کلمه جو
صفحه اصلی

retail


معنی : خرده فروشی، جز، جزئی، خرده فروشی کردن
معانی دیگر : خرده فروشی (در برابر: عمده فروشی wholesale)، تک فروشی، پیله وری، پیله وری کردن، خرده فروشی کردن یا شدن، تک فروشی کردن، (شایعه یا راز یا داستان و غیره) بازگوکردن، پدیسار کردن، تکرار کردن، پراکندن

انگلیسی به فارسی

خرده فروشی، جزئی، خرد، جز، خرده فروشی کردن


خرده فروشی، خرده فروشی کردن، جزئي، جز


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: the sale of items to those who will use them rather than resell them. (Cf. wholesale.)
صفت ( adjective )
• : تعریف: of, concerning, or engaged in the selling of goods directly to the consumer.

- a retail store
[ترجمه ترگمان] یک فروشگاه خرده فروشی
[ترجمه گوگل] فروشگاه خرده فروشی
قید ( adverb )
• : تعریف: in the quantity or at the price customary in the retail trade.

- We sold the books retail.
[ترجمه ترگمان] ما کتاب های خرده فروشی را فروختیم
[ترجمه گوگل] خرده فروشی کتاب ها را فروختیم
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: retails, retailing, retailed
(1) تعریف: to sell (goods) to those who will use them rather than resell them. (Cf. wholesale).

(2) تعریف: to tell over again; repeat.
مشابه: peddle

- For weeks he retailed rumors about his neighbors' divorce.
[ترجمه ترگمان] هفته ها درباره طلاق همسایگان، شایعات را بازگو می کرد
[ترجمه گوگل] چند هفته است که شایعات در مورد طلاق همسایگانش منتشر شد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: retailer (n.)
• : تعریف: to be for sale at retail.

- Those toys retail for a dollar.
[ترجمه ترگمان] این اسباب بازی ها متعلق به یک دلار هستند
[ترجمه گوگل] این اسباب بازی ها برای یک دلار است

• sale of products to final consumers, sale of goods to end users
sell goods to final consumers, sell to end users; retell, repeat information
pertaining to the sale of goods to final consumers, of the sale of merchandise to end users
retail is the activity of selling goods to the public.

مترادف و متضاد

خرده فروشی (اسم)
retail

جز (صفت)
retail

جزئی (صفت)
slight, small, little, immaterial, minute, inconspicuous, potty, paltry, partial, petty, remote, extrinsic, nominal, retail, negligible, fiddling, inappreciative, inconsiderable, peppercorn, imperceptible, inappreciable, peddling, snatchy, picayune, picayunish, piddling, rushy

خرده فروشی کردن (فعل)
retail

جملات نمونه

1. a retail merchant
خرده فروش،پیله ور

2. a retail store
مغازه ی خرده فروشی

3. the retail price of each commodity is higher than its wholesale price
بهای خرده فروشی هر کالا از بهای عمده فروشی آن بیشتر است.

4. to retail a gossip
شایعه ای را پراکندن

5. to retail a secret
رازی را بازگو کردن

6. at retail
به بهای خرده فروشی،(مستقیما) از فروشنده به مصرف کننده

7. an independent retail store
مغازه ی خرده فروشی خودگردان

8. his company jobs and does not deal with retail customers
شرکت او عمده فروشی می کند و با مشتریان خرده پا سر و کار ندارد.

9. The retail price of this car is.
[ترجمه ترگمان]قیمت خرده فروشی این ماشین این است
[ترجمه گوگل]قیمت خرده فروشی این ماشین است

10. Do you buy wholesale or retail?
[ترجمه ترگمان]آیا شما عمده فروشی یا خرده فروشان را می خرید؟
[ترجمه گوگل]شما خرید عمده فروشی یا خرده فروشی؟

11. The retail price index for September is expected to show inflation edging up to about 8 per cent.
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود که شاخص قیمت خرده فروشی در ماه سپتامبر رشد تورم تا حدود ۸ درصد را نشان دهد
[ترجمه گوگل]انتظار می رود شاخص قیمت خرده فروشی در ماه سپتامبر نشان دهنده روند تورم تا حدود 8 درصد باشد

12. I needed a lot of retail therapy to help me get over my ex-boyfriend.
[ترجمه ترگمان]من به یه عالمه درمان نیاز داشتم تا کم کم کنه که دوست پسر سابقم رو پیدا کنم
[ترجمه گوگل]من به درمان های خرده فروشی زیادی نیاز داشتم تا به من کمک کنم دوست پسر سابق من

13. Come and retail the story of Jack's relationship with Mary to my friend here; he wants to hear every detail.
[ترجمه ترگمان]بیا و داستان رابطه جک را با مری به دوستم بگو، او می خواهد تمام جزییات را بشنود
[ترجمه گوگل]بیا و داستان رابطه جک را با مری به دوست من اینجا بفروش او می خواهد هر جزئیات را بشنود

14. Inflation, as measured by the retail price index, is expected to drop.
[ترجمه ترگمان]تورم، همانطور که توسط شاخص قیمت خرده فروشی اندازه گیری شد، انتظار می رود که کاهش یابد
[ترجمه گوگل]انتظار می رود تورم، با توجه به شاخص قیمت خرده فروشی، کاهش یابد

15. What you need is a bit of retail therapy!
[ترجمه ترگمان]چیزی که شما نیاز دارید کمی درمان خرده فروشی است!
[ترجمه گوگل]چیزی که شما نیاز دارید کمی از خرده فروشی درمانی است!

16. The business has 34 retail outlets in this state alone.
[ترجمه ترگمان]این شرکت در این ایالت ۳۴ فروشگاه خرده فروشی داشته است
[ترجمه گوگل]این کسب و کار تنها 34 فروشگاه خرده فروشی در این ایالت دارد

The retail price of each commodity is higher than its wholesale price.

بهای خرده‌فروشی هر کالا از بهای عمد‌ه‌فروشی آن بیشتر است.


a retail store

مغازه‌ی خرده‌فروشی


a retail merchant

خرده‌فروش، پیله‌ور


This book retails for $ 20.

این کتاب به قیمت بیست دلار تک‌فروشی می‌شود.


Our shop retails all kinds of fabrics.

مغازه‌ی ما انواع پارچه‌ها را خرده‌فروشی می‌کند.


to retail a gossip

شایعه‌ای را پراکندن


to retail a secret

رازی را بازگو کردن


اصطلاحات

at retail

به بهای خرده‌فروشی، (مستقیماً) از فروشنده به مصرف‌کننده


پیشنهاد کاربران

غیرتجاری - مشتری شخصی

ریتیل
فروشگاه داری
** در ترجمه "خرده فروشی" مفهومی قدیمی و ناقص از صنعت retail است لذا بهتر است همان کلمه "ریتیل" استفاده شود و اگر بخواهیم از معادل بهتری استفاده کنیم، میتوانیم به ترجمه "فروشگاه داری" بسنده نماییم.

the sale of goods in stores to people for their own use

selling goods to people directly in shops and on the internet , etc

دستفروش

فروشنده


کلمات دیگر: