کلمه جو
صفحه اصلی

sully


معنی : لکه دار کردن، کثافت، الوده شدن
معانی دیگر : لک انداختن، چرکین کردن، (مجازی) ننگین کردن، آبرو ریزی کردن، (مجهور) لکه دار شدن، ننگین شدن، الودگی

انگلیسی به فارسی

الوده شدن، لکه دار کردن، کثافت، الودگی


سولی، لکه دار کردن، الوده شدن، کثافت


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: sullies, sullying, sullied
(1) تعریف: to make dirty or tarnished.
مترادف: defile, dirty, soil
مشابه: befoul, begrime, besmear, mar, smear, smudge, spot, stain, taint, tarnish

- She sullied the page with erasures.
[ترجمه ترگمان] او the را با چند erasures آلوده کرد
[ترجمه گوگل] او صفحه را پاک کرد

(2) تعریف: to ruin the purity or perfection of.
مترادف: blemish, defile, dirty, spoil
مشابه: besmear, blacken, cloud, damage, dishonor, injure, mar, ruin, soil, stain, taint, tarnish

- His bankruptcy sullied his good name.
[ترجمه ترگمان] ورشکستگی او نام نیک او را آلوده کرد
[ترجمه گوگل] ورشکستگی او نام او خوب است

• dirty, soil, tarnish; taint, defile, disgrace
if you sully something, you make it dirty; a literary word.
to sully something also means to spoil it so that it is no longer pure or of such high value; a literary word.

مترادف و متضاد

لکه دار کردن (فعل)
distaste, foul, blame, blemish, slur, speck, soil, brand, denigrate, gaum, taint, stain, traduce, besmirch, tarnish, smear, calumniate, maculate, mottle, smirch, sully, smutch, stigmatize, stipple

کثافت (فعل)
slubber, smirch, smooch, sully

الوده شدن (فعل)
taint, sully

soil, stain


Synonyms: besmirch, blacken, blot, contaminate, corrupt, debase, debauch, defile, dirty, discolor, disgrace, dishonor, drag through the mud, make unclean, mark, smear, smudge, spot, taint, tar, tarnish


جملات نمونه

1. His reputation, he said, had been unfairly sullied by allegations, half-truths and innuendos.
[ترجمه ترگمان]او گفت که شهرت او به طور ناعادلانه با اتهامات، نیمی از حقایق و innuendos لکه دار شده است
[ترجمه گوگل]او می گوید شهرت او به دلیل اتهامات، نیمی از حقایق و انی نودو ها ناعادلانه بوده است

2. You sullied the honour of your family.
[ترجمه ترگمان]تو شرافت خانوادگی خود را آلوده کردی
[ترجمه گوگل]شما افتخار خانواده خود را تحسین کردید

3. The City's reputation has been sullied by scandals like those at Lloyd's.
[ترجمه ترگمان]شهرت شهر توسط رسوایی لو ید آلوده شده است
[ترجمه گوگل]شهرت شهرها توسط رسوائی هایی مانند کسانی که در لیدز هستند مورد سوء استفاده قرار گرفته است

4. Her reputation is sullied by crimes.
[ترجمه ترگمان]شهرت او آلوده به جنایات است
[ترجمه گوگل]شهرت او توسط جرایم جاسوسی شده است

5. I felt loath to sully the gleaming brass knocker by handling it.
[ترجمه ترگمان]از این که با کنار زدن آن ضربه برنجی براق را کثیف کنم، ناراحت شدم
[ترجمه گوگل]با دست زدن به آن، احساس ناخوشایندی داشتم که زنگ زدن برنج را برمیدارد

6. She wondered if she dared risk sullying the gleaming sink.
[ترجمه ترگمان]در این فکر بود که آیا ممکن است او به خطر افتادن یا غرق شدن در سینک ظرفشویی خطر کند یا نه
[ترجمه گوگل]او تعجب کرد که آیا او در معرض خطر غرق شدن غرق درخشان است

7. No speck of dirt had ever sullied his hands.
[ترجمه ترگمان]هیچ لکه خاک هرگز دست هایش را کثیف نکرده بود
[ترجمه گوگل]هیچ جسد خاکی تا به حال دستانش را ندیده بود

8. She claimed they were sullying her good name.
[ترجمه ترگمان]او ادعا می کرد که از بدنامی او بسیار ناراحت است
[ترجمه گوگل]او ادعا کرد که نام او خوب است

9. Don't sully the radio by dropping.
[ترجمه ترگمان]با افتادن رادیو را کثیف نکن
[ترجمه گوگل]رادیو را با سقوط نکنید

10. By cheating they have sullied the good name of their country.
[ترجمه ترگمان]با تقلب نام نیک کشور خود را آلوده کرده اند
[ترجمه گوگل]با تقلب آنها نام خوب کشورشان را تحویل گرفته اند

11. People have a lot to complain about. Oil spills have sullied thousands of acres.
[ترجمه ترگمان]مردم خیلی برای شکایت کردن دارند ریزش های نفتی هزاران هکتار زمین آلوده کرده اند
[ترجمه گوگل]افراد زیادی برای شکایت دارند نشت نفت هزاران هکتار سیلندر دارد

12. Instead, the general manager has sullied the whole outfit.
[ترجمه ترگمان]در عوض، مدیر کل سازمان را آلوده کرده است
[ترجمه گوگل]در عوض، مدیر کل کل کل لباس را تحمل کرده است

13. He still felt sullied by what he'd had to do - to crawl to some one like Bernard Walton.
[ترجمه ترگمان]هنوز احساس کثیفی نسبت به کاری که مجبور بود انجام دهد - برای خزیدن به یکی مثل برنارد والتون
[ترجمه گوگل]او هنوز هم احساس می کند که او باید انجام دهد - به خزیدن به برخی از مانند برنارد والتون

14. A natural and innocent experience like weeping becomes sullied and distorted.
[ترجمه ترگمان]تجربه ای طبیعی و معصومانه مثل اشک آلوده و تحریف شده می شود
[ترجمه گوگل]یک تجربه طبیعی و بی گناه مانند گریه می افتد و تحریف می شود

His cruelties sullied his name.

ظلم‌های او نامش را لکه‌دار کرد.


پیشنهاد کاربران

مورد تردید قرار دادن، شک کردن، سوظن گرفتن، لکه دار کردن، متهم کردن ( معمولا با نیت بد )

Concise En Dic


کلمات دیگر: