کلمه جو
صفحه اصلی

monastery


معنی : صومعه، خانقاه، دیر، خانقاه راهبان، رهبانگاه
معانی دیگر : خانگاه (خانقاه)، میاسطو

انگلیسی به فارسی

صومعه، خانقاه راهبان، دیر، رهبانگاه


صومعه، خانقاه، دیر، رهبانگاه، خانقاه راهبان


انگلیسی به انگلیسی

• community of monks, residence of a community of monks
a monastery is a building or collection of buildings in which monks live.

مترادف و متضاد

صومعه (اسم)
abbey, monastery, convent, nunnery, cloister, friary, minster

خانقاه (اسم)
abbey, monastery, convent, friary, house, inhabitation

دیر (اسم)
abbey, monastery, convent, cloister

خانقاه راهبان (اسم)
monastery, convent

رهبانگاه (اسم)
monastery

place where monks live


Synonyms: abbey, cloister, friary, house, lamasery, priory, religious community


جملات نمونه

1. his earthly remains were buried in a monastery
جسد او را در خانقاهی خاک کردند.

2. He has cloistered himself in a monastery for more than thirty years.
[ترجمه ترگمان]بیش از سی سال است که در صومعه محبوس است
[ترجمه گوگل]او بیش از سی سال است که در یک صومعه زندگی می کند

3. He entered a monastery as a young man.
[ترجمه ترگمان]به یک صومعه مانند یک مرد جوان وارد شد
[ترجمه گوگل]او وارد یک صومعه به عنوان یک مرد جوان شد

4. Women are not allowed to enter the monastery for historical reasons.
[ترجمه ترگمان]زنان اجازه ورود به صومعه را به دلایل تاریخی ندارند
[ترجمه گوگل]زنان به دلایل تاریخی اجازه ورود به صومعه ندارند

5. We went on retreat at/to a monastery in Wales.
[ترجمه ترگمان]ما به عقب نشینی در \/ به یک صومعه در ولز رفتیم
[ترجمه گوگل]ما در عقب نشینی / به یک صومعه در ولز رفتیم

6. The monastery is in a remote mountain pass.
[ترجمه ترگمان]این صومعه در گذرگاه کوهستانی از راه دور قرار دارد
[ترجمه گوگل]صومعه در کوه گذر از راه دور است

7. He lived in a monastery for most of his life.
[ترجمه ترگمان]او بیشتر عمرش در صومعه زندگی می کرد
[ترجمه گوگل]او برای بسیاری از زندگی خود در صومعه زندگی می کرد

8. asceticism practiced in a monastery.
[ترجمه ترگمان]ریاضت در صومعه اعمال می شود
[ترجمه گوگل]زرنگی در یک صومعه تمرین کرد

9. He's living in a monastery in a gesture of atonement for human rights abuses committed under his leadership.
[ترجمه ترگمان]او در صومعه ای زندگی می کند و برای نقض حقوق بشر که تحت رهبری او است، کفاره می دهد
[ترجمه گوگل]او در یک سلسله ی صلح برای نقض حقوق بشر، تحت رهبری وی، در یک صومعه زندگی می کند

10. The monastery has taken in 26 refugees.
[ترجمه ترگمان]این صومعه در ۲۶ پناهنده گرفته شده است
[ترجمه گوگل]صومعه 26 پناهنده را گرفته است

11. He entered the hermetic world of the monastery at a young age.
[ترجمه ترگمان]وی در سنین جوانی وارد دنیای hermetic شد
[ترجمه گوگل]او در سن جوانی وارد دنیای پنهان صومعه شد

12. They found an icon in the monastery.
[ترجمه ترگمان]آن ها یک نماد در صومعه پیدا کردند
[ترجمه گوگل]آنها یک آیکون در صومعه پیدا کردند

13. It was previously a small monastery but the authorities turned all the monks out.
[ترجمه ترگمان]این صومعه قبلا یک صومعه کوچک بود، اما مقامات همه راهب ها را بیرون کردند
[ترجمه گوگل]قبلا یک صومعه کوچکی بود اما مقامات همه راهب ها را بیرون آوردند

14. This drawing of the monastery was done from an unusual angle.
[ترجمه ترگمان]این نقاشی صومعه از یک زاویه غیر معمول انجام شد
[ترجمه گوگل]این طراحی صومعه از یک زاویه غیرمعمول انجام شد

15. The building began life as a monastery.
[ترجمه ترگمان]این ساختمان زندگی را به عنوان یک صومعه آغاز کرد
[ترجمه گوگل]این ساختمان به عنوان یک صومعه زندگی می کرد

پیشنهاد کاربران

پارساکده

Convent : محل اجتماع و خواب راهبه ها ( زنان ) - صومعه
Monastery : محل اجتماع و خواب راهب ها ( مردان ) - صومعه
مترادف Convent واژه ی Nunnery رو داریم
مترادف monastery واژه ی Friary رو داریم
🔴 Friary :
a building or community occupied by or consisting of friars.


🔴 Friar :
a member of any of certain religious orders of men, especially the four mendicant orders ( Augustinians, Carmelites, Dominicans, and Franciscans )

🔴 Abbey هم مربوط به هر دو جنس هست
noun: abbey; plural noun: abbeys
the building or buildings occupied by a community of monks or nuns.

🔴 یه واژه دیگه هم هست به اسم priory که نسخه کوچک monastery هست
noun: priory; plural noun: priories
a small monastery or nunnery that is governed by a prior or prioress.

برای یادسپاری بهتر می توان از کلمات مشابه بهره برد:
Is the Mona Lisa smile painting in a
mountain monastery
آیا تابلوی لبخند مونالیزا در صومعه ای کوهستانی است؟

monastery ( باستان‏شناسی )
واژه مصوب: صومعه
تعریف: 1. مکانی که راهبان یا راهبگانی که سوگند تجـرد خورده اند در آن زندگی می کنند 2. مکان یا دیری که راهبان یا راهبگان فرقۀ مذهبی خاصی در آن زندگی می کنند


کلمات دیگر: