کلمه جو
صفحه اصلی

hobnob


معنی : نوش، بسلامتی کسی نوشیدن، صحبت دوستانه کردن، دوستانه، خودمانی، بسلامتی
معانی دیگر : (با : with) خوش و بش کردن با، معاشرت کردن با، خودمانی بودن با، (نادر) الله بختی، شانسی، (نادر) با هم مشروب خوردن، هم پیاله بودن

انگلیسی به فارسی

نوش، بسلامتی، دوستانه، خودمانی، بسلامتی کسی نوشیدن، صحبت دوستانه کردن


هابنوب، نوش، بسلامتی کسی نوشیدن، صحبت دوستانه کردن، بسلامتی، دوستانه، خودمانی


انگلیسی به انگلیسی

• associate with, spend time with
if you hobnob with someone, you are friendly and spend time with them; an informal word, used showing disapproval.

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: hobnobs, hobnobbing, hobnobbed
• : تعریف: to keep company socially; associate on friendly and familiar terms, esp. with one's superiors.

- He hobnobs with famous actors.
[ترجمه ترگمان] او با هنرپیشگان مشهور بازی می کند
[ترجمه گوگل] او با بازیگران معروف hobnobs

مترادف و متضاد

نوش (اسم)
nectar, treacle, pledge, wassail, hobnob, potation

بسلامتی کسی نوشیدن (فعل)
toast, hobnob

صحبت دوستانه کردن (فعل)
hobnob

دوستانه (قید)
hobnob

خودمانی (قید)
familiarly, hobnob

بسلامتی (قید)
hobnob, to the health

associate with


Synonyms: chum around, consort, fraternize, hang around, hang out with, keep company, knock around with, mingle, mix, pal, pal around, rub elbows, rub shoulders, socialize, spend time


جملات نمونه

1. High officials have long enjoyed the practice of hobnobbing with newspapermen.
[ترجمه ترگمان]مقامات عالیرتبه مدت ها است که از تمرین of با newspapermen لذت برده اند
[ترجمه گوگل]مقامات بلندپایۀ طولانی مدت از فعالیت های نبرد با خبرنگاران لذت می برند

2. Tony hobnobbed with an attractive widow when he lived in Metz.
[ترجمه ترگمان]تونی با یه بیوه جذاب که توی
[ترجمه گوگل]وقتی که او در Metz زندگی می کرد، تونی با بیوه جذابی آشنا شد

3. She often has her picture in the papers, hobnobbing with the rich and famous.
[ترجمه ترگمان]او اغلب در روزنامه ها عکس می گیرد و با ثروتمندان و مشاهیر صحبت می کند
[ترجمه گوگل]او اغلب عکس خود را در مقالات، hobnobbing با غنی و مشهور است

4. Do you like to hobnob with me?
[ترجمه ترگمان]دوست داری با من جشن بگیری؟
[ترجمه گوگل]دوست داری با من چیکار کنی؟

5. He spent the first day hobnobbing with the management.
[ترجمه ترگمان]او اولین روز hobnobbing را با مدیریت گذراند
[ترجمه گوگل]او اولین روز را با مدیریت برگزار کرد

6. This gave Bill an opportunity to hobnob with the company'spresident, board chairman, and leading executives.
[ترجمه ترگمان]این موضوع به بیل فرصت داد تا با شرکت spresident، رئیس هیات مدیره و مدیران اجرایی شرکت کند
[ترجمه گوگل]این به بیل فرصت داد تا با رئیس شرکت، رئیس هیئت مدیره و مدیران اجرایی شرکت کند

7. I've been hobnobbing with the directors at the office party.
[ترجمه ترگمان]من با مدیران در مهمانی شرکت کار می کنم
[ترجمه گوگل]من با مدیران در حزب دفتر آشنا شده ام

8. He was often seen hobnobbing with influential business people.
[ترجمه ترگمان]او اغلب با افراد بانفوذ تجاری برخورد می کرد
[ترجمه گوگل]او اغلب با افراد کسب و کار تاثیر گذار دیده می شود

9. I've seen you two hob-nobbing a lot recently.
[ترجمه ترگمان]من شما را این اواخر دیده ام که شما دو اتاق دارید
[ترجمه گوگل]من اخیرا دو تا از شما را دیدم

10. It seemed a good sign that they're cordially hobnobbing at the first time meeting.
[ترجمه ترگمان]این نشانه خوبی بود که در نخستین دیدار با یکدیگر آشتی کردند
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید یک نشانه خوب است که آنها در جلسه برای اولین بار در حوادث غافلگیر می شوند

11. Winning meant post-race parties[sentence dictionary], hobnobbing with well-meaning sponsors.
[ترجمه ترگمان]بردن به معنای دو طرف پس از مسابقه [ فرهنگ لغت [ جمله ]، hobnobbing با حامیان با معنای خوب است
[ترجمه گوگل]بردن به معنای احزاب پس از مسابقه [لغت فرهنگ لغت]، hobnobbing با به اصطلاح حامیان مالی

12. He also hob-nobs with the great and the good.
[ترجمه ترگمان]او همچنین nobs با شکوه و خوبی داشت
[ترجمه گوگل]او همچنین با عظمت و خوشحالی می کوشد

13. In Lisbon hobnobbing with Liam Devlin.
[ترجمه ترگمان]\"در لیسبون\" با \"لیام دولین\" صحبت کنم
[ترجمه گوگل]در لیسبون با لیام دولین آشنا می شود

14. Benech liked to hobnob with local politicians.
[ترجمه ترگمان]Benech دوست داشت با سیاستمداران محلی رقابت کند
[ترجمه گوگل]بنک دوست داشت به سیاستمداران محلی هابونو بدهد

15. She used to hobnob with the rich.
[ترجمه ترگمان] اون با پولدارها زندگی می کرد
[ترجمه گوگل]او با غنی ها به هوبنوب رفت

He has forgotten us and is hobnobbing with the company's directors.

او ما را فراموش کرده است و با رؤسای شرکت خوش‌وبش می‌کند.


He once hobnobbed with kings and princes.

او روزی با شاهان و شاهزادگان الفت داشت.


پیشنهاد کاربران

خوش و بش کردن

معاشرت با افراد طبقه ی بالای جامعه
He spent the first day hobnobbing with the management


کلمات دیگر: