کلمه جو
صفحه اصلی

presentable


معنی : مو قر
معانی دیگر : ملبس به لباس مناسب، قابل عرضه، سزاوار شناساندن یا معرفی کردن، عرضه کردنی، ارائه پذیر، شایان معرفی، قابل معرفی، قابل ارائه، قابل نمایش، قابل تقدیم

انگلیسی به فارسی

شایان معرفی،قابل معرفی،قابل ارائه،قابل نمایش،قابل تقدیم


قابل توصیف، مو قر


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: presentably (adv.), presentability (n.), presentableness (n.)
(1) تعریف: suitable, esp. in appearance, for being introduced or presented to others.
مشابه: acceptable, becoming, decent, passable, respectable, unobjectionable

- Wearing his old, wrinkled suit, he didn't feel at all presentable at his daughter's wedding.
[ترجمه ترگمان] او کت و شلوار کهنه و چروکیده خود را پوشیده بود و هیچ احساسی نسبت به عروسی دخترش نداشت
[ترجمه گوگل] با پوشیدن کت و شلوار پیر و چروکیده، او در عروسی دخترش به هیچ وجه قابل نمایش نبود
- She did her best to make her house presentable before her mother-in-law arrived.
[ترجمه ترگمان] بهترین کاری که می کرد این بود که درست قبل از اینکه مادرش وارد شود، خانه اش را مرتب کند
[ترجمه گوگل] او بهترین کار را کرد تا خانه اش را قبل از اینکه مادرش به آنجا برسد نشان داد

(2) تعریف: able to be presented.
مشابه: acceptable, passable

• having a pleasant appearance, attractive; fit to be seen, suitable for viewing; suited for giving as a gift
if someone or something is presentable, they are quite attractive and are suitable for other people to see.

مترادف و متضاد

مو قر (صفت)
presentable

respectable; fit to be seen


Synonyms: acceptable, attractive, becoming, decent, fit, good enough, not bad, okay, passable, prepared, proper, satisfactory, suitable, tolerable


Antonyms: ugly, unacceptable, unfit, unpresentable


جملات نمونه

1. don't bring the guests to this room; i am not presentable
مهمانان را به این اتاق نیاور چون لباس مناسب به تن ندارم.

2. Jeremy was looking quite presentable in a suit and tie.
[ترجمه ترگمان]جرمی در کت و شلوار شیک و مرتب به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]جرمی کاملا مناسب در کت و شلوار بود

3. She managed to make herself presentable in time for work.
[ترجمه ترگمان]او موفق شد به موقع کار را مرتب و مرتب کند
[ترجمه گوگل]او توانست زمان خودش را برای کار خود به نمایش بگذارد

4. I have nothing presentable to wear.
[ترجمه ترگمان]من هیچ لباسی برای پوشیدن ندارم
[ترجمه گوگل]من هیچ چیز قابل توصیف برای پوشیدن ندارم

5. She's a presentable young woman.
[ترجمه ترگمان]این زن جوان قابل presentable است
[ترجمه گوگل]او یک زن جوان قابل تحسین است

6. I've got nothing presentable to wear.
[ترجمه ترگمان]من هیچ لباسی برای پوشیدن ندارم
[ترجمه گوگل]من چیزی برای نشان دادن به پوشیدن ندارم

7. I must go and make myself presentable before the guests arrive.
[ترجمه پریا] قبل از آمدن مهمان هاباید بروم به سرو وضعم برسم.
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه مهمان ها برسند من باید بروم و سر و سامان بگیرم
[ترجمه گوگل]باید قبل از اینکه مهمانان وارد شوند، باید خودم را نماینده کنم

8. She was not exactly good-looking, but perfectly presentable.
[ترجمه ترگمان]او کاملا خوش قیافه نبود، اما کاملا مرتب بود
[ترجمه گوگل]او دقیقا خوب نیست، اما کاملا قابل توصیف است

9. It is the Eastern religions repackaged and made presentable for consumption by Western minds.
[ترجمه ترگمان]این کنفرانس، ادیان شرقی است و قابل استفاده برای مصرف توسط ذهن های غربی است
[ترجمه گوگل]این ادیان شرقی بسته بندی شده و برای ذهن غربی قابل استفاده است

10. Arnold was a very presentable young fellow.
[ترجمه ترگمان]آرنولد جوان بسیار محترمی بود
[ترجمه گوگل]آرنولد همکار بسیار قابل تحسین بود

11. The other men were even worse, even less presentable.
[ترجمه ترگمان]بقیه مردان حتی بدتر از این هم بودند
[ترجمه گوگل]مردان دیگر حتی بدتر، حتی کمتر قابل توصیف بودند

12. I make sure Mum looks presentable on Mondays and Thursdays.
[ترجمه ترگمان]من مطمئن هستم که مامان دوشنبه و پنجشنبه مرتب به نظر می رسد
[ترجمه گوگل]من مطمئن هستم که مادر در روزهای دوشنبه و پنج شنبه ها قابل نمایش است

13. But now Joe was more presentable, and he formed a close friendship with both Katharine and Phil Graham.
[ترجمه ترگمان]اما حالا جو بیشتر مرتب شده بود و با هر دو کاترین و فیل گراه ام یک دوستی صمیمی تشکیل می داد
[ترجمه گوگل]اما در حال حاضر جو بیشتر قابل توصیف بود، و او دوستانه نزدیک با Katharine و فیل گراهام تشکیل داد

14. I made myself presentable and sallied forth.
[ترجمه ترگمان]خودم را مرتب کردم و به راه افتادم
[ترجمه گوگل]من خودم را به نمایش گذاشتم

15. He's got dozens of suits but not one of them is presentable.
[ترجمه ترگمان]او ده ها کت و شلوار دارد، اما یکی از آن ها قابل پوشیدن نیست
[ترجمه گوگل]او ده ها تن از لباس ها را می گیرد، اما هیچ کدام از آنها قابل نمایش نیست

Don't bring the guests to this room; I am not presentable.

مهمانان را به این اتاق نیاور چون لباس مناسب به تن ندارم.


پیشنهاد کاربران

آراسته

قابل عرضه

موقر/باوقار،
مناسب

Giulio was looking quite presentable in a suit and tie

مقبول

به زبان ساده معنیش میشه آماده. مثلا :
- Don't bring the guests to this room; I am not presentable.
- مهمانان را به این اتاق نیاور چون لباس مناسب به تن ندارم

معانی دیگه : قابل و آماده ی عرضه و ارائه، شایان حضور

Once you are presentable we can decide whether you deserve this COUNTRY band's leadership or not


کلمات دیگر: