کلمه جو
صفحه اصلی

budge


معنی : تکان دادن، تکان جزئی خوردن، جم خوردن
معانی دیگر : جم دادن، (کمی) جابجا کردن یا شدن، تکان خوردن، مخیدن، لانیدن، تسلیم شدن یا کردن، رضایت دادن، پوستینی که پشم آن به طرف خارج باشد، پوستین را پشت و رو دوختن (به ویژه بر حاشیه ی جامه)

انگلیسی به فارسی

بودا، تکان دادن، تکان جزئي خوردن، جم خوردن


تکان جزئی خوردن، تکان دادن، جم خوردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: budges, budging, budged
(1) تعریف: to change or begin to change position slightly (usu. used negatively).
مترادف: move
مشابه: shift, stir

- The horse was tired and would not budge another inch.
[ترجمه ترگمان] اسب خسته بود و یک اینچ دیگر تکان نمی خورد
[ترجمه گوگل] اسب خسته بود و دیگر اینچ نداشت
- He has not budged from that chair in front of the TV all afternoon.
[ترجمه ترگمان] او تمام بعد از ظهر از این صندلی جلو تلویزیون نرفته است
[ترجمه گوگل] او بعد از ظهر از صندلی آن در مقابل تلویزیون تماشا نکرده است
- We tried to move the refrigerator, but it absolutely would not budge.
[ترجمه ترگمان] ما سعی کردیم یخچال را حرکت دهیم، اما مطلقا تکان نمی خورد
[ترجمه گوگل] ما سعی کردیم که یخچال را عوض کنیم، اما کاملا بی حرکت نخواهد ماند

(2) تعریف: to alter one's opinion (usu. used negatively).
مشابه: acquiesce, agree, concede, yield

- Despite our arguments, he wouldn't budge.
[ترجمه ترگمان] با وجود جر و بحث ما او از جایش تکان نخورد
[ترجمه گوگل] با وجود استدلال های ما، او نمی رفت
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to cause to change or begin to change position slightly (usu. used negatively).
مترادف: move
مشابه: dislodge, nudge, shift

- I tried to push the car out of the mud, but I couldn't budge it.
[ترجمه ترگمان] سعی کردم ماشین را از گل بیرون بکشم، اما نمی توانستم تکانش دهم
[ترجمه گوگل] من سعی کردم ماشین را از گل بکشم، ولی نمیتوانستم آن را بچرخانم

(2) تعریف: to cause to alter an opinion (usu. used negatively).
مترادف: sway
مشابه: convince, persuade, prevail upon, win over

- Logic wouldn't budge him.
[ترجمه ترگمان] منطق او را تکان نمی دهد
[ترجمه گوگل] منطق او را نمی چرخاند

• move; be moved
if someone will not budge on a matter, they refuse to change their mind or to compromise.
if you cannot move something, you can say that it will not budge or that you cannot budge it.

مترادف و متضاد

dislodge from staid position


Synonyms: bend, change, change position, convince, give way, inch, influence, locomote, move, persuade, propel, push, remove, roll, shift, slide, stir, sway, yield


تکان دادن (فعل)
agitate, twiddle, stir, move, hitch, hustle, shake, flick, wiggle, budge, shock, startle, impulse, pulsate, wag, shag, jar, concuss, convulse, jolt, jounce, shrug off

تکان جزئی خوردن (فعل)
budge

جم خوردن (فعل)
stir, budge

جملات نمونه

1. budge up
(انگلیس - عامیانه) دفتی زدن،(روی نیمکت و غیره) جا برای دیگران باز کردن

2. we were unable to budge the boulder
نتوانستیم صخره را از جایش تکان بدهیم.

3. we tried to change her mind, but she refused to budge
کوشیدیم نظرش را عوض کنیم ولی او سماجت کرد.

4. She leaned on the door, but it wouldn't budge.
[ترجمه ترگمان]او به در تکیه داد، اما تکان نمی خورد
[ترجمه گوگل]او بر روی درب خم شد، اما نمی رفت

5. The Americans are adamant that they will not budge on this point.
[ترجمه ترگمان]آمریکایی ها بر این باورند که در این نقطه از جا تکان نخواهند خورد
[ترجمه گوگل]آمریکایی ها معتقدند که در این نقطه نمی روند

6. I couldn't budge the drawer?it was stuck fast.
[ترجمه ترگمان]من نتونستم کشو رو تکون بدم؟ خیلی سریع گیر کرده بود
[ترجمه گوگل]من نمی توانم کشو را بچرخانم؟ سریع گیر کرد

7. She pushed at the door but it wouldn't budge.
[ترجمه ترگمان]او در را هل داد، اما تکان نمی خورد
[ترجمه گوگل]او وارد درب شد، اما نمی رفت

8. Budge up a bit! I'd like to sit down too.
[ترجمه ترگمان]بوگ؟ من هم دوست دارم بشینم
[ترجمه گوگل]بجای کمی! من هم می خواهم نشستم

9. Treacy refuses to budge from his principles.
[ترجمه ترگمان]تریسی از حرکت دادن به اصول خود خودداری می کند
[ترجمه گوگل]تریسی از اصول خود رد می شود

10. She won't budge from her opinions.
[ترجمه ترگمان]او از عقایدش جدا نخواهد شد
[ترجمه گوگل]او از نظراتش دور نمی شود

11. Once his mother had said "no". she wouldn't budge.
[ترجمه ترگمان]وقتی مادرش گفته نه از جایش تکان نخورد
[ترجمه گوگل]مادرش گفت: 'نه' او نمی رفت

12. The dog refused to budge.
[ترجمه ترگمان]سگ از جایش تکان نخورد
[ترجمه گوگل]سگ از کنار رفت

13. Her mother refused to budge from London.
[ترجمه ترگمان]مادرش از نقل مکان از لندن خودداری کرد
[ترجمه گوگل]مادرش از لندن فرار کرد

14. I've tried persuading her, but she won't budge.
[ترجمه ترگمان]سعی کردم او را متقاعد کنم، اما از جایش تکان نخورد
[ترجمه گوگل]من سعی کردم او را متقاعد کنم، اما او نمی رود

We were unable to budge the boulder.

نتوانستیم صخره را از جایش تکان بدهیم.


We tried to change her mind, but she refused to budge.

کوشیدیم نظرش را عوض کنیم؛ ولی او سماجت کرد.


اصطلاحات

budge up

(انگلیس - عامیانه) دفتی زدن، (روی نیمکت و غیره) جا برای دیگران باز کردن


پیشنهاد کاربران

عوض کردن تصمیم و نظر
عوض شدن نظر و تصمیم به واسطه کسی یا چیزی

مرغ کسی یه پا داشتن

کوتاه آمدن

باج دادن

1 ) US not ready to budge on Iran nuclear deal position: Official
Aljazeera. com@
2 ) She pushed at the door but it wouldn't budge

جم خوردن ، ذره ای یا یه خورده جابجا شدن

The men tried to tug at the stone, but it wouldn't budge from the mud

The boys budged over to make room
. for the elderly woman

تکون خوردن , تکون دادن ؛ تغییر عقیده دادن

# I've tried moving the desk but it won't budge
# We were unable to budge the boulder
# He refuses to budge from his principles
# I've tried persuading her, but she won't budge

ارزون، دست دوم، دست ساز، آبدوغ خیاری.

اصطلاح "جُم" در جم خوردن یا جم دادن صحیح نیست. این کلمه جنب است که به صورت جم تلفظ می شود.


کلمات دیگر: