تا سیب را از درخت انتخاب کنند
8. They walked across the room on tiptoe so as not to waken the baby.
[ترجمه ترگمان]پاورچین پاورچین وارد اتاق شدند تا بچه را بیدار نکند
[ترجمه گوگل]آنها در اطراف اتاق بر روی نوک انگشتان راه می رفت تا نوزاد را بیدار نکنند
9. I tiptoe over to her bed and give her a nudge.
[ترجمه ترگمان]روی تخت پنجه پا می ایستم و به او سقلمه می زنم
[ترجمه گوگل]من به نوک انگشتم به رختخوابم نگاه می کنم
10. People stood on tiptoe to see, they questioned everyone who was turned back in order to estimate their own chances.
[ترجمه ترگمان]کسانی که روی نوک پنجه پا ایستاده بودند تا ببینند، از همه می پرسیدند که چه کسی برگشته است تا شانس خودشان را ارزیابی کنند
[ترجمه گوگل]مردم بر روی نوک انگشتان ایستاده بودند تا آنها را ببینند و آنها را مورد پرسش قرار دادند تا بتوانند شانس خود را برآورده کنند
11. She was trying to tiptoe down and at the same time keep hold of Anna, who seemed determined to stumble.
[ترجمه ترگمان]سعی می کرد روی نوک پنجه پا بایستد و در همان حال آنا را که مصمم بود سکندری بخورد
[ترجمه گوگل]او سعی کرد به نوک انگشتان پا و در عین حال نگه داشتن آنا، که به نظر می رسید مصمم به تلو تلو خوردن
12. For one instant I saw you, erect on tiptoe, ruling your orchestra and transfigured by the expression of a conqueror.
[ترجمه ترگمان]برای یک لحظه شما را دیدم که بر نوک پنجه پا ایستاده بود، orchestra را بر روی نوک پنجه، بر روی نوک پنجه، بر روی نوک پنجه، بر روی نوک پنجه، بر روی نوک پنجه، بر روی نوک پنجه نرم کرده بود
[ترجمه گوگل]برای یک لحظه، شما را دیدم، بر روی نوک انگشت نصب کردم، ارکستر خود را کنترل می کردم و با بیان یک فاتح، تغییر شکل داد
13. The creature hovered on tiptoe, ice-cold with shock.
[ترجمه ترگمان]جانور روی نوک پنجه پا به پرواز در آمد
[ترجمه گوگل]موجودی که در نوک انگشتان قرار دارد، با یخ خشک با شوک
14. Four foot ten, she stood on tiptoe to kiss me on the cheek.
[ترجمه ترگمان]چهار پا ده پا روی پنجه پا ایستاد تا مرا ببوسد
[ترجمه گوگل]چهار پا ده، او روی نوک انگشتی ایستاده بود تا به صورتش بوس کند