کلمه جو
صفحه اصلی

symbiosis


معنی : همزیستی، همزیگری، زندگی تعاونی
معانی دیگر : (زیست شناسی) همزیستی، همبودی، همزیستی وتجانس دوموجود مختلف یا دوگروه مختلف باهم

انگلیسی به فارسی

همزیگری، همزیستی، زندگی تعاونی، همزیستی وتجانس دو موجود مختلف یا دوگروه مختلف باهم


همزیستی، همزیگری، زندگی تعاونی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: symbioses
مشتقات: symbiotic (adj.), symbiotically (adv.)
• : تعریف: a close association, usu. a mutually beneficial relationship, between two dissimilar organisms.

- Algae and fungi sometimes live in symbiosis, with algae providing food that fungi can not make, and fungi providing algae with water they need to live.
[ترجمه ترگمان] جلبک و قارچ ها گاهی در هم زیستی با جلبک ها زندگی می کنند و جلبک ها مواد غذایی فراهم می کنند که قارچ ها نمی توانند تولید کنند و قارچ ها آب جلبک را با آب تامین می کنند که به زندگی نیاز دارند
[ترجمه گوگل] جلبک ها و قارچ ها گاهی اوقات در همزیستی زندگی می کنند و جلبک ها غذا را فراهم می کنند که قارچ ها نمی توانند تولید کنند و قارچ ها جلبک هایی را که نیاز به آب دارند فراهم می کنند

• arrangement in which two dissimilar organisms live together in what is usually a mutually beneficial manner (biology)
symbiosis is a close relationship between two organisms of different kinds which benefits both organisms; a technical use.
symbiosis is also any relationship between different things, people, or groups that benefits all the things or people concerned.

دیکشنری تخصصی

[صنایع غذایی] هم زیستی : هم یاری متقابل بین ۲ یا چند موجود زنده مثل هم زیستی بین جلبک با قارچ در گلسنگ
[خاک شناسی] همزیستی

مترادف و متضاد

همزیستی (اسم)
coexistence, symbiosis

همزیگری (اسم)
symbiosis

زندگی تعاونی (اسم)
symbiosis

جملات نمونه

1. The birds live in symbiosis with the cattle, picking insects from their skin to eat.
[ترجمه ترگمان]این پرندگان در هم زیستی با گاوها زندگی می کنند و حشرات را از پوست خود بیرون می کشند تا بخورند
[ترجمه گوگل]پرندگان در همزیستی با گاو زندگی می کنند، حشرات را از پوست خود می برند تا غذا بخورند

2. Perhaps I better explain that symbiosis is popularly defined as a relationship between two differing life forms for their mutual benefit.
[ترجمه ترگمان]شاید بهتر باشد توضیح دهم که هم زیستی به طور عام به عنوان یک رابطه بین دو شکل زندگی متفاوت برای منافع متقابل آن ها تعریف می شود
[ترجمه گوگل]شاید بهتر است توضیح دهم که همزیستی به عنوان یک رابطه بین دو شکل متفاوت زندگی برای منافع مشترک آنها تعریف شده است

3. Cleaning symbiosis on the other hand is a true form of mutually beneficial arrangement with both cleaner and host benefiting.
[ترجمه ترگمان]تمیز کردن هم زیستی در طرف دیگر یک شکل واقعی از آرایش دو طرفه است که هم تمیزتر و هم میزبان هستند
[ترجمه گوگل]از سوی دیگر، تمیز کردن همبایوز یک شکل واقعی از توافق دو طرف سودمند با هر دو پاک کننده و میزبان است

4. One might almost speak of a complex symbiosis of different elements in society.
[ترجمه ترگمان]یک فرد ممکن است تقریبا از یک هم زیستی پیچیده از عناصر مختلف در جامعه صحبت کند
[ترجمه گوگل]ممکن است تقریبا یک همزیستی پیچیده از عناصر مختلف جامعه وجود داشته باشد

5. Nowhere is that symbiosis better expressed than in the medieval towns and villages.
[ترجمه ترگمان]هیچ کجا این هم زیستی بهتر از شهرهای قرون وسطایی و روستاهای قرون وسطی نیست
[ترجمه گوگل]در این میان، همزیستی بهتر از شهرها و روستاهای قرون وسطایی است

6. The step from predation to this symbiosis is a short one.
[ترجمه ترگمان]گام از سوی شکار به این هم زیستی، کوتاه است
[ترجمه گوگل]گام از شکار به این همزیستی کوتاه است

7. Symbiosis Nature, as we observe it, is built upon reciprocal relationships of dissimilar organisms, bacterial, vegetable and animal.
[ترجمه ترگمان]Symbiosis طبیعت، همان طور که ما مشاهده می کنیم، براساس روابط متقابل موجودات متفاوت، باکتریایی، گیاهی و حیوانی ساخته شده است
[ترجمه گوگل]Symbiosis طبیعت، همانطور که مشاهده می کنیم، براساس روابط متقابل ارگانیسم های متفاوت، باکتری، گیاهی و حیوانی ساخته شده است

8. Raisins and walnuts form a symbiosis that makes an indelible mark on so many recipes.
[ترجمه ترگمان]Raisins و گردو یک هم زیستی را شکل می دهند که نشانه ماندگاری بر روی بسیاری از دستور العمل ها است
[ترجمه گوگل]کشمش و گردو شکل یک همزیستی است که علامت قابل خواندن در بسیاری از دستور العمل ها را ایجاد می کند

9. Vocal and instrumental timbres: symbiosis Curiously, the timbre of an instrument always resembles vocal timbre.
[ترجمه ترگمان]آواز آوازی و instrumental: زنده بودن، طنین یک وسیله همیشه شبیه صدای پر طنین است
[ترجمه گوگل]timbres در صوتی و ابزاری همزیستی جالب، دایره زنگی از ابزار همیشه شبیه دایره زنگی آوازی

10. In effect, a cultural symbiosis forms between fanciful, driven club owners and inveterate clubgoers.
[ترجمه ترگمان]در واقع، هم زیستی فرهنگی بین صاحبان باشگاه fanciful و clubgoers ریشه دارد
[ترجمه گوگل]در واقع، یک همزیستی فرهنگی بین صاحبان باشگاه خیالی، رانده شده و باشگاه های متقابل شکل می گیرد

11. Using the symbiosis theory in biology, we divide financing symbiosis relationships into two types, commensalism and mutualism, and analyze the formation mechanism of these relationships.
[ترجمه ترگمان]با استفاده از تیوری هم زیستی در زیست شناسی، ما تامین مالی روابط هم زیستی را به دو نوع تقسیم می کنیم، commensalism و mutualism را تجزیه و تحلیل می کنیم و مکانیزم تشکیل این روابط را تجزیه و تحلیل می کنیم
[ترجمه گوگل]با استفاده از نظریه همزیستی در زیست شناسی، روابط همزیستی مالی را به دو دسته تقسیم می کنیم، همبستگی و همدلی و تجزیه و تحلیل سازوکار تشکیل این روابط

12. This paper uses symbiosis theory as a new perspective to examine the ratifying model for credit extension and solve in theory such multiple co-linear relationships.
[ترجمه ترگمان]این مقاله از نظریه هم زیستی به عنوان یک دیدگاه جدید برای بررسی مدل تصویب برای تمدید اعتبار و حل در تیوری چنین روابط co چندگانه استفاده می کند
[ترجمه گوگل]این مقاله از نظریه همزیستی به عنوان یک چشم انداز جدید برای بررسی مدل تصویب شده برای گسترش اعتبار استفاده می کند و نظریه های متعددی مانند روابط چند خطی را حل می کند

13. Remember symbiosis, two different organisms that come together for a mutually beneficial partnership?
[ترجمه ترگمان]به خاطر داشته باشید که هم زیستی، دو موجود زنده که برای شراکت سودمند دوجانبه به هم می رسند؟
[ترجمه گوگل]به یاد داشته باشید همزیستی، دو ارگانیسم مختلف که برای همکاری دو جانبه مفید می آیند؟

14. Next symbiosis became a major mover and shaker feeding off the change produced by natural selection.
[ترجمه ترگمان]هم زیستی بعدی تبدیل به یک محرک اصلی و shaker در تغییر ایجاد شده توسط انتخاب طبیعی شد
[ترجمه گوگل]همیشگی بعدی تبدیل به یک مبدل کننده و شاکر شد که تغذیه را از طریق انتخاب طبیعی ایجاد می کرد

پیشنهاد کاربران

تعایش


کلمات دیگر: