کلمه جو
صفحه اصلی

appointed


معنی : معین، منصوب، مقرر، منتصب، موعود، موکل
معانی دیگر : 1- انتصابی (در مقابل انتخابی: elected)، گماشته 2- موعود، اراسته، مجهز

انگلیسی به فارسی

1- انتصابی (در مقابل انتخابی: elected)، منصوب، گماشته 2- موعود، معین، مقرر، آراسته، مجهز


منصوب، مقرر، منتصب، معین، موعود، موکل


انگلیسی به انگلیسی

• nominated; set, fixed; equipped, furnished
an appointed person or group has been chosen rather than elected to occupy a post of responsibility.
the appointed time or place for something to happen is when or where it has been decided that it will happen.

مترادف و متضاد

معین (صفت)
certain, helping, given, aiding, specified, determined, defined, auxiliary, appointed, fixed, assigned, regular, supporting, thetic, thetical

منصوب (صفت)
appointed, nominated

مقرر (صفت)
definite, established, appointed, fixed, settled, determinate

منتصب (صفت)
appointed, raised, setup

موعود (صفت)
appointed, promised, assigned

موکل (صفت)
appointed, delegated, charged, entitled

named


Synonyms: selected, chosen, delegated


Antonyms: elected


جملات نمونه

1. appointed with the rank of ambassador
منتصب به مقام سفارت

2. appointed
1- انتصابی (در مقابل انتخابی: elected)،منصوب،گماشته 2- موعود،معین

3. who appointed you to this job?
چه کسی شما را به این کار گماشت ؟

4. he was appointed as an extraordinary professor
او به عنوان استاد برجسته گزیده شد.

5. he was appointed chairman
او به ریاست گزیده شد.

6. a commission was appointed to investigate his murder
هیاتی برگزیده شد تا قتل او را بررسی کند.

7. we gathered at the appointed place
در محل موعود دور هم گرد آمدیم.

8. he gave his faith that he would come on the appointed day
او شرط کرد که در روز مقرر بیاید.

9. We've appointed three new teachers this year.
[ترجمه ترگمان]ما امسال سه معلم جدید را منصوب کرده ایم
[ترجمه گوگل]ما سه معلم جدید را در این سال منصوب کردیم

10. They have appointed Smith/a new manager.
[ترجمه ترگمان]آن ها اسمیت \/ یک مدیر جدید را منصوب کرده اند
[ترجمه گوگل]آنها Smith / مدیر جدید را منصوب کرده اند

11. She has recently been appointed to the bench.
[ترجمه ترگمان]او اخیرا به این هیات منصوب شده است
[ترجمه گوگل]او اخیرا به نیمکت منصوب شده است

12. They appointed him to the committee.
[ترجمه ترگمان]آن ها او را به کمیته منصوب کردند
[ترجمه گوگل]آنها او را به کمیته اختصاص دادند

13. He was recently appointed chief economist at the Bank of Scotland.
[ترجمه ترگمان]او به تازگی به عنوان اقتصاددان ارشد بانک اسکاتلند منصوب شده بود
[ترجمه گوگل]او اخیرا اقتصاددان اصلی در بانک اسکاتلند منصوب شد

14. He was appointed ambassador to America.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان سفیر آمریکا در آمریکا منصوب شد
[ترجمه گوگل]او سفیر آمریکا در آمریکا بود

15. They appointed him captain of the English team.
[ترجمه ترگمان]او را به عنوان فرمانده تیم انگلیسی انتخاب کردند
[ترجمه گوگل]آنها او را کاپیتان تیم انگلیسی معرفی کردند

16. She has recently been appointed to the committee.
[ترجمه ترگمان]او اخیرا به این کمیته منصوب شده است
[ترجمه گوگل]او اخیرا به کمیته منصوب شده است


کلمات دیگر: