کلمه جو
صفحه اصلی

curmudgeon


معنی : خسیس، بخیل، ادم خسیس، لئیم، ادم جوکی
معانی دیگر : آدم بدخلق، جوکی، بدعنق، زودخشم

انگلیسی به فارسی

آدم خسیس، لئیم، بخیل، آدم جوکی


قاتل، بخیل، ادم خسیس، لئیم، ادم جوکی، خسیس


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: curmudgeonly (adj.)
• : تعریف: an irritable or ill-tempered person.
مشابه: grouch

- Don't take what that irascible old curmudgeon says too seriously.
[ترجمه ترگمان] این مرد خسیس پیر چیزی را که خیلی جدی می گوید برداشت نکن
[ترجمه گوگل] نمی دانید چه چیزی این فتنه انگیز قدیمی را تشدید می کند خیلی جدی می گوید

• stingy unpleasant person

مترادف و متضاد

خسیس (اسم)
clam, miser, moneybags, skinflint, tightwad, curmudgeon

بخیل (اسم)
curmudgeon

ادم خسیس (اسم)
miser, curmudgeon, niggard, save-all

لئیم (اسم)
curmudgeon, niggard

ادم جوکی (اسم)
curmudgeon

جملات نمونه

1. The old curmudgeon found a new scapegoat and that let me out.
[ترجمه ترگمان]مرد خسیس، قربانی جدیدی پیدا کرد و آن را به من داد
[ترجمه گوگل]قاتل قدیم یک اخراجی جدید پیدا کرد و آن را بیرون آورد

2. Sinclair, a curmudgeon of taste and integrity, defends the river against the shoddy plans of the Chamber of Commerce.
[ترجمه ترگمان]سینکلر، از این رودخانه در برابر طرح های بی ارزش و پست اتاق بازرگانی دفاع می کند
[ترجمه گوگل]سینکلر، قاتل طعم و عطر و طعم، از رودخانه در برابر طرح های خرابکار اتاق بازرگانی دفاع می کند

3. Kelly Johnson was a curmudgeon, but he was revered at the Skunk Works for his refusal to compromise about airplanes.
[ترجمه ترگمان]کلی جانسون یک curmudgeon بود، اما در مورد skunk که برای امتناع از مصالحه در مورد هواپیماها مورد احترام بود، مورد احترام بود
[ترجمه گوگل]کلی جانسون قاتل بود اما او در Skunk Works به خاطر امتناع از مصالحه در مورد هواپیماها احترام گذاشت

4. Paul:How about to my editor, the old curmudgeon? Excuse me. He took me off the Anaconda story. I'm a reporter at The Bee.
[ترجمه ترگمان]خوب، خوب، خوب، خوب، خوب، خوب، خوب، خوب، خوب، خوب، خوب، خوب، خوب، خوب، خوب، خوب، خوب، خوب، خوب، خوب معذرت می خوام اون من رو از داستان \"anaconda\" جدا کرد من یک گزارشگر در بی بی هستم
[ترجمه گوگل]پل: چگونه به سردبیر من، قاتل قدیمی؟ ببخشید او مرا از داستان آناکوندا برد من خبرنگار در زنبور هستم

5. Indeed, whereas a young curmudgeon has no heart, an old idealist has no head.
[ترجمه ترگمان]در واقع، در حالی که یک curmudgeon جوان هیچ قلبی ندارد، یک idealist پیر هیچ سر ندارد
[ترجمه گوگل]در واقع، در حالی که یک قاتل جوان، قلب ندارد، یک ایده آلیست قدیمی، سر ندارد

6. Mainly, his essays struck a cord in viewers by pointing out life's unspoken truths or more often complaining about its subtle lies, earning him the "curmudgeon" status he wore like a uniform.
[ترجمه ترگمان]به طور عمده، مقالات او با اشاره به حقایق ناگفته زندگی و یا اینکه اغلب در مورد دروغ های ظریف آن شکایت می کردند، به او ضربه زدند و وضعیت \"curmudgeon\" را که او مانند یک لباس می پوشید به وی نشان دادند
[ترجمه گوگل]به طور عمده، مقالات او با اشاره به حقایق ناگفته زندگی و یا اغلب شکایت در مورد دروغ ظریف خود را، به دست آوردن او وضعیت 'deadmuggeon' او به عنوان یک لباس پوشیدم

7. He was a brooding curmudgeon who thundered against industry, progress and the young science that sought to explain them.
[ترجمه ترگمان]او فردی متفکر و متفکر بود که علیه صنعت، پیشرفت و علم جوانی که به دنبال توضیح آن ها بود، غرید
[ترجمه گوگل]او یک فریبکار فریبنده بود که علیه صنعت، پیشرفت و علم جوان که در پی توضیح آنها بود، ریشخند زد

8. During my years as the "RUP curmudgeon," I had the opportunity to visit and observe many customers.
[ترجمه ترگمان]در طول سال ها به عنوان \"RUP curmudgeon\"، \" من فرصت ملاقات و مشاهده بسیاری از مشتریان را داشتم
[ترجمه گوگل]در طول سالهای خودم به عنوان 'RUP defamudgeon'، من فرصت دیدار و دیدار با بسیاری از مشتریان را داشتم

9. A curmudgeon will sigh that this has led to a lowering of standards at the top of the Premier League, but those old-fashioned enough to enjoy uncertainty will find the game's appeal enhanced.
[ترجمه ترگمان]curmudgeon آهی خواهد کشید که این منجر به کاهش استانداردهای بالای لیگ برتر شد، اما آن حد قدیمی که برای لذت بردن از عدم قطعیت کافی باشد، جاذبه این بازی را افزایش خواهد داد
[ترجمه گوگل]یک مهاجم ناامید می شود که این امر منجر به کاهش استانداردها در بالای لیگ برتر شده است، اما کسانی که به اندازه کافی قد بلند هستند تا از عدم اطمینان لذت ببرند، درخواست تجدید نظر بازی را بهبود می بخشد

10. Only a curmudgeon would deny the many benefits that our computers and electronic networks have brought us.
[ترجمه ترگمان]تنها یک curmudgeon مزایای بسیاری را انکار می کند که کامپیوترهای ما و شبکه های الکترونیکی ما را به ارمغان آورده است
[ترجمه گوگل]فقط یک فریبکار، منافع بسیاری را که شبکه های کامپیوتری و شبکه های الکترونیکی ما را به ارمغان آورده، انکار می کنند

11. The old curmudgeon was talking about the smothering effects of parental duty on creative lives.
[ترجمه ترگمان]The پیر در مورد اثرات خفه کننده وظیفه والدین بر زندگی خلاق صحبت می کرد
[ترجمه گوگل]فریبکار قدیمی در مورد اثرات مبهم وظیفه والدین در زندگی خلاق صحبت کرد

12. His Curmudgeon column which ran for many years in the Sunday Independent was required reading and was always guaranteed to raise a smile, he said.
[ترجمه ترگمان]وی گفت که ستون Curmudgeon که سال ها در روزه ای استقلال روز یکشنبه به اجرا درآمد نیاز به خواندن داشت و همیشه تضمین شده بود که لبخند بر لب داشته باشد
[ترجمه گوگل]او گفت که ستون Curmudgeon او که برای سالهای زیادی در مستقل یکشنبه اجرا شد خواندنش بود و همواره تضمین شده بود که یک لبخند را افزایش دهد

13. A 78- year-old curmudgeon, he enjoyed his modest life as a balloon seller because he shared it with his adventurous wife Ellie.
[ترجمه ترگمان]یک curmudgeon ۷۸ ساله، از زندگی نسبتا کم اش به عنوان یک فروشنده بادکنک لذت می برد، زیرا او آن را با همسر ماجراجویانه خود الی به اشتراک گذاشته بود
[ترجمه گوگل]مردی 78 ساله، او زندگی کم نظیر خود را به عنوان یک فروشنده بالون از آن لذت برد زیرا او با همسر پرماجراش Ellie آن را به اشتراک گذاشت

14. Straus was Ickes's alter ego a newspaperman, a liberal, a fighter, a curmudgeon.
[ترجمه ترگمان]Straus، ego، یک newspaperman، یک لیبرال، یک جنگجو، یک جنگجوی سرسخت بود
[ترجمه گوگل]Straus اکسپرس تجدید آیکس یک خبرنگار، یک لیبرال، یک جنگنده، یک قاتل بود

پیشنهاد کاربران

کج خلق. بداخلاق


بد خلق, غر غرو ( معمولا در مورد پیرمردها گفته می شود )
A bad tempered usually an old man
A divorced curmudgeon

آدم بدعنق و پیر


کلمات دیگر: