کلمه جو
صفحه اصلی

dowdy


معنی : زن شلخته، کهنه، بی عرضه
معانی دیگر : (بیشتر در مورد زن) بد لباس، شلخته، بد دوخت، از مد افتاده

انگلیسی به فارسی

جادوگر، زن شلخته، کهنه، بی عرضه


زن شلخته، کهنه، بی‌عرضه


انگلیسی به انگلیسی

• sloppy, untidy, slovenly; old-fashioned, out of style
someone who is dowdy is wearing dull and unfashionable clothes.

مترادف و متضاد

زن شلخته (اسم)
drab, slut, trollop, dowdy, frump, slattern, draggle-tail

کهنه (صفت)
olden, obsolete, antiquated, gray, old, ancient, age-old, archaic, stale, antique, dead, bygone, trite, time-worn, behindhand, ragged, frowsty, worm-eaten, dowdy, musty, fusty, poky, obsolescent, worn-out, run-down, well-worn, tacky, weatherworn

بی عرضه (صفت)
inept, incapable, slouchy, stick-in-the-mud, dowdy

poorly dressed; old-fashioned


Synonyms: antiquated, archaic, baggy, bedraggled, blowsy, bygone, dated, dingy, drab, dull, frowzy, frumpy, homely, moldy, old hat, outdated, outmoded, out-of-date, passé, plain, run-down, scrubby, shabby, slatternly, sloppy, slovenly, stodgy, tacky, tasteless, unfashionable, unkempt, unseemly, unstylish, untidy, vintage, wrinkled


Antonyms: chic, classy, fashionable, modern


جملات نمونه

a dowdy gray dress

پیراهن (زنانه‌ی) خاکستری و بدقواره


He married a real dowdy.

با زن واقعاً شلخته‌ای ازدواج کرد.


1. a dowdy gray dress
پیراهن (زنانه ی) خاکستری و بدقواره

2. he married a real dowdy
با زن واقعا شلخته ای ازدواج کرد.

3. She makes me feel dowdy and ugly.
[ترجمه A.A] او باعث میشه احساس کنم شلخته و زشتم
[ترجمه ترگمان]اون منو زشت و زشت می کنه
[ترجمه گوگل]او باعث می شود من احساس خجالت و زشت داشته باشم

4. He had a rather dowdy wife and several children.
[ترجمه A.A] او یک زن نسبتا شلخته و چندتا بچه داشت
[ترجمه ترگمان]زن و چند فرزند داشت
[ترجمه گوگل]او یک زن و شوهر و چند بچه داشت

5. She looked dowdy and plain in that outfit.
[ترجمه ترگمان]در این لباس زشت و زشت به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]او در این لباس دودی و ساده نگاه کرد

6. She looked very plain and dowdy.
[ترجمه ترگمان]خیلی ساده و شلخته به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]او خیلی ساده و خندید

7. Sometimes, Joan was the dowdy, make-up-less wallflower with curves that looked more like sacks.
[ترجمه ترگمان]گاهی، ژاندارک در لباس رو به رو بود، با پیچ و خم های کم تر شبیه به کیسه بود
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات، جوآن خاموشی بود که با منحنی هایی که به نظر می رسید بیشتر شبیه به کیسه ها بود

8. Although the plants are dowdy looking and scentless during the day, at dusk they suddenly release a powerful ravishing scent.
[ترجمه ترگمان]اگر چه این گیاهان در طول روز در حال looking و scentless هستند، در هنگام غروب، ناگهان یک رایحه دلربا قدرتمند را منتشر می کنند
[ترجمه گوگل]اگر چه گیاهان در طول روز به دنبال و بی عاطفه هستند، در غروب خورشید آنها ناگهان یک عطر و طعم قدرتمند را منتشر می کنند

9. The drawback was his rather dowdy wife and their increasing brood of children, an imposition to be endured.
[ترجمه ترگمان]این عیب و عیب، این بود که زن و شوهر his و فرزندان رو به رشد آن ها، مجبور به تحمل آن بودند
[ترجمه گوگل]اشکال این بود که همسر و شوهرش، و فرزندان فزاینده او، یک تحریم برای تحمل است

10. Its dowdy appearance is a handicap.
[ترجمه ترگمان]ظاهر dowdy یک نقص است
[ترجمه گوگل]ظاهر خالی آن معلول است

11. Dorothy is on the dowdy side.
[ترجمه ترگمان]در وتی هم در کنار the است
[ترجمه گوگل]دوروتی در سمت چپ است

12. Then the townhouses give way to dowdy apartment complexes with grimy windows facing the street.
[ترجمه ترگمان]سپس townhouses که با پنجره های کثیف و پنجره های کثیف روبه رو به خیابان شده بودند، راه را باز کردند
[ترجمه گوگل]سپس خانه های شهری راه را برای مجتمع های آپارتمانی گرسنه با پنجره های مضحکی روبرو می شوند

13. But the two other spellers, Guey and Dowdy, also missed their words.
[ترجمه ترگمان]اما دو مرد دیگر به نام های Guey و dowdy نیز از کلمات خود غفلت کردند
[ترجمه گوگل]اما دو نفر دیگر، Guey و Dowdy، نیز کلمات خود را از دست دادند

14. To them, no doubt, I looked laughably dowdy.
[ترجمه ترگمان]بدون شک من خیلی مضحک به نظر می رسیدند
[ترجمه گوگل]بدون شک، به نظر من، به طرز شگفت انگیزی نگاه می کردم

پیشنهاد کاربران

بی کفایت

بی کلاس. لباس نامناسب
she could achieve the kind of casual chic that made every other woman around her look dowdy


کلمات دیگر: