کلمه جو
صفحه اصلی

disgusted


متنفر، بیزار، سیر، ملول

انگلیسی به فارسی

متنفر، بیزار، سیر، ملول


منزجر، بیزار کردن، متنفر کردن


انگلیسی به انگلیسی

• nauseous, repulsed
if you are disgusted, you have a strong feeling of dislike or disapproval.

مترادف و متضاد

sickened; offended


Synonyms: abhorred, appalled, displeased, fastidious, fed up, full up, grossed out, had bellyful, had enough, had it, nauseated, nauseous, outraged, overwrought, queasy, repelled, repulsed, revolted, satiated, scandalized, sick, sick and tired of, sick of, squeamish, teed off, tired, turned off, unhappy, up to here, weary


Antonyms: attracted, delighted, desirous, happy, pleased


جملات نمونه

1. her behavior at the party disgusted me
رفتار او در مهمانی مرا منزجر کرد.

2. The more I hear about it, the more disgusted I get.
[ترجمه ترگمان]هر چه بیشتر در این مورد بشنوم، بیشتر متنفر می شوم
[ترجمه گوگل]هر چه بیشتر در مورد آن می شنوم، من بیشتر از من ناراحت می شود

3. The more I hear about it, the more disgusted I become.
[ترجمه ترگمان]هر چه بیشتر در این مورد بشنوم، بیشتر متنفر می شوم
[ترجمه گوگل]هرچه بیشتر در مورد آن می شنوم، بیشتر منحرف می شود

4. I am completely disgusted at you.
[ترجمه Hooman] من کاملا از شما بدم میاد .
[ترجمه ترگمان] من کاملا از دستت بدم میاد
[ترجمه گوگل]من به طور کامل شما را ناراحت می کنم

5. Disgusted onlookers claimed the driver was more concerned about his car than about the victim.
[ترجمه ترگمان]تماشاگران حس انزجار ادعا کردند که راننده بیشتر نگران اتومبیلش بود تا در مورد قربانی
[ترجمه گوگل]تماشاچیان ناراحت ادعا کردند که راننده بیشتر در مورد خودروش نگران قربانی بوده است

6. I'm disgusted with the way that he was treated.
[ترجمه ترگمان]از رفتاری که با او کرده بودم حالم به هم می خورد
[ترجمه گوگل]من با شیوه ای که او درمان می شد ناراحت شدم

7. The awful food at the inn disgusted us.
[ترجمه ترگمان]غذای وحشتناکی که در میهمان خانه بود ما را از هم جدا کرد
[ترجمه گوگل]غذای افتضاح در مسافرخانه ما را ناراحت کرد

8. I am disgusted at your behaving in that way.
[ترجمه ترگمان]من از رفتار شما در این راه حالم به هم می خورد
[ترجمه گوگل]من به رفتار شما در این راه عصبانی هستم

9. We're all disgusted at the way her husband has treated her.
[ترجمه ترگمان]ما از کاری که شوهرش با او کرده متنفر بودیم
[ترجمه گوگل]ما همه شواهد را در مورد شوهرمان داریم

10. I was disgusted with myself for eating so much.
[ترجمه ترگمان]از اینکه این همه غذا خوردم از خودم بیزار شدم
[ترجمه گوگل]من خودم را برای خوردن خیلی سست کردم

11. Most locals are disgusted by the anti-foreigner violence.
[ترجمه ترگمان]اغلب مردم محلی از خشونت ضد خارجیان بیزار هستند
[ترجمه گوگل]اکثر مردم محلی از خشونت علیه خارجی ها رنج می برند

12. I'm quite disgusted at the way he's treated you.
[ترجمه ترگمان]از رفتاری که با تو داشت منزجر شدم
[ترجمه گوگل]من کاملا به نحوی که با شما رفتار می کنم، کاملا رنجیده ام

13. Many parents claimed to be disgusted by the amount of violence in the film.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از والدین ادعا کردند که از میزان خشونت در این فیلم بیزار هستند
[ترجمه گوگل]بسیاری از والدین ادعا می کنند که از میزان خشونت در فیلم ناامید شده اند

14. She disgusted everyone by spitting.
[ترجمه ترگمان]او همه را با تف انداختن منزجر می کرد
[ترجمه گوگل]او همه را با ذوب شدن بی رحم می کند

15. He was disgusted to see such awful living conditions.
[ترجمه ترگمان]از دیدن این شرایط موجود وحشتناک بیزار شده بود
[ترجمه گوگل]او ناراحت شده بود که شرایط زندگی وحشتناکی را ببیند

پیشنهاد کاربران

ناراحت، غمگین

ناراحت بودن از چیزی

Filing very angry and upset about sth that you do not approve of

معنای کسی که چندش شده. مثلا i was disgusted چندشم شده بود


کلمات دیگر: