کلمه جو
صفحه اصلی

antagonistic


معنی : مخالف، ضد، متخاصم، ستیزه جو، خصومت امیز، مخالفت امیز، رقابت امیز، ستیزه گر، ستیز گر
معانی دیگر : خصم، دشمن، هم ستیز، پادستیز، معاند

انگلیسی به فارسی

مخالفت‌آمیز، خصومت‌آمیز، رقابت‌آمیز


آنتاگونیست، متخاصم، ضد، مخالف، ستیزه جو، خصومت امیز، مخالفت امیز، رقابت امیز، ستیزه گر، ستیز گر


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: antagonistically (adv.)
(1) تعریف: characterized by or showing dislike or hostility; unfriendly.
متضاد: friendly, sympathetic
مشابه: antisocial, contrary, cross, hostile, ill, surly, virulent

- Some of the male students at the academy were antagonistic toward the entering females.
[ترجمه ترگمان] برخی از دانشجویان مرد در این آکادمی با ورود ماده ها مخالف بودند
[ترجمه گوگل] بعضی از دانش آموزان مردی در آکادمی، نسبت به زنان وارد شدند

(2) تعریف: having opposite effects, or acting in different directions, as a pair of muscles.

• hostile, unfriendly
someone who is antagonistic shows hostility towards you.

مترادف و متضاد

Synonyms: hostile, inimical, unfriendly, combative


Antonyms: friendly, kind, agreeable


مخالف (صفت)
contrary, contradictory, adverse, averse, dissident, antagonistic, defiant, opposing, dissenting, converse, antipodal, repugnant, reluctant

ضد (صفت)
contrary, opponent, adversary, hostile, opposite, antagonistic

متخاصم (صفت)
adversary, hostile, belligerent, antagonistic

ستیزه جو (صفت)
petulant, antagonistic, stubborn, militant, contentious, quarrelsome, intractable, warlike, currish, pettish

خصومت امیز (صفت)
hostile, antagonistic

مخالفت امیز (صفت)
antagonistic

رقابت امیز (صفت)
antagonistic

ستیزه گر (صفت)
antagonistic, pugnacious, stubborn, quarrelsome

ستیز گر (صفت)
obstinate, antagonistic, stubborn, militant, contentious, quarrelsome, warlike

opposing


جملات نمونه

1. he is antagonistic
او سر عناد دارد.

2. from the start he has been antagonistic toward this government
او از ابتدا با این دولت خصومت داشته است.

3. He's extremely antagonistic towards all critics.
[ترجمه ترگمان]او نسبت به همه منتقدان مخالف است
[ترجمه گوگل]او بسیار متاثر از همه منتقدان است

4. Nearly all the women I interviewed were aggressively antagonistic to the idea.
[ترجمه ترگمان]تقریبا تمام زن هایی که با آن ها مصاحبه کردم نسبت به این فکر مخالف بودند
[ترجمه گوگل]تقریبا تمام زنان من مصاحبه کرده بودند به شدت علیه این ایده

5. He's always antagonistic towards new ideas.
[ترجمه ترگمان]او همیشه با ایده های جدید مخالف است
[ترجمه گوگل]او همیشه با ایده های جدید مخالف است

6. He is always antagonistic towards new ideas.
[ترجمه ترگمان]او همیشه با ایده های جدید مخالف است
[ترجمه گوگل]او همیشه با ایده های جدید مخالف است

7. Why are Kate and John so antagonistic towards each other?
[ترجمه ترگمان]چرا کیت و جان با یکدیگر مخالف هستند؟
[ترجمه گوگل]چرا کیت و جان خیلی نسبت به یکدیگر مخالفند؟

8. The antagonistic interactions tend to sharpen up some otherwise fuzzy boundaries, since they serve to exaggerate the differences.
[ترجمه ترگمان]تعاملات antagonistic تمایل دارند تا برخی از مرزه ای مبهم را افزایش دهند، چرا که آن ها برای اغراق در تفاوت ها بکار می روند
[ترجمه گوگل]تعاملات آنتاگونیست تمایل دارند تا برخی از مرزهای دیگر فازی را تشدید کنند، زیرا آنها در خدمت اختلافات هستند

9. New ways, he believed, must perforce be antagonistic to the photographic image.
[ترجمه ترگمان]او معتقد بود که راه های جدید مجبور هستند تا با تصویر عکاسی مخالف باشند
[ترجمه گوگل]او معتقد است که راه های جدید باید به تصویر عجیب و غریب متوسل شوند

10. The children can also become antagonistic towards the parents and refuse to get out of bed or to go to the lavatory.
[ترجمه ترگمان]بچه ها هم می توانند با پدر و مادرشان رو به رو شوند و از بیرون رفتن از رختخواب یا رفتن به مستراح خودداری کنند
[ترجمه گوگل]کودکان همچنین می توانند نسبت به والدین متضرر شوند و از رختخواب یا رفتن به توالت امتناع کنند

11. The net result of these antagonistic effects was that no significant change in soluble calcium was observed.
[ترجمه ترگمان]نتیجه خالص این اثرات متضاد این بود که هیچ تغییر قابل توجهی در کلسیم قابل حل مشاهده نشد
[ترجمه گوگل]نتیجه خالص این اثرات آنتاگونیست این بود که هیچ تغییر قابل توجهی در کلسیم محلول مشاهده نشد

12. Deeply antagonistic towards the Left, she opposed Bevanism.
[ترجمه ترگمان]او نسبت به سمت چپ مخالف بود و با Bevanism مخالف بود
[ترجمه گوگل]او عمیقا مخالف نسبت به چپ بود، او با Bevanism مخالفت کرد

13. I can't understand why he's being so antagonistic.
[ترجمه ترگمان]من نمی فهمم که چرا او انقدر با او مخالف بود
[ترجمه گوگل]من نمیتوانم درک کنم که چرا او تا آنتاگونیستی است

14. One tradition is the covenant one and is antagonistic to a straight forward nationalist sentiment.
[ترجمه ترگمان]یک سنت پیمان است و با احساسات ملی گرای مستقیم مخالف است
[ترجمه گوگل]یک سنت، عهد و پیمان است و متضاد با احساسات ناسیونالیستی مستقیم است

15. The extremism of the antagonistic, Western, post-Stalinist critic is mirrored in the extremism of the sycophantic Stalinist party apparatchik.
[ترجمه ترگمان]افراط گرایی جناح مخالف، غربی، post - استالینیستی در افراط گرایی حزب sycophantic Stalinist منعکس می شود
[ترجمه گوگل]افراط گرایی منتقد ضددولتی، غرب، پس از استالینیستی در افراط گرایی حزب اکتشیک حزب استکبار استکباری است

From the start he has been antagonistic toward this government.

او از ابتدا با این دولت خصومت داشته است.


He is antagonistic.

او سر عناد دارد.


پیشنهاد کاربران

متضاد ، متعارض

وقتی دو ماده معدنی یا تغذیه ای با هم اثر آنتاگونیستی دارند یعنی یکی از دو ماده، مانع جذب ماده ی دیگر در بدن یا در گیاه می شود. و اثری در خلاف یکدیگر دارند.

خصمانه

ناهمجور
غیر یکسان
غیر همسو
ناسازگار

چالش برانگیز


کلمات دیگر: