کلمه جو
صفحه اصلی

skilful


معنی : ماهر، مدبر
معانی دیگر : رجوع شود به: skillful، استاد، با مهارت، استادانه، ماهرانه

انگلیسی به فارسی

باهوش، ماهر، مدبر


ماهر،استاد،با مهارت،استادانه،ماهرانه


انگلیسی به انگلیسی

• proficient, adept, skilled, expert; masterful, performed with a high degree of skill; requiring special training or skill (also skillful)
someone who is skilful at something does it very well.

مترادف و متضاد

ماهر (صفت)
capable, slick, great, handy, understanding, industrious, cunning, adept, skilled, expert, skillful, proficient, skilful, dexterous, adroit, deft, dextrous, light-footed, light-handed, ingenious, workmanlike, workmanly, natty, sciential, wieldy

مدبر (صفت)
skilful

جملات نمونه

1. He is widely regarded as Hungary's most skilful politician.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان most سیاست مدار مجارستان شناخته می شود
[ترجمه گوگل]او به طور گسترده ای به عنوان سیاستمدار مجتمع شناخته شده است

2. Her skilful fingers spun the wool out to a fine thread.
[ترجمه ترگمان]انگشتان ماهرانه او نخ را به یک رشته نخ نخ قلاب کرد
[ترجمه گوگل]انگشتان دستپاچه خود را به یک نخی زیبا تبدیل کرده است

3. After a few years, he became very skilful at drawing.
[ترجمه ترگمان]بعد از چند سال، او در نقاشی ماهر شد
[ترجمه گوگل]پس از چند سال، او در طراحی بسیار مهارت داشت

4. She gave a characteristically skilful performance.
[ترجمه ترگمان]او به نحو ماهرانه یک عملکرد عالی اجرا کرد
[ترجمه گوگل]او عملکردی ممتازی را به نمایش گذاشت

5. A skilful politician can always reverse any defeats.
[ترجمه ترگمان]یک سیاست مدار ماهر می تواند هر گونه شکست را معکوس کند
[ترجمه گوگل]سیاستمدار باهوش همیشه می تواند هر شکست را معکوس کند

6. That is a skilful operation.
[ترجمه ترگمان]این عمل ماهرانه است
[ترجمه گوگل]این کار عملی است

7. He's a skilful player with a good turn of pace.
[ترجمه ترگمان]او بازیکن ماهری است با یک حرکت خوب
[ترجمه گوگل]او یک بازیکن حرفه ای است که به سرعت در حال پیشرفت است

8. The skilful operation of a computer is hard to learn.
[ترجمه ترگمان]یادگیری ماهرانه یک کامپیوتر سخت است
[ترجمه گوگل]کارآموزی مهارت یک کامپیوتر برای یادگیری سخت است

9. She was a skilful speaker who knew how to work a crowd .
[ترجمه ترگمان]او سخنران ماهر و ماهر بود که می دانست چگونه جمعیت را اداره کند
[ترجمه گوگل]او سخنران ماهر بود که می دانست چگونه یک جمعیت را کار کند

10. Players as skilful as this are a rare breed.
[ترجمه ترگمان]بازیکنان به اندازه این نژاده ای نایاب هستند
[ترجمه گوگل]بازیکنان به عنوان مهارت به عنوان این یک نژاد نادر هستند

11. A skilful ball from John put out the opposing team's batsman.
[ترجمه ترگمان]یک گلوله ماهر از جان بیرون آمد
[ترجمه گوگل]یک توپ باهوش از جان جانباز تیم مخالف

12. Some very skilful negotiators will be needed to settle this dispute.
[ترجمه ترگمان]برخی از مذاکره کنندگان ماهر برای حل این مناقشه مورد نیاز خواهند بود
[ترجمه گوگل]برای حل و فصل این اختلاف، بعضی از مذاکره کنندگان بسیار متخصص مورد نیاز خواهند بود

13. He is a skilful and effortless mechanic.
[ترجمه ترگمان]او یک مکانیک ماهر و راحت است
[ترجمه گوگل]او مکانیک مهارت و کار سخت است

14. It was very skilful of you to repair my bicycle.
[ترجمه ترگمان]خیلی ماهرانه بود که دوچرخه مرا تعمیر کنی
[ترجمه گوگل]این بسیار مهارت شما از تعمیر دوچرخه من بود

15. Thanks to her skilful handling of the affair, the problem was averted.
[ترجمه ترگمان]با تشکر از این ماجرا، مشکل برطرف شد
[ترجمه گوگل]با تشکر از دست زدن به مهارت خود را از این امر، مشکل را از بین برد

پیشنهاد کاربران

artful

of a person ) good at doing something, especially something that needs a particular ability or special training . Ox

به نظرم، با توجه به تعریف آکسفورد، معادل های زیر مناسب است:
استادکار، اوستاکار، تردست. محمدرضا ایوبی صانع


کلمات دیگر: