1. belly out
شکم دادن،بیرون زدن،(مثل بادبان) پر باد شدن
2. belly up
جلو پیشخان (مغازه) یا گیشه ایستادن،نزدیک نرده رفتن،شکم به شکم ایستادن
3. beer belly
شکم گنده (در اثر اعتیاد به خوردن آبجو زیاد)
4. go belly up
1- (مثل ماهی مرده) شکم به هوا شدن،مردن 2- ورشکست شدن،از بین رفتن
5. his big belly swelled out over his broad belt
شکم گنده ی او از بالای کمر بند پهنش بیرون زده بود.
6. in the belly of the ship
در شکم کشتی
7. the child's overblown belly
شکم باد کرده ی کودک
8. the company went belly up
شرکت ورشکست شد.
9. he cut the fish's belly open
او شکم ماهی را شکافت و باز کرد.
10. i don't have the belly for it
میلی به آن ندارم.
11. to suck in one's belly
شکم خود را تو کشیدن
12. a fat man with a big belly
مردی چاق با شکمی گنده
13. a sticky substance excretes from the belly of this insect
ماده ی چسبنده ای از شکم این حشره برون می تراود.
14. he plunged his sword into the lion's belly
شمشیرش را در شکم شیر فرو کرد.
15. the wounded cat was creeping on its belly
گربه ی زخمی بر روی شکم می خزید.
16. i fended off his blows and landed a kick on his belly
ضربه های او را دفع کردم و لگدی بر شکمش کوبیدم.
17. Grain by grain and hen fills her belly.
[ترجمه ترگمان]دانه غلات و مرغ شکمش را پر می کند
[ترجمه گوگل]دانه دانه و مرغ شکمش را پر می کند
18. Misers put their back and their belly into their pockets.
[ترجمه ترگمان]misers و شکم خود را در جیب فرو برده بودند
[ترجمه گوگل]اشتباهات خود را به عقب و شکم خود را در جیب خود قرار داده است
19. He fell asleep with a full belly and a happy heart.
[ترجمه ترگمان]با شکم پر و قلبی شاد به خواب رفت
[ترجمه گوگل]او با یک شکم کامل و یک قلب خوشحال به خواب رفته بود
20. She was lying on her belly.
[ترجمه ترگمان] اون روی شکمش دراز کشیده بود
[ترجمه گوگل]او دروغ گفتن بر روی شکمش بود
21. Jiro waddled closer, his belly bulging and distended.
[ترجمه ترگمان]Jiro مثل اردک قدم می زد، شکمش بیرون زده بود و ورم کرده بود
[ترجمه گوگل]جیرو نزدیکتر می شوم، شکمش شکسته و پرت می شود
22. The belly has no ears.
[ترجمه ترگمان] شکم هیچ گوش نداره
[ترجمه گوگل]شکم گوش ندارد
23. A bayonet had been thrust through his belly.
[ترجمه ترگمان]سر نیزه ها را در شکم او فرو برده بود
[ترجمه گوگل]یک سر و صدا از طریق شکمش حرکت کرد