1. Each juror felt he needed more evidence before voting to convict the former football star.
هر یک از اعضای هیئت منصفه، احساس کردند قبل از اینکه بخواهند رای به محکومیت ستاره قبلی فوتبال بدهند، به شواهد بیشتری نیاز دارد
2. Her many awards were evidence enough that Leona excelled in typing.
جوایز بسیار او، دلیل کافی بود بر اینکه "لیونا" در تایپ کردن رقیبی نداشت
3. Our teacher ignored the evidence that Simon had cheated on the test.
معلم ما مدرکی را که "سیمون" در امتحان تقلب کرده بود نا دیده گرفت
4. evidence clarifying a document but not deriving from the document itself is evidence aliunde
شواهدی که مدرک را تفسیر می کند ولی از خود مدرک ناشی نشده شواهد ثانوی نامیده می شود.
5. evidence of economic prosperity
نشانه های رونق اقتصادی
6. evidence that allows of only one conclusion
شواهدی که فقط به یک نتیجه منتهی می شود.
7. evidence weighted against the accused
شواهد بر ضد متهم بودند.
8. admissible evidence
شواهد قابل قبول
9. circumstantial evidence
شواهد فرعی،اماره
10. conclusive evidence
دلیل و مدرک قاطع
11. concrete evidence
شواهد عینی
12. cumulative evidence
شواهد موید
13. damnatory evidence
شواهد و مدارک محکوم کننده
14. decisive evidence
شواهد محکم
15. extrinsic evidence
شواهد فرعی
16. hard evidence
شواهد انکارناپذیر
17. historic evidence supports such guesses
شواهد تاریخی این حدسیات را تایید می کند.
18. inadmissible evidence
(حقوق) شواهد ناپذیرفتنی
19. insufficient evidence
شواهد و ادله ی ضعیف
20. new evidence impeaches his honesty
مدارک جدید درستی او را زیر پرسش می برد.
21. offering evidence in disproof of a claim
ارائه ی مدارک در رد یک ادعا
22. presumptive evidence
قراین احتمالی،اماره
23. shaky evidence
شواهد غیر قابل اطمینان
24. sure evidence
شواهد مسلم
25. tenuous evidence
شواهد ضعیف
26. the evidence of oil occurrence
دلیل وجود نفت
27. on the evidence of many people who were there
بنا بر گواهی اشخاص زیادی که آنجا بودند
28. s substantial evidence
مدرک محکم
29. the new evidence stregthened his hand
شواهد جدید موقعیت او را مستحکم کرد.
30. the physical evidence related to this crime
شواهد عینی مربوط به این جنایت
31. to produce evidence
مدرک ارائه دادن
32. (be) in evidence
به آسانی قابل رویت (یا تشخیص)،آشکار
33. on the evidence of
بنابرگواهی،بر مبنای،از روی قراین
34. turn state's evidence
(در دادگاه جنایی) بر علیه متهم شهادت دادن
35. he carefully amassed evidence
او با دقت به گردآوری شواهد و مدارک پرداخت.
36. he presented copious evidence
او شواهد فراوانی ارائه داد.
37. most of the evidence he offered was anecdotal
بیشتر شواهدی که ارائه داد شایعه مانند بود.
38. she presented the evidence to the court
شواهد را به دادگاه تقدیم کرد.
39. this cave shows evidence of human occupation
این غار دارای نشانه هایی از سکونت انسان است.
40. two people gave evidence that they had seen him in front of the bank
دو نفر شهادت دادند که او را جلو بانک دیده بودند.
41. a large body of evidence
شواهد بسیار
42. he presented more circumstantial evidence than we had expected
او توضیحاتی کاملتر از آنچه انتظار داشتیم به ما داد.
43. lawlessness was particularly in evidence in the villages
هرج و مرج به ویژه در روستاها به چشم می خورد.
44. the discovery of new evidence threw discredit on that scholar's theories
یافتن شواهد جدید نظریه های آن دانشمند را مورد تردید قرار داد.
45. then he adduced new evidence
سپس گواه جدیدی را اقامه کرد.
46. there was not enough evidence to convict him
مدرک کافی برای محکوم کردن او وجود نداشت.
47. turn king's (or queen's) evidence
(حقوق - انگلیس) به منظور تخفیف دادن جرم خود بر علیه همدست خود شهادت دادن (در امریکا می گویند: turn state's evidence)
48. he did not offer any evidence to corroborate his claims
او مدرکی برای اثبات ادعاهای خود ارائه نداد.
49. i am in love, my evidence is this lacerated heart
من عاشقم گواه من این قلب چاک چاک
50. i am in love; my evidence is this lacerated heart
من عاشقم گواه من این قلب چاک چاک
51. the weak link in the evidence
بخش ضعیف ادله و شواهد
52. to stumble across some new evidence
اتفاقا به مدارک تازه ای برخوردن
53. you need to present corraborative evidence for your accusations
شما باید مدارک و شواهدی در اثبات اتهاماتی که وارد می کنید ارائه بدهید.
54. his file bulged with documents and evidence
پرونده ی او از اسناد و مدارک باد کرده بود (مملو بود).
55. on the basis of the incriminating evidence found in his room, he was arrested last night
بر مبنای مدارک دال بر گناهکاری او که در اطاقش پیدا شد،دیشب او را بازداشت کردند.
56. the defendant's claims were disproved by the evidence
مدارک جدید،ادعاهای متهم را نفی کرد.
57. we monitor the upper air to collect evidence of atomic explosions
ماجو فوقانی را برای گردآوری مدرک انفجار اتمی بررسی (تابش سنجی) می کنیم.
58. we must suspend judgement until all the evidence is in
تا تمام شواهد به دست نیامده باید از قضاوت خود داری کنیم.
59. the detective hunted up a lot of valuable new evidence
کارآگاه مدارک و شواهد پرارزش تازه ای را پیدا کرد.
60. to build a case on the basis of scattered evidence
ادعایی را بر مبنای شواهد و مدارک پراکنده تدوین کردن
61. to winnow the truth from a mass of conflicting evidence
حقیقت را از توده ی مدارک ضد و نقیض استخراج کردن