کلمه جو
صفحه اصلی

brawn


معنی : نیرو، نیروی عضلانی، گوشت، ماهیچه
معانی دیگر : زور بازو، سترگی، ستبری، عضلات قوی، (انگلیس) گوشت گراز پخته

انگلیسی به فارسی

گوشت، ماهیچه، (مجازاً) نیرو، نیروی عضلانی


سوزش، نیروی عضلانی، گوشت، ماهیچه، نیرو


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: large, solid muscles.
مترادف: beef, muscles

- He wore sleeveless shirts and took pleasure in displaying his brawn.
[ترجمه ترگمان] او پیراهن های بی آستین پوشیده بود و از نشان دادن ماهیچه هاش لذت می برد
[ترجمه گوگل] او پیراهن های بدون آستین را پوشید و در نمایش سینه اش لذت بخش بود

(2) تعریف: muscular strength.
مترادف: beef, huskiness, might, muscle, sinew, strength
مشابه: main, potency, power

- He won his fights with his brain instead of his brawn.
[ترجمه ترگمان] اون به جای ماهیچه هاش با مغزش مبارزه می کنه
[ترجمه گوگل] او به جای سینه خود با مغز خود مبارزه کرد
- His brawn impressed the other competitors.
[ترجمه ترگمان] براون تحت تاثیر سایر رقبا قرار گرفت
[ترجمه گوگل] سینه او بر سایر رقبا تاثیر گذاشت

• boar or pig's flesh; muscles, strength
brawn is physical strength.
brawn is food made from pieces of pork and jelly pressed together so that it is solid and can be sliced.

مترادف و متضاد

muscular strength and breadth


نیرو (اسم)
gut, strength, might, energy, force, power, pep, breath, vigor, blood, brawn, thrust, tuck, zip, vim, leverage, tonus, puissance, vis

نیروی عضلانی (اسم)
brawn, muscle, thews

گوشت (اسم)
flesh, bully, brawn, meat, viand

ماهیچه (اسم)
brawn, muscle, torus

Synonyms: beef, beefiness, clout, energy, flesh, kick, meat, might, moxie, muscle, muscularity, power, punch, robustness, sinews, sock, steam, thew, vigor


Antonyms: frailness, skinniness, slightness, thinness


جملات نمونه

1. he has more brawn than brain
عضله ی قوی بیشتر دارد تا عقل و درایت.

2. A wanton woman prefers brawn to brains.
[ترجمه ترگمان]یک زن هرزه عضلانی را به مغز و مغز ترجیح می دهد
[ترجمه گوگل]زن خجالتی ترجیح می دهد به مغز سرایت کند

3. They relied on brains rather than brawn.
[ترجمه ترگمان]بیشتر به مغز تکیه می کردند تا عضلات
[ترجمه گوگل]آنها بر روی مغز تمرکز کرده و نه به مغز

4. In this job you need both brains and brawn.
[ترجمه ترگمان]در این شغل شما هم به مغز و هم برای عضله احتیاج دارید
[ترجمه گوگل]در این کار شما نیاز به هر دو مغز و نیروی عضلانی

5. He's got plenty of brains as well as brawn.
[ترجمه ترگمان]مغز زیادی هم به اندازه ماهیچه دارد
[ترجمه گوگل]او دارای مغز و مغز است

6. You need brains as well as brawn to do this job.
[ترجمه ترگمان]شما برای انجام این کار به مغز و نیز عضله نیاز دارید
[ترجمه گوگل]شما برای انجام این کار نیاز به مغز و همچنین مغز دارید

7. Jobs requiring mere brawn are dwindling, replaced by lower-paid jobs requiring skill, education and a high degree of interpersonal polish.
[ترجمه ترگمان]مشاغل با دست مزد پایین که نیاز به مهارت، تحصیلات و درجه بالایی از جلای بین فردی دارند، رو به کاهش است
[ترجمه گوگل]کارهایی که نیازمند صرفا سوزن هستند، کاهش می یابد، جایگزین شغل هایی با دستمزد کم می شود که نیاز به مهارت، آموزش و درجه بالایی از لهجه بین فردی دارند

8. Gammage was the brains, and Seals was the brawn.
[ترجمه ترگمان]Gammage مغز، نیروی دریایی، ماهیچه و ماهیچه بود
[ترجمه گوگل]Gammage مغز بود، و مهر و موم بود brawn

9. The battle of brawn . . . and the clash of the coxes.
[ترجمه ترگمان]نبرد of و نبرد of
[ترجمه گوگل]نبرد سینه و برخورد سقوط

10. The battle was won by brain rather than brawn.
[ترجمه ترگمان]این نبرد به جای عضله، توسط مغز به پیروزی رسید
[ترجمه گوگل]نبرد توسط مغز به جای سینه به دست آمد

11. Brawn is usually square in shape and therefore quite unlike a sausage, although it is classified as one.
[ترجمه ترگمان]Brawn معمولا به شکل مربعی است و بنابراین بی شباهت به یک سوسیس نیست، اگر چه به عنوان یکی از آن ها طبقه بندی می شود
[ترجمه گوگل]سمور معمولا مربع شکل است و بنابراین کاملا متفاوت از یک سوسیس است، اگر چه آن را به عنوان یک طبقه بندی شده است

12. Brawn would be made from the trotters and the ears, and then there was the head.
[ترجمه ترگمان]Brawn از the و گوش ساخته می شد و آنگاه سر در میان بود
[ترجمه گوگل]سوزش از زانوها و گوش ها ساخته شده است و سپس سر وجود دارد

13. What they lack in brawn they make up for in skill.
[ترجمه ترگمان]آنچه را که کم دارند برای مهارت بالا می برند
[ترجمه گوگل]آنچه که آنها در سنین پایین دارند، آنها را در مهارت بالا می برد

14. There was brawn, a meat boiled with sugar and cloves, thickened with cinnamon and ginger and garnished with boar ribs.
[ترجمه ترگمان]عضله داشت، یک گوشت آب پز با شکر و میخک، غلیظ با دارچین و زنجبیل که به گوشت گراز آراسته شده بود
[ترجمه گوگل]گوسفندی وجود داشت، گوشتی با شکر و میخک جوشانده شد، با دارچین و زنجبیل ضخیم شده و با دنده های قوچ خورده

do not be proud of your brawn...

مشو غره به زور بازوی خویش ...


He has more brawn than brain.

عضله‌ی قوی بیشتر دارد تا عقل و درایت.



کلمات دیگر: