کلمه جو
صفحه اصلی

clairvoyant


معنی : نهان بین، روشن بین
معانی دیگر : وابسته به نهان بینی یا روشن ضمیری، ژرف بین، روشن ضمیر، غیب بین، غیب گو

انگلیسی به فارسی

روشن‌بین، نهان‌بین


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: possessing the ability to see or know things that are beyond the five senses.
مترادف: divining, psychic, telepathic
مشابه: extrasensory, oracular

- They believed the woman was truly clairvoyant as there was no other way to explain how she knew the things she did.
[ترجمه ترگمان] آن ها معتقد بودند که این زن واقعا روشن بین است، چون راه دیگری برای توضیح دادن وجود او وجود نداشت
[ترجمه گوگل] آنها معتقد بودند که زن واقعا روشن بینی بود زیرا هیچ راهی برای توضیح چگونگی شناخت چیزهایی که او انجام داد وجود نداشت
اسم ( noun )
مشتقات: clairvoyantly (adv.)
• : تعریف: a person possessing clairvoyance.
مترادف: psychic
مشابه: auger, fortuneteller, medium, prophet, soothsayer

• one who has the power of clairvoyance, one who has extrasensory perception
someone who is clairvoyant is believed to know about future events or to be able to communicate with dead people. adjective here but can also be used as a count noun. e.g. i'm like a clairvoyant receiving messages from another world.

مترادف و متضاد

نهان بین (اسم)
clairvoyant

روشن بین (صفت)
acute, clairvoyant, pervious, clear-sighted

intuitive, psychic


Synonyms: clear-sighted, discerning, extrasensory, farseeing, far-sighted, fey, judicious, long-sighted, new age, oracular, penetrating, perceptive, prescient, prophetic, second-sighted, sibylline, spiritualistic, telepathic, vatic, visionary


person who is psychic


Synonyms: augur, channeller, diviner, fortune-teller, haruspex, horoscopist, medium, oracle, palm reader, prophet, seer, sibyl, soothsayer, telepath, telepathist, visionary, voodoo doctor


جملات نمونه

1. the poet's clairvoyant revelations
رازگشایی های روشن بینانه ی آن شاعر

2. She went to see a clairvoyant who said he could communicate with her dead husband.
[ترجمه ترگمان]رفت تا یه روشن بین رو ببینه که می گفت می تونه با شوهر مرده اش ارتباط برقرار کنه
[ترجمه گوگل]او به دیدن یک عقاب موکن رفت که گفت او می تواند با شوهر مرده اش ارتباط برقرار کند

3. A clairvoyant predicted that something terrible would happen to the President.
[ترجمه ترگمان]A پیش بینی کرد که حادثه ای وحشتناک برای رئیس جمهور به وقوع خواهد پیوست
[ترجمه گوگل]یک فکری پیش بینی کرد که چیزی به نام رئیس جمهور اتفاق خواهد افتاد

4. Oh, what a little clairvoyant spy I was!
[ترجمه ترگمان]اوه، عجب جاسوس روشن بین هستم!
[ترجمه گوگل]آه، من یک جاسوسی کمی روشنگر بودم!

5. Clairvoyant Stephanie Stevens brings her supernatural insights to Borders Books.
[ترجمه ترگمان]clairvoyant استفانی استیونز، نگرش های ماورای طبیعی خود را به کتاب های بوردرز می آورد
[ترجمه گوگل]Clairvoyant Stephanie Stevens بینش فوق العاده ای را به کتابهای مرزها می دهد

6. Patsy Kensit plays a clairvoyant cop who sees in her mind bits and pieces of crimes before they are committed.
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه گوگل]پاتسی کنسیت یک پلیس روشنفکر است که قبل از اینکه مرتکب جرم می شود، در ذهن و جنایاتش می بیند

7. He or she may be clairvoyant, a medium, and able to speak to the dead.
[ترجمه ترگمان]شاید یک روشن بین باشد، یک متوسط، و می تواند با مرده ها صحبت کند
[ترجمه گوگل]او ممکن است منحصر به فرد باشد، یک رسانه، و قادر به صحبت با مرده است

8. Open a window that commercial port is clairvoyant China latter - day socioeconomic oneself.
[ترجمه ترگمان]باز کردن یک پنجره که بندر تجاری، خود فرد اجتماعی - اقتصادی - امروزی چین را پیش بینی می کند
[ترجمه گوگل]یک پنجره را باز کنید که بندر تجاری روشن است چین آخرین روزی است که از نظر اقتصادی و اجتماعی است

9. Those whom are clairvoyant have often come to understand past lives.
[ترجمه ترگمان]آن هایی که clairvoyant هستند اغلب برای درک زندگی گذشته آمده اند
[ترجمه گوگل]کسانی که در حال روشنفکر هستند، اغلب به زندگی گذشته می آموزند

10. Above all, it requires clairvoyant souls, without solace.
[ترجمه ترگمان]بالاتر از همه، روح روشن بین می خواهد، بی آن که آرامش داشته باشد
[ترجمه گوگل]مهمتر از همه، آن را نیاز به ارواح بینی، بدون آرامش

11. It considered to offer new academic tool and clairvoyant point of view for politics.
[ترجمه ترگمان]هدف از آن ارائه یک ابزار آموزشی جدید و نقطه نظر clairvoyant برای سیاست است
[ترجمه گوگل]این در نظر گرفته شده برای ارائه ابزار علمی جدید و نقطه نظر روشنفکرانه برای سیاست است

12. Whether is there clairvoyant glasses now?
[ترجمه ترگمان]آیا اکنون عینک clairvoyant وجود دارد یا نه؟
[ترجمه گوگل]آیا عینک روشنایی وجود دارد؟

13. And your sister has an idea about a clairvoyant librarian who uses her powers for evil.
[ترجمه ترگمان]و خواهرت یک ایده در مورد یک کتابدار clairvoyant داره که از قدرتش برای بدی استفاده می کنه
[ترجمه گوگل]و خواهر شما ایده ای در مورد یک کتابدار نابالغ دارد که از قدرتش برای بد بودن استفاده می کند

14. Both neither can be pervious to light cannot clairvoyant object is opacity .
[ترجمه ترگمان]هر دوی این دو را نمی توان در نظر گرفت که نور قادر به پیروی از آن نیست
[ترجمه گوگل]هر دوی این دو نیز نمی توانند نور باشند نمیتواند شیء نابجا باشد - کدورت

15. Those that are clairvoyant can read the scripts both non - ascending and ascending humans are now receiving.
[ترجمه ترگمان]آن هایی که clairvoyant هستند می توانند the را بخوانند که در حال حاضر انسان های non و صعودی دریافت می شوند
[ترجمه گوگل]کسانی که در حال روشنفکر هستند می توانند اسکریپت ها را بخوانند و هم اکنون افراد غیر صعودی و صعودی هم دریافت می کنند

the poet's clairvoyant revelations

رازگشایی‌های روشن‌بینانه‌ی آن شاعر


He discussed the country's problems clairvoyantly.

او روشن‌بینانه مسائل کشور را مطرح کرد.


پیشنهاد کاربران

furtunteller

طالع بینی

سایکیک. دارای قدرت ماوراطبیعی. پیشگو

پیشگو

fortune - teller


کلمات دیگر: