کلمه جو
صفحه اصلی

distrust


معنی : بیاعتمادی، بدگمانی، سوء ظن، اعتماد نداشتن
معانی دیگر : سوظن، شک، بی اعتماد بودن، اعتماد نداشتن به، بدگمان بودن، سوظن داشتن

انگلیسی به فارسی

بی‌اعتمادی، بدگمانی، سوظن، اعتماد نداشتن


بی اعتمادی، بیاعتمادی، بدگمانی، سوء ظن، اعتماد نداشتن


انگلیسی به انگلیسی

• mistrust, suspiciousness, doubt
doubt someone, disbelieve, suspect
if you distrust someone or something, you think that they are not honest, reliable, or safe. verb here but can also be used as an uncount noun. e.g. ...their distrust of politicians.

مترادف و متضاد

بی اعتمادی (اسم)
distrust

بدگمانی (اسم)
suspicion, distrust, mistrust, misgiving

سوء ظن (اسم)
suspicion, distrust

اعتماد نداشتن (فعل)
distrust

lack of faith in something


Synonyms: disbelief, doubt, misdoubt, misgiving, mistrust, qualm, question, skepticism, suspicion, wariness


Antonyms: assurance, belief, certainty, confidence, credit, faith, surety, trust


be suspicious, skeptical of


Synonyms: be wary of, disbelieve, discredit, doubt, misbelieve, mistrust, question, smell a rat, suspect, wonder about


Antonyms: be confident, believe, credit, trust


جملات نمونه

1. distrust was about to destroy their marriage
بدگمانی داشت زناشویی آنها را تباه می کرد.

2. the inherent distrust of foreigners
سوظن فطری نسبت به بیگانگان

3. his features betrayed distrust
عدم اعتماد از قیافه اش می بارید.

4. she has a distrust of foreigners
او نسبت به خارجیان بی اعتماد است.

5. her hesitation demonstrated her distrust
تردید او حکایت از عدم اعتماد او می کرد (دودلی او نشانگر بی اعتمادیش بود).

6. She has a healthy distrust of door-to-door salesmen.
[ترجمه ترگمان]اون به فروشنده های در اعتماد نداره
[ترجمه گوگل]او بی اعتمادی سالم به فروشندگان درب به درب دارد

7. He has a distrust of foreigners.
[ترجمه ترگمان]او به خارجی ها اعتماد دارد
[ترجمه گوگل]او بی اعتمادی به خارجی ها دارد

8. Local people regard the police with suspicion and distrust.
[ترجمه ترگمان]مردم محلی پلیس را با سو ظن و عدم اعتماد می نگرند
[ترجمه گوگل]مردم محلی پلیس را با سوء ظن و بی اعتمادی در نظر می گیرند

9. I don't have any particular reason to distrust them.
[ترجمه ترگمان]دلیل خاصی برای عدم اعتماد به آن ها ندارم
[ترجمه گوگل]من هیچ دلیل خاصی برای بی اعتمادی به آنها ندارم

10. She was always looked on with distrust.
[ترجمه ترگمان]همیشه با بدگمانی به او نگاه می کرد
[ترجمه گوگل]او همیشه با بی اعتمادی نگاه کرد

11. He has a distrust of strangers.
[ترجمه ترگمان]او به غریبه ها اعتماد دارد
[ترجمه گوگل]او بی اعتمادی به غریبه ها دارد

12. To an extent East-West distrust continued throughout the war.
[ترجمه ترگمان]عدم اعتماد غرب به غرب در سراسر جنگ ادامه داشت
[ترجمه گوگل]تا حدودی بی اعتمادی شرق و غرب در طول جنگ ادامه داشت

13. Nonconformists retained a deep distrust of their Anglican neighbours.
[ترجمه ترگمان]Nonconformists عدم اعتماد عمیق نسبت به همسایگان Anglican خود را حفظ کردند
[ترجمه گوگل]Nonconformists حفظ بی اعتمادی عمیق از همسایگان Anglican خود را حفظ کرد

14. I have an inherent distrust of lawyers.
[ترجمه ترگمان] من یه بی اعتمادی ذاتی نسبت به وکیل ها دارم
[ترجمه گوگل]من یک وکیل ذاتی ندارم

She has a distrust of foreigners.

او نسبت به خارجیان بی‌اعتماد است.


Distrust was about to destroy their marriage.

بدگمانی داشت زناشویی آنها را تباه می‌کرد.


I distrusted him from the very beginning.

از همان اول به او اعتماد نداشتم.


پیشنهاد کاربران

بی اعتماد بودن، اعتقاد نداشتن به
He distrusts his own judgement

distrustful
بی اعتماد؛ بد گمان
distrustfully
با بد گمانی
distrustfulness
شک؛ سوظن

بی اعتماد بودن، اعتقاد نداشتن به

distrustful
بی اعتماد؛ بد گمان
distrustfully
با بد گمانی
distrustfulness
شک؛ سوظن


کلمات دیگر: