1. His reputation, he said, had been unfairly sullied by allegations, half-truths and innuendos.
[ترجمه ترگمان]او گفت که شهرت او به طور ناعادلانه با اتهامات، نیمی از حقایق و innuendos لکه دار شده است
[ترجمه گوگل]او می گوید شهرت او به دلیل اتهامات، نیمی از حقایق و انی نودو ها ناعادلانه بوده است
2. You sullied the honour of your family.
[ترجمه ترگمان]تو شرافت خانوادگی خود را آلوده کردی
[ترجمه گوگل]شما افتخار خانواده خود را تحسین کردید
3. The City's reputation has been sullied by scandals like those at Lloyd's.
[ترجمه ترگمان]شهرت شهر توسط رسوایی لو ید آلوده شده است
[ترجمه گوگل]شهرت شهرها توسط رسوائی هایی مانند کسانی که در لیدز هستند مورد سوء استفاده قرار گرفته است
4. Her reputation is sullied by crimes.
[ترجمه ترگمان]شهرت او آلوده به جنایات است
[ترجمه گوگل]شهرت او توسط جرایم جاسوسی شده است
5. I felt loath to sully the gleaming brass knocker by handling it.
[ترجمه ترگمان]از این که با کنار زدن آن ضربه برنجی براق را کثیف کنم، ناراحت شدم
[ترجمه گوگل]با دست زدن به آن، احساس ناخوشایندی داشتم که زنگ زدن برنج را برمیدارد
6. She wondered if she dared risk sullying the gleaming sink.
[ترجمه ترگمان]در این فکر بود که آیا ممکن است او به خطر افتادن یا غرق شدن در سینک ظرفشویی خطر کند یا نه
[ترجمه گوگل]او تعجب کرد که آیا او در معرض خطر غرق شدن غرق درخشان است
7. No speck of dirt had ever sullied his hands.
[ترجمه ترگمان]هیچ لکه خاک هرگز دست هایش را کثیف نکرده بود
[ترجمه گوگل]هیچ جسد خاکی تا به حال دستانش را ندیده بود
8. She claimed they were sullying her good name.
[ترجمه ترگمان]او ادعا می کرد که از بدنامی او بسیار ناراحت است
[ترجمه گوگل]او ادعا کرد که نام او خوب است
9. Don't sully the radio by dropping.
[ترجمه ترگمان]با افتادن رادیو را کثیف نکن
[ترجمه گوگل]رادیو را با سقوط نکنید
10. By cheating they have sullied the good name of their country.
[ترجمه ترگمان]با تقلب نام نیک کشور خود را آلوده کرده اند
[ترجمه گوگل]با تقلب آنها نام خوب کشورشان را تحویل گرفته اند
11. People have a lot to complain about. Oil spills have sullied thousands of acres.
[ترجمه ترگمان]مردم خیلی برای شکایت کردن دارند ریزش های نفتی هزاران هکتار زمین آلوده کرده اند
[ترجمه گوگل]افراد زیادی برای شکایت دارند نشت نفت هزاران هکتار سیلندر دارد
12. Instead, the general manager has sullied the whole outfit.
[ترجمه ترگمان]در عوض، مدیر کل سازمان را آلوده کرده است
[ترجمه گوگل]در عوض، مدیر کل کل کل لباس را تحمل کرده است
13. He still felt sullied by what he'd had to do - to crawl to some one like Bernard Walton.
[ترجمه ترگمان]هنوز احساس کثیفی نسبت به کاری که مجبور بود انجام دهد - برای خزیدن به یکی مثل برنارد والتون
[ترجمه گوگل]او هنوز هم احساس می کند که او باید انجام دهد - به خزیدن به برخی از مانند برنارد والتون
14. A natural and innocent experience like weeping becomes sullied and distorted.
[ترجمه ترگمان]تجربه ای طبیعی و معصومانه مثل اشک آلوده و تحریف شده می شود
[ترجمه گوگل]یک تجربه طبیعی و بی گناه مانند گریه می افتد و تحریف می شود