کلمه جو
صفحه اصلی

kowtow


سجده کردن، کرنش کردن، پیشانی بر زمین نهادن، (مجازی) زیاده خود را کوچک کردن، (سابقا در چین) زانو زدن و پیشانی را بر زمین قرار دادن (به نشان احترام به سلاطین و بزرگان)، سجودچینی که عبارت است ازگذاشتن پیشانی برروی زمین، پیشانی برخاک نهادن

انگلیسی به فارسی

سجده کردن، کرنش کردن، پیشانی بر زمین نهادن، (مجازی) زیاده خود را کوچک کردن


(سابقا در چین) زانو زدن و پیشانی را بر زمین قرار دادن (به نشان احترام به سلاطین و بزرگان)، سجده، کرنش


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: kowtows, kowtowing, kowtowed
(1) تعریف: to show extreme or excessive deference.
مترادف: defer, submit, truckle
مشابه: bend, bootlick, bow, bow and scrape, fawn, genuflect, grovel, stoop, toady

- He insisted on being valued for the quality of his work and refused to kowtow to the boss.
[ترجمه ترگمان] او اصرار داشت که برای کیفیت کار خود ارزش قائل شود و از سجده در برابر رئیس خودداری کند
[ترجمه گوگل] او اصرار داشت که برای کیفیت کارش ارزش قائل شود و حاضر به فرار از رئیس نبود

(2) تعریف: to kneel down and place the forehead on the ground as an act of deference, respect, or the like, esp. when done in compliance with Chinese custom.
مشابه: bow, crouch, genuflect, kneel, salaam

- She dutifully kowtowed before her mother-in-law.
[ترجمه ترگمان] او در حالی که از روی وظیفه شناسی قبول می کرد، پیش از مادر شوهر می کرد
[ترجمه گوگل] او مقتدرانه قبل از مادربزرگش کوبید
اسم ( noun )
مشتقات: kowtower (n.)
• : تعریف: an act of kowtowing.
مشابه: bow, deference, obeisance, salaam

• act of bowing low, act of kneeling and touching one's forehead to the ground; servile act
bow low, kneel and touch one's forehead to the ground; grovel, act in a servile manner
if you kow-tow to someone, you behave very humbly and respectfully towards them, especially because you hope to get something from them; an informal expression.

مترادف و متضاد

grovel


Synonyms: bow, brownnose, cave in, court, cower, cringe, fawn, flatter, fold, genuflect, give in, go along with, kneel, knuckle under, lie down and roll over, pander, prostrate, say uncle, stoop, toe the mark


جملات نمونه

1. be polite but don't kowtow to him either
مودب باش ولی زیادی هم نسبت به او تواضع نکن.

2. Be polite, but don't kowtow to him.
[ترجمه منا جهانبخشی] مؤدب باش، جلوش تعظیم نکن
[ترجمه ترگمان]مودب باش، اما برای او تعظیم نکن
[ترجمه گوگل]مودب باش، اما به او نگو

3. I refuse to kowtow to anyone.
[ترجمه منا جهانبخشی] من جلوی هیچکسی تعظیم نمی کنم.
[ترجمه ترگمان] من نمیخوام به کسی تعظیم کنم
[ترجمه گوگل]من از هر کسی خوشم میاد

4. Her pride wouldn't allow her to kowtow to anyone.
[ترجمه ترگمان]غرور او اجازه نمی داد در برابر هر کسی تعظیم کند
[ترجمه گوگل]غرور او اجازه نمی دهد او را به کسی بسپارد

5. We will not kowtow to the government.
[ترجمه ترگمان]ما در مقابل دولت سجده نخواهیم کرد
[ترجمه گوگل]ما به دولت نمی گوییم

6. Some people like to burn incense and kowtow to the book.
[ترجمه ترگمان]بعضی از مردم دلشان می خواهد آن را بسوزانند و به کتاب تعظیم کنند
[ترجمه گوگل]بعضی از مردم دوست دارند بخور و بخورند تا کتاب بخورند

7. Some people like to burn incense and kowtow to the book. In my view that isn't necessary.
[ترجمه ترگمان]بعضی از مردم دلشان می خواهد آن را بسوزانند و به کتاب تعظیم کنند به نظر من که لازم نیست
[ترجمه گوگل]بعضی از مردم دوست دارند بخور و بخورند تا کتاب بخورند به نظر من این لازم نیست

8. I'm not going to kowtow to a mere nobody like him.
[ترجمه ترگمان]نمی خوام به کسی مثل اون تعظیم کنم
[ترجمه گوگل]من نمی خواهم فقط به هیچ کس مانند او نروم

9. That money will not kowtow to Mr de Villepin or anyone else in the French government.
[ترجمه ترگمان]این پول در برابر آقای دی ویلپین یا هر کس دیگری در دولت فرانسه تعظیم نخواهد کرد
[ترجمه گوگل]این پول به آقای د ویلپین و یا هر کس دیگری در دولت فرانسه فرق نمی کند

10. The women kowtow outside of Jokhang temple.
[ترجمه ترگمان]زنان در برابر معبد Jokhang در برابر kowtow
[ترجمه گوگل]زنان بیرون از معبد جکانگ

11. All the servants had to kowtow to the emperor when he entered the room.
[ترجمه ترگمان]وقتی وارد اتاق شد همه خدمتکاران مجبور شدند در مقابل امپراطور تعظیم کنند
[ترجمه گوگل]همه خدمتگزاران هنگام ورود به اتاق، مجبور به امپراتور شدند

12. He's a brave man. I m sure he will not kowtow to the enemy.
[ترجمه ترگمان]مرد شجاعی است مطمئنم که او به دشمن تعظیم نخواهد کرد
[ترجمه گوگل]او یک مرد شجاع است من مطمئن هستم که او به دشمن ختم نمی شود

13. They saw in it a willingness by new left - of - centre government to kowtow to Beijing.
[ترجمه ترگمان]آن ها تمایل خود را از سوی دولت مرکزی جدید برای kowtow در برابر پکن دیدند
[ترجمه گوگل]آنها در آن دیدند که دولت جدید چپ از مرکز به پکن می رود

14. During the long journey, they wore wooden kneepad to protect their knees, kowtow every three steps until them arrived in Lhasa.
[ترجمه ترگمان]در طول سفر طولانی، آن ها kneepad چوبی برای حفاظت از زانوهای خود داشتند، در حالی که هر سه قدم در برابر آن ها در برابر هر سه قدم تا رسیدن آن ها به لهاسا در برابر آن ها قرار داشتند
[ترجمه گوگل]در طول سفر طولانی، آنها را برای زانو زدن چوبی پوشیدند تا از زانو خود محافظت کنند و هر سه مرحله را به سمت لهاسا وارد کنند

Be polite but don't kowtow to him either.

مؤدب باش؛ ولی زیادی هم نسبت به او تواضع نکن.


Her pride wouldn't allow her to kowtow to anyone.

غرورش به او اجازه نمی‌دهد خودش را پیش کسی کوچک کند.


پیشنهاد کاربران

سجده کردن، به خاک افتادن، اطاعت محض کردن، پیروی بی قید و شرط کردن

چاپلوسی
she didn't have to kowtow to a boss


کلمات دیگر: