کلمه جو
صفحه اصلی

awry


معنی : منحرف، غلط، زشت، چپ چپ، مورب، بدشکل، بطور مایل، چپ چپ، کج
معانی دیگر : یک وری، کجکی، ناجور

انگلیسی به فارسی

منحرف، غلط، کج، چپ‌چپ، بدشکل، مایل‌وار، زشت


انگلیسی به انگلیسی

صفت و ( adjective, adverb )
(1) تعریف: off center; twisted or turned.
مترادف: askew, crooked, off-center
مشابه: amiss, aslant, cockeyed, oblique, offset, sideways, twisted

- His tie was awry, and he looked as if he'd slept in his clothes.
[ترجمه ترگمان] کراواتش بد بود و به نظر می رسید که در لباس هایش خوابیده است
[ترجمه گوگل] کراوات او درست بود، و او به نظر می رسید که اگر او در لباس های خود خوابید

(2) تعریف: in an unplanned and undesired direction.
مترادف: amiss, wrong
مشابه: badly

- His scheme went awry when his boss got suspicious.
[ترجمه ترگمان] وقتی رئیسش بدگمان شد نقشه اون خراب شد
[ترجمه گوگل] طرح او زمانی که رئیس او مشکوک بود، خیلی زود رفت

• crooked; unsound
crooked, twisted; uneven
if something is awry, it is not in its normal or proper position.
if something goes awry, it does not happen in the way it was planned and it goes wrong.

مترادف و متضاد

منحرف (صفت)
aberrant, deviant, deviated, perverted, perverse, deviating, devious, amiss, lost, awry, errant, turning, oblique, skew, hell-bent, twisty

غلط (صفت)
amiss, foul, false, awry, wrong, incorrect, erroneous, inaccurate, unsound, peccant, phony, phoney, fallacious

زشت (صفت)
abhorrent, heinous, hideous, nefarious, bawdy, ugly, bad, obscene, abominable, execrable, gross, scurrilous, rude, offensive, awry, nasty, contumelious, awkward, black, unfavorable, flagrant, maladroit, backhand, ungainly, dirty, horrid, gash, unpleasant, fulsome, disgusting, invidious, ham-handed, heavy-handed, homely, ill-favored, ill-favoured, pocky, uncouth, ungraceful, unhandsome

چپ چپ (صفت)
awry

مورب (صفت)
awry, askew, diagonal, oblique, bevel, skew, bias, boss-eyed, cross-eyed

بدشکل (صفت)
malformed, awry, shapeless, deformed

بطور مایل (قید)
awry, aslant

چپ چپ (قید)
awry, askew, askance

کج (قید)
acock, awry, askew, askance

off course; amiss


Synonyms: afield, askance, askew, aslant, astray, badly, bent, cockeyed, crooked, curved, slanting, turned, wrong, zigzag


Antonyms: ok, on course


جملات نمونه

1. to go awry
به هم خورده شدن،مختل شدن

2. his tie was awry
کراوات او کج بود.

3. the strike threw all the schedules awry
اعتصاب همه ی برنامه ها را مختل کرد.

4. My carefully laid plans had already gone awry.
[ترجمه ترگمان]نقشه کشیده من نقشه کشیده بود
[ترجمه گوگل]برنامه های دقت مند شده من قبلا پیش آمده بود

5. There is no sober-minded, fast pace also goes awry; no caution pace, then flat road will fall.
[ترجمه ترگمان]هیچ سرعت هشیاری نیست، سرعت تند هم منحرف می شود؛ هیچ احتیاط و احتیاط پیش نمی رود، سپس جاده هموار سقوط خواهد کرد
[ترجمه گوگل]هیچ آرامشی وجود ندارد و سرعت سریع نیز می رود؛ بدون سرعت احتیاط، سپس جاده صاف سقوط خواهد کرد

6. All my plans for the party had gone awry.
[ترجمه ترگمان]تمام نقشه های من به خاطر مهمونی خراب شده بود
[ترجمه گوگل]تمام برنامه های من برای این حزب خیلی زود گذشت

7. Our plans went awry.
[ترجمه ترگمان]نقشه هامون خراب شد
[ترجمه گوگل]برنامه های ما به خوبی پیش رفتند

8. If something goes awry, like a Cabinet revolt, the government falls and new elections are held.
[ترجمه ترگمان]اگر چیزی منحرف شود، مانند شورش کابینه، دولت سقوط می کند و انتخابات جدید برگزار می شود
[ترجمه گوگل]اگر چیزی بچرخد، مانند شورش کابینه، دولت سقوط می کند و انتخابات جدید برگزار می شود

9. Also, Pushkin's eating habits suddenly went awry.
[ترجمه ترگمان]در ضمن، عادت پوشکین به طور ناگهانی کج و معوج شد
[ترجمه گوگل]همچنین عادت های غذایی پوشکین به طور ناگهانی به سختی پیش رفت

10. I took blows to the face, my headgear awry.
[ترجمه ترگمان]با مشت به صورتش ضربه زدم
[ترجمه گوگل]من به چهره ضربه زدم، سرمربی مانع شد

11. Meanwhile, unless his senses were awry from fear and pain, a newcomer had arrived on the scene.
[ترجمه ترگمان]در این ضمن، اگر حواسش از ترس و درد نبود، تازه وارد به صحنه رسیده بود
[ترجمه گوگل]در ضمن، مگر اینکه حواس او از ترس و درد ناامید شود، یک تازه وارد وارد صحنه شد

12. Your best financial plans can sometimes go awry.
[ترجمه ترگمان]بهترین برنامه های مالی شما گاهی اشتباه پیش می رود
[ترجمه گوگل]بهترین طرح های مالی شما ممکن است گاهی اوقات درست باشد

13. In the meantime, this high-school chemistry experiment gone awry continues.
[ترجمه ترگمان]در عین حال، این تجربه شیمی دبیرستانی ادامه پیدا کرده است
[ترجمه گوگل]در همین حال، این آزمایش شیمی شیمی دبیرستان ادامه پیدا کرد

14. His hat was awry.
[ترجمه ترگمان]کلاهش کج بود
[ترجمه گوگل]کلاه او چاره بود

15. Their policies on devolution seemed to be going awry.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که سیاست های مربوط به تفویض اختیارات به اشتباه پیش می رود
[ترجمه گوگل]به نظر میرسد سیاستهایشان در مورد تحرک، بیهوده است

His tie was awry.

کراوات او کج بود.


The strike threw all the schedules awry.

اعتصاب همه‌ی برنامه‌ها را مختل کرد.


to go awry

به هم خورده شدن، مختل شدن


پیشنهاد کاربران

بیراهه، کج راهه

نامرتب، به هم ریخته


کلمات دیگر: