کلمه جو
صفحه اصلی

correctness


معنی : صحت، درستی
معانی دیگر : صحت، درستی

انگلیسی به فارسی

صحت، درستی


انگلیسی به انگلیسی

• properness, justness; honesty, frankness

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] صحت، درستی

مترادف و متضاد

propriety


صحت (اسم)
accuracy, precision, exactitude, correctness, authenticity, validity, veracity, verity, validation, correctitude, rectitude

درستی (اسم)
integrity, accuracy, precision, exactitude, correctness, validity, truth, validation, justice, correctitude, honesty, trueness, rectitude, legitimacy

accuracy


Synonyms: definiteness, definitiveness, definitude, exactitude, exactness, faultlessness, fidelity, preciseness, precision, regularity, truth


Antonyms: fault, flaw, imperfection, impreciseness, inaccuracy, incorrectness, inexactness, wrong


Synonyms: bon ton, civility, correctitude, decency, decorousness, decorum, fitness, good breeding, order, orderliness, properness, rightness, seemliness


Antonyms: impropriety, incorrectness, infidelity, unacceptableness, unseemliness, unsuitability, unsuitableness


جملات نمونه

1. political correctness
پیروی از عقاید و معیارهای سیاسی دسته ی بخصوص

2. Political correctness is the principle of avoiding language or behaviour that may offend certain groups of people.
[ترجمه ترگمان]صحیح سیاسی اصل اجتناب از رفتار و رفتار است که ممکن است برخی از افراد را برنجاند
[ترجمه گوگل]درست بودن سیاسی اصل عدم اجتناب از زبان یا رفتار است که ممکن است گروه های خاصی از مردم را مجازات کند

3. Ask the investor to check the correctness of what he has written.
[ترجمه ترگمان]از سرمایه گذار بخواهید صحت آنچه نوشته شده را بررسی کند
[ترجمه گوگل]از سرمایه گذار بخواهید که صحت آنچه را که نوشته است، بررسی کند

4. For reasons of political correctness we have been asked to withdraw our advertisement from the national press.
[ترجمه ترگمان]به دلایلی از صحت سیاسی خواسته شده است که تبلیغ خود را از مطبوعات ملی حذف کنیم
[ترجمه گوگل]به دلایل صحت سیاسی، از ما خواسته شده است که تبلیغات ما را از مطبوعات ملی برداشت

5. Political correctness has had an impact on the language people use to describe women.
[ترجمه ترگمان]درستی سیاسی تاثیر زیادی بر زبانی دارد که مردم برای توصیف زنان از آن استفاده می کنند
[ترجمه گوگل]صحت سیاسی بر زبان مورد استفاده مردم برای توصیف زنان تاثیر گذاشته است

6. She doubted the correctness of the information.
[ترجمه ترگمان]او به درستی اطلاعات شک داشت
[ترجمه گوگل]او صحت اطلاعات را تردید کرد

7. She was convinced of the correctness of the decision.
[ترجمه ترگمان]او از درستی این تصمیم مطمئن بود
[ترجمه گوگل]او از صحت تصمیم متقاعد شد

8. The correctness of this decision may be doubted.
[ترجمه ترگمان]درستی این تصمیم ممکن است مورد تردید قرار گیرد
[ترجمه گوگل]صحت این تصمیم ممکن است تردید شود

9. I believe in discovery and rigor and quantitative correctness and sophisticated analysis.
[ترجمه ترگمان]من به کشف و دقت و دقت کمی و تحلیل پیچیده اعتقاد دارم
[ترجمه گوگل]من به کشف و سختی و صحت کمی و تجزیه و تحلیل پیچیده اعتقاد دارم

10. The film may lack subtlety and political correctness, but it can be thrilling if you let it.
[ترجمه ترگمان]این فیلم ممکن است فاقد ظرافت و درستی سیاسی باشد، اما اگر اجازه دهید، می تواند هیجان انگیز باشد
[ترجمه گوگل]فیلم ممکن است فاقد ظرافت و صحت سیاسی باشد، اما اگر این اجازه را بدهید، می تواند هیجان انگیز باشد

11. From political correctness to the flagging tenure system, the right of unadulterated academic lip flapping seems increasingly embattled.
[ترجمه ترگمان]از صحت سیاسی گرفته تا سیستم ضعیف حق تصدی، حق of (flapping)های لب (unadulterated)به طور فزاینده ای تحت فشار قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که از صحت سیاسی تا سیستم حاکمیت پرچم، حق فتنه انگیزی به صورت علمی غیرمجاز به نظر می رسد، به طور فزاینده ای به وجود می آید

12. There is no need to reclaim political correctness from its detractors.
[ترجمه ترگمان]نیازی به اصلاح سیاست های سیاسی از سوی detractors وجود ندارد
[ترجمه گوگل]بدون نیاز به اصلاح صحیح سیاسی از متخلفین وجود ندارد

13. This does not mean merely that correctness of translation is undetermined by all the possible data.
[ترجمه ترگمان]این به این معنا نیست که درستی ترجمه با تمام داده های ممکن نامشخص است
[ترجمه گوگل]این به این معنا نیست که صرفا صحت ترجمه توسط تمام داده های احتمالی تعریف نشده است

14. Managers must steer a middle course between political correctness and political babble.
[ترجمه ترگمان]مدیران باید مسیر میانی بین درستی سیاسی و همهمه سیاسی را هدایت کنند
[ترجمه گوگل]مدیران باید یک دوره متوسط ​​بین صحیح سیاسی و گفتگوی سیاسی را هدایت کنند

15. We now think of an insistence on grammatical correctness as a conservative position.
[ترجمه ترگمان]ما اکنون به پافشاری بر درستی گرامری به عنوان یک موقعیت محافظه کارانه فکر می کنیم
[ترجمه گوگل]در حال حاضر از یک اصطلاح صحیح دستوری به عنوان یک موقعیت محافظه کارانه فکر می کنیم

پیشنهاد کاربران

حقانیت، راستی، بی نقصی، درست بودن، بر حق بودن، بر صواب بودن،

correctness ( مهندسی نقشه‏برداری )
واژه مصوب: صحت
تعریف: ویژگی وضعیت یک کمیت پس از جبران انحراف های مشخص و غیرقابل صرف نظر در اندازه‏گیری آن


کلمات دیگر: