1. subsistence economy
اقتصاد در حداقل معیشت
2. subsistence crop
محصولی که فقط برای مصرف کشاورز کافی است
3. their subsistence was threatened by war
جنگ هستی آنان را تهدید کرد.
4. old men grubbing for a bare subsistence
پیرمردانی که برای یک نان بخور و نمیر جان می کندند
5. the poor soil provided them with no more than a bare subsistence
آن زمین کم حاصل به آنها فقط زندگی بخور و نمیر ارائه می داد.
6. He is on the margin of bare subsistence.
[ترجمه ترگمان]او در حاشیه subsistence است
[ترجمه گوگل]او در حاشیه اموال بیرحمانه است
7. Most of the population lives at subsistence level.
[ترجمه ترگمان]اکثر مردم در سطح گذران زندگی می کنند
[ترجمه گوگل]اکثر جمعیت در سطح معیشت زندگی می کنند
8. Their main mode of subsistence is hunting.
[ترجمه ترگمان]شیوه اصلی امرار معاش آن ها شکار است
[ترجمه گوگل]حالت اصلی زندگی آنها شکار است
9. The land provided subsistence and little more.
[ترجمه ترگمان]این سرزمین معیشت و گذران زندگی را تامین می کرد
[ترجمه گوگل]این زمین، امیدواری و کمی بیشتر را فراهم کرد
10. They had no visible means of subsistence.
[ترجمه ترگمان]آن ها هیچ وسیله ای برای گذران زندگی نداشتند
[ترجمه گوگل]آنها ابزار معیاری برای معیشت ندارند
11. The family were living at subsistence level.
[ترجمه ترگمان]خانواده در سطح گذران زندگی می کردند
[ترجمه گوگل]خانواده در سطح معیشت زندگی می کردند
12. The money is intended to provide a basic subsistence and should not be paid to someone who receives other income.
[ترجمه ترگمان]این پول برای تامین معاش اساسی در نظر گرفته می شود و نباید به کسی که درآمد دیگری دریافت می کند پرداخت شود
[ترجمه گوگل]این مبلغ در نظر گرفته شده برای فراهم کردن اموال اساسی است و نباید به کسی که درآمد دیگر را دریافت می کند پرداخت شود
13. Many black Namibians are subsistence farmers who live in the arid borderlands.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم نامیبیا کشاورزانی هستند که در مناطق خشک زندگی می کنند
[ترجمه گوگل]بسیاری از Namibians سیاه وحشی هستند که در مناطق مرزی خشک زندگی می کنند
14. She had no means of subsistence and was dependent on charity.
[ترجمه ترگمان]او وسیله ای برای گذران زندگی نداشت و وابسته به نیکوکاری بود
[ترجمه گوگل]او هیچ معیاری برای زندگی نداشت و وابسته به خیریه بود
15. Many families are living below the level of subsistence.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از خانواده ها در زیر سطح گذران زندگی زندگی می کنند
[ترجمه گوگل]بسیاری از خانواده ها زیر سطح معیشت زندگی می کنند
16. Our ancestors lived in basic subsistence economies where cash never changed hands.
[ترجمه ترگمان]اجداد ما در اقتصادهای ابتدایی زندگی می کردند که پول نقد هرگز دست به دست نمی شد
[ترجمه گوگل]اجداد ما در اقتصادهای پایدار زندگی می کردند که پول نقد هرگز دست خود را عوض نمی کردند