کلمه جو
صفحه اصلی

correspondingly


بهمان نسبت ,همانطور,متقابلا

انگلیسی به فارسی

به‌همان نسبت، همانطور، متقابلاً، به طریق مشابه، به‌طور مشابه


انگلیسی به انگلیسی

• in a suitable manner, in a parallel manner

دیکشنری تخصصی

[نساجی] متقابلا - همانطور - به همان نسبت
[ریاضیات] به طریق مشابه، به طور مشابه

جملات نمونه

1. The new exam is longer and correspondingly more difficult to pass.
[ترجمه محمدرضا حیدری] امتحان جدید طولانی تر است به همین دلیل سخت تر است
[ترجمه امیری] امتحان جدید طولانی تر و به همان اندازه موفق شدن در آن ستخت تر است.
[ترجمه ترگمان]امتحان جدید طولانی تر و در نتیجه دشوارتر خواهد بود
[ترجمه گوگل]امتحان جدید طولانی تر است و به همین ترتیب مشکل تر می شود

2. If you do not so trust them, then correspondingly elaborate testing procedures are required to monitor their impact and effectiveness.
[ترجمه ترگمان]اگر شما به آن ها اعتماد ندارید، پس در نتیجه برای نظارت بر تاثیر و اثربخشی آن ها، روش های آزمایشی دقیقی برای تست کردن آن ها لازم است
[ترجمه گوگل]اگر به آنها اعتماد نکنید، به طور موثر برای تست تأثیر و اثربخشی آن، روش تست دقیق لازم است

3. Correspondingly it must be recognised that an individual has entered work with a particular educational standard.
[ترجمه ترگمان]Correspondingly باید به رسمیت شناخته شود که یک فرد با یک استاندارد آموزشی خاص وارد کار شده است
[ترجمه گوگل]به این ترتیب باید به رسمیت شناخته شود که یک فرد با یک استاندارد آموزشی خاص وارد کار شده است

4. Correspondingly, we shall have to consider three aspects of the delimitation of a lexical item.
[ترجمه ترگمان]بنابراین باید سه جنبه از تعیین حدود یک آیتم واژگانی را در نظر بگیریم
[ترجمه گوگل]به همین ترتیب، ما باید سه جنبه از تعریف یک آیتم واژگان را در نظر بگیریم

5. Correspondingly this affected the basic balance, i. e. the current balance plus the balance of long-term capital flow.
[ترجمه ترگمان]این مساله بر تعادل اولیه تاثیر می گذارد، i ای تعادل جریان به علاوه تعادل جریان بلند مدت سرمایه
[ترجمه گوگل]به این ترتیب این بر تعادل اساسی تأثیر گذاشت e تعادل فعلی به همراه تعادل جریان سرمایه بلند مدت

6. Correspondingly most of the persons in a close network of relationships are of unequal rather than equal status.
[ترجمه ترگمان]اکثر افراد در یک شبکه نزدیک از روابط به جای وضعیت مساوی نابرابر هستند
[ترجمه گوگل]بنابراین بیشتر افراد در یک شبکه ارتباطی نزدیک نسبت به وضعیت برابر نابرابرند

7. Correspondingly acquisition is different from storage in that the latter implies a formal recording possibly in short-term or possibly in long-term memory.
[ترجمه ترگمان]اکتساب Correspondingly متفاوت از ذخیره سازی در آن است که دومی به معنای ثبت رسمی احتمالا در حافظه بلند مدت یا احتمالا در حافظه بلند مدت است
[ترجمه گوگل]بدین ترتیب مالکیت از ذخیره سازی متفاوت است، در نتیجه دوم ضبط یک ضبط رسمی احتمالا در کوتاه مدت یا احتمالا در حافظه طولانی مدت است

8. Intellectuals play a correspondingly enlarged role in Gramsci's Marxism, which perhaps accounts for its popularity amongst academic Marxists.
[ترجمه ترگمان]روشنفکران یک نقش بزرگ تر را در مارکسیسم Gramsci بازی می کنند که شاید شهرت آن در میان مارکسیست های فرهنگی را به حساب می آورد
[ترجمه گوگل]روشنفکران در نقش مارکسیسم گرامشی نقش متفاوتی را بازی می کنند، که شاید محبوبیت آن در بین مارکسیست های دانشگاهی باشد

9. Employment for agricultural labourers was correspondingly limited, and by no means all holdings were too small for subsistence.
[ترجمه ترگمان]به همین دلیل اشتغال برای کارگران کشاورزی محدود بود و به هیچ وجه all برای امرار معاش بسیار کوچک بود
[ترجمه گوگل]به طور کلی مشاغل کارگران کشاورزی محدود شده بود و به هیچ وجه تمام دارایی ها برای خدمت به اندازه کافی کوچک نبودند

10. But the traders did not become correspondingly more refined in their behavior.
[ترجمه ترگمان]اما تجار در رفتار خود متقابلا رفتار بهتری نداشتند
[ترجمه گوگل]اما معامله گران به طور مشابه در رفتار خود اصلاح نشدند

11. Their income relative to their parents will be correspondingly higher, their fertility will be high, and so the cycle will continue.
[ترجمه ترگمان]درآمد آن ها نسبت به پدر و مادرشان هم بیشتر خواهد بود، باروری آن ها بالا خواهد بود و چرخه ادامه خواهد یافت
[ترجمه گوگل]درآمد آنها نسبت به والدینشان به ترتیب بالاتر خواهد بود، باروری آنها بالا خواهد بود و بنابراین چرخه ادامه خواهد یافت

12. The debate correspondingly branches into two.
[ترجمه ترگمان]این بحث در نتیجه به دو شاخه تقسیم می شود
[ترجمه گوگل]این بحث به دو شاخه تقسیم می شود

13. And correspondingly, not to have a job is highly unfavourable so people outside paid work are considered inferior.
[ترجمه ترگمان]و در نتیجه، نداشتن کار بسیار نامطلوب است، بنابراین افراد خارج از پرداخت دست مزد پایین محسوب می شوند
[ترجمه گوگل]و به این ترتیب، عدم شغل بسیار ناسازگار است، بنابراین افرادی که در خارج از کار مشغول به کار می باشند، در رده پایین تر قرار می گیرند

14. No matter how cruel the destiny treats one with tribulation and misfortune, it will correspondingly treat him with happiness and sweetness. Even if the happiness is short and false, it's enough to light up the whole future life.
[ترجمه ترگمان]مهم نیست که تقدیر با یکی از tribulation و بدبختی چه قدر ظالمانه با او رفتار خواهد کرد و با خوشحالی و شیرینی او را درمان خواهد کرد حتی اگر خوشبختی کوتاه و دروغین باشد، برای روشن کردن کل زندگی آینده کافی است
[ترجمه گوگل]مهم نیست چقدر سرنوشت سرنوشت یک نفر را با مصیبت و بدبختی برخورد می کند، به طریقی با شادی و شیرینی برخورد می کند حتی اگر خوشبختی کوتاه و نادرست باشد، به اندازه کافی برای روشن شدن تمام زندگی آینده است

15. The cost of living in the city is more expensive, but salaries are supposed to be correspondingly higher.
[ترجمه ترگمان]هزینه زندگی در شهر گران تر است، اما انتظار می رود حقوق ها هم بیشتر باشند
[ترجمه گوگل]هزینه زندگی در شهر گرانتر است، اما انتظار می رود که حقوق برابر بالاتر باشد

پیشنهاد کاربران

به طریق مشابه ، به طور مشابه

متقابلا

به همان اندازه

به اندازه ی هم
به نسبت هم
به یه نسبت/اندازه

The entire metabolic rate correspondingly high
Star Trek TOS

به همین ترتیب
بر همین اساس

متناظراً ، متقابلاً ( اینا ترجمه های عربی )

اما اگه فارسی بخایم ترجمه کنیم :
همچنین also
همینطور likewise
similarly

به نسبت


کلمات دیگر: