کلمه جو
صفحه اصلی

shatter


معنی : قطعات شکسته، خرد کردن، داغان کردن، شکستن
معانی دیگر : (در اثر ضربه یا انفجار و غیره) خرد کردن یا شدن، داغون کردن یاشدن، خرد و خاک شیر کردن، متلاشی کردن یا شدن، درب و داغون کردن یا شدن، درهم کوبیدن، از هم پاشیدن، به هم پاشیدن، (جمع) قطعات شکسته، (در اصل) پراکندن، پخش کردن، درجمع قطعات شکسته

انگلیسی به فارسی

خرد کردن، داغان کردن، شکستن، (درجمع) قطعات شکسته


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: shatters, shattering, shattered
(1) تعریف: to break (something) suddenly, esp. into small pieces.
مترادف: break, shiver, smash
مشابه: burst, bust, dash, disintegrate, fragment, pulverize, splinter

- The baseball shattered the car's windshield.
[ترجمه s.f.a] توپ بسیسبال شیشه ی اتوموبیل را شکست
[ترجمه ترگمان] توپ بیسبال اتومبیل اتومبیل را خرد کرد
[ترجمه گوگل] بیس بال شیشه شیشه اتومبیل را خراب کرد

(2) تعریف: to destroy completely.
مترادف: demolish, destroy, ruin, wreck
مشابه: annihilate, break, damage, dash, devastate, impair, injure, pulverize, smash

- The disease shattered the child's health.
[ترجمه ترگمان] این بیماری سلامت کودک را متلاشی کرد
[ترجمه گوگل] این بیماری سلامت کودک را مختل کرد
- These rumors will shatter your reputation.
[ترجمه ترگمان] این شایعه شهرت شما رو نابود می کنه
[ترجمه گوگل] این شایعات شهرت شما را خراب می کند
- His rejection from law school shattered his dream.
[ترجمه ترگمان] رد شدن او از مدرسه قانون خواب او را درهم شکسته بود
[ترجمه گوگل] رد او از مدرسه قانون، رویای او را از بین برد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: shatteringly (adv.), shatterer (n.)
• : تعریف: to be broken into small pieces.
مترادف: break, shiver, sunder
مشابه: bust, disintegrate, fragment, smash, splinter

- The mirror shattered.
[ترجمه ترگمان] آینه خرد شد
[ترجمه گوگل] آینه خراب شده

• break to pieces, splinter, smash; be broken into pieces; damage, harm; ruin, destroy
if something shatters, it breaks into a lot of small pieces.
if something shatters your beliefs or hopes, it destroys them.
if someone is shattered by an event, it shocks and upsets them.
see also shattered, shattering.

دیکشنری تخصصی

[خاک شناسی] خردشدن

مترادف و متضاد

قطعات شکسته (اسم)
shatter, flinders

خرد کردن (فعل)
abate, diminish, mitigate, grind, squelch, minify, smash, chop, reduce, decrease, lessen, exterminate, eliminate, narrow, hash, fragment, fritter, annihilate, extenuate, shatter, shiver, crash, de-escalate, break to pieces, disintegrate, mash, comminute, mince, mangle, cut down, fragmentize, demolish, hack, fractionalize, pestle, steamroller

داغان کردن (فعل)
batter, shatter

شکستن (فعل)
fracture, chop, break, disobey, deflect, refract, shatter, stave, violate, cleave, fraction, nick, knap, pip, smite, crackle, infract

break into small pieces


Synonyms: blast, blight, burst, crack, crash, crunch, crush, dash, demolish, destroy, disable, exhaust, explode, fracture, fragment, fragmentalize, fragmentize, impair, implode, overturn, pulverize, rend, rive, ruin, scrunch, shiver, smash, smash to smithereens, smatter, snap, splinter, splinterize, split, torpedo, total, wrack up, wreck


Antonyms: fix, mend


hurt someone badly


Synonyms: break a heart, crush, destroy, devastate, dumbfound, rattle, ruin, upset


Antonyms: aid, assist, help


جملات نمونه

1. the windshield of a car does not shatter easily
پنجره ی جلوی اتومبیل به آسانی خرد نمی شود.

2. Spring walked along with the shatter, in the summer threw over a body's green leaf to jump in the warm braw is walking.
[ترجمه ترگمان]بهار همراه با ریزش باران شروع به قدم زدن کرد و در تابستان برگ سبز یک بدن را به هوا پرتاب کرد تا در هوای گرم جست وخیز کند
[ترجمه گوگل]بهار همراه با انفجار، در تابستان بیش از یک برگ سبز بدن پرتاب برای پرش در گرم سرگردان راه رفتن است

3. What he said made her shatter.
[ترجمه ترگمان] چیزی که اون گفت باعث شد خرد بشه
[ترجمه گوگل]آنچه او گفت، او را شکست داد

4. This type of glass won't shatter no matter how hard you hit it.
[ترجمه ترگمان]این نوع شیشه هیچ اهمیتی ندارد که چقدر محکم به آن ضربه زدی
[ترجمه گوگل]این نوع شیشه ای بدون توجه به چقدر سخت آن را می شکند

5. 'I hate to shatter your illusions,' he said.
[ترجمه ترگمان]گفت: من از خرد کردن توهمات شما نفرت دارم
[ترجمه گوگل]او گفت: 'من متنفر هستم تا توهمات تو را از بین ببرم '

6. She would shatter the Bug's eardrum.
[ترجمه ترگمان]او پرده گوش حشره را درهم می شکند
[ترجمه گوگل]او سرفه اشکال را پاره کرد

7. Maybe the stilettos are designed to shatter the glass ceiling, or at least to scratch it.
[ترجمه ترگمان]شاید کفش های خنجری برای خرد کردن سقف شیشه ای طراحی شده اند، یا حداقل برای خراش انداختن آن
[ترجمه گوگل]شاید دستمالهای مخصوص سقف شیشه ای را بشکنند یا حداقل آن را خراشیده کنند

8. If governments really want to shatter the world economy, January 1991 would be an unusually good time to start.
[ترجمه ترگمان]اگر دولت واقعا بخواهد اقتصاد جهان را از بین ببرد، ژانویه ۱۹۹۱ زمان بسیار مناسبی برای شروع خواهد بود
[ترجمه گوگل]اگر دولتها واقعا میخواهند اقتصاد جهانی را متلاشی کنند، ژانویه 1991 یک زمان غیرمعمول برای شروع خواهد بود

9. He sincerely believed that he would shatter like glass.
[ترجمه ترگمان]او صادقانه معتقد بود که می تواند مثل شیشه خرد شود
[ترجمه گوگل]او صادقانه معتقد بود که مانند شیشه شلاق خواهد زد

10. She heard teeth shatter under the impact, saw one of them driven through his top lip.
[ترجمه ترگمان]صدای دندان هایش را شنید که زیر ضربه خرد شد، یکی از آن ها را دید که از بالای لب تاپ او رد شدند
[ترجمه گوگل]او شنیده بود که دندان ها تحت تاثیر قرار می گیرند، یکی از آنها را از طریق لب بالای او رانده است

11. Let us not shatter that illusion for a week or so.
[ترجمه ترگمان]بگذار تا یک هفته دیگر این توهم را خرد نکنیم
[ترجمه گوگل]اجازه ندهیم که این توهم یک هفته یا بیشتر بشکنیم

12. It would shatter the illusion he was trying to create of having a unique grasp of this new warrant business.
[ترجمه ترگمان]این توهم را از بین خواهد برد که او سعی دارد از این مجوز رسمی جلوگیری کند
[ترجمه گوگل]این توهم را که در تلاش برای ایجاد یک درک منحصر به فرد از این کسب و کار جدید اوراق بهادار است، می شکند

13. A dropped pin would shatter the silence in bars during televised lottery draws.
[ترجمه ترگمان]یک پین از دست رفته سکوت را در طول قرعه کشی تلویزیون از بین می برد
[ترجمه گوگل]یک پین کاهش یافته، سکوت را در میله ها در طول قرعه کشی قرعه کشی تلویزیون پخش می کند

14. Residents say that the new development would shatter the peace of their area.
[ترجمه ترگمان]ساکنان می گویند که توسعه جدید باعث از بین رفتن آرامش منطقه خواهد شد
[ترجمه گوگل]ساکنان می گویند که توسعه های جدید صلح منطقه ای خود را از بین می برند

The bullet shattered the windowpane.

گلوله شیشه‌ی پنجره را خرد و خاکشیر کرد.


He dropped and shattered the jug.

او کوزه را انداخت و خرد کرد.


The windshield of a car does not shatter easily.

پنجره‌ی جلوی اتومبیل به آسانی خرد نمی‌شود.


men whose faces had been shattered on the Russian front

مردانی که چهره‌ی آنان در جبهه‌ی روسیه کاملاً معیوب شده بود


Her death shattered his romantic dreams.

مرگ او خواب و خیال‌های عاشقانه‌اش را از هم پاشید.


Stalingrad shattered the myth of Hitler's invincibility.

استالین‌گراد افسانه‌ی شکست‌ناپذیری هیتلر را در هم کوبید.


The plate was in shatters on the floor.

بشقاب روی کف اتاق تکه‌تکه افتاده بود.


پیشنهاد کاربران

از پا افتادن

break
batter
داغون کردن

شترق

خرد کردن شدن نابود کردن
he threw a stone & shattered the nextdoor's window
reign of roman empire shattered some people's life

از بین بردن

break into little pieces.


کلمات دیگر: