کلمه جو
صفحه اصلی

wretchedness


بد بختی، بیچارگی، بدی، پستی

انگلیسی به انگلیسی

• misery, woefulness, poverty; contemptibleness, meanness

جملات نمونه

1. . . . wretchedness reached its ultimate
. . . مشقت به حد نهایت رسید.

2. he fell from the zenith of loftiness to the nadir of wretchedness
از اوج رفعت به حضیض ذلت افتاد.

3. The others watched her in her wretchedness, gasping for each breath for almost two weeks, only to see her die.
[ترجمه ترگمان]دیگران او را در بینوایی خود نگاه می کردند و تقریبا دو هفته نفس نفس می زدند، فقط برای اینکه شاهد مرگ او باشند
[ترجمه گوگل]دیگران او را در معشوقه خود تماشا می کردند، برای تقریبا دو هفته نفس نفس می کشیدند و تنها می دیدند که او می میرد

4. He did not disturb the wretchedness of her mind by ill-timed conversation.
[ترجمه ترگمان]او با گفتگوهای بی موقع او را به هم نمی زد
[ترجمه گوگل]او با ناسازگاری ذهن او را با گفت و گو ناسنجار مزاحمت نکرد

5. That might tempt more Indians to leave the wretchedness of the reserves.
[ترجمه ترگمان]ممکن است هندی ها را اغوا کند تا این بدبختی را از دست ندهد
[ترجمه گوگل]این ممکن است هندیها را ترغیب کند تا از تخریب ذخایر خودداری کنند

6. They labored day and night in wretchedness.
[ترجمه ترگمان]روز و شب را در بینوایی می گذراندند
[ترجمه گوگل]آنها روز و شب را به سختی کار کردند

7. Her wretchedness made him feel miserable.
[ترجمه ترگمان]wretchedness او را بدبخت کرده بود
[ترجمه گوگل]بدبختی او باعث خستگی او شد

8. The misery and wretchedness of those slums is intolerable.
[ترجمه ترگمان]بینوایی و بینوایی این محله های فقیرنشین تحمل ناپذیر است
[ترجمه گوگل]بدبختی و بدبختی از این محله ها غیر قابل تحمل است

9. Such was the color of her wretchedness.
[ترجمه ترگمان]رنگ wretchedness چنین بود
[ترجمه گوگل]چنین رنگ زشتی او بود

10. Slack seasons and wretchedness were unknown.
[ترجمه ترگمان]اسلاک و بینوایی نیز ناشناس بودند
[ترجمه گوگل]فصلی و فرسودگی ناشناخته بود

11. Their squalor and wretchedness have sickened me.
[ترجمه ترگمان]فلاکت و بدبختی آن ها مرا آزار می داد
[ترجمه گوگل]ناراحتی و ناراحتی آنها باعث بیماری من شده است

12. But hunger and wretchedness rise superior to fears in the long run.
[ترجمه ترگمان]اما گرسنگی و بینوایی مافوق ترس است
[ترجمه گوگل]اما گرسنگی و بدبختی در بلندمدت نسبت به ترس بیشتر است

13. My life has been sipped with wretchedness and darkness.
[ترجمه ترگمان]زندگی من با بدبختی و تاریکی sipped
[ترجمه گوگل]زندگی من با ناراحتی و تاریکی فرو رفته است

14. But, oh, the wretchedness of being forced this way!
[ترجمه ترگمان]اما، آه، بدبختی این است که از این راه به این طرف و آن طرف کشیده شود!
[ترجمه گوگل]اما، آه، نفرت انگیز بودن این کار را مجبور کرد!

پیشنهاد کاربران

بدبختی


کلمات دیگر: