کلمه جو
صفحه اصلی

inferiority


معنی : پستی، مادونی
معانی دیگر : پستی، مادونی

انگلیسی به فارسی

پستی، مادونی، نامرغوبی، بنجلی


پایین تر بودن، پستی، مادونی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: the fact or condition of being lesser in quality, worth, importance, rank, or position.

- He'd been convinced of the inferiority of American beer in comparison with German beer, but he had to admit that this small company was turning out an excellent brew.
[ترجمه ترگمان] او در مقایسه با آبجو آلمانی خود را متقاعد کرده بود، اما ناچار بود قبول کند که این شرکت کوچک، یک کافه عالی را ورق می زند
[ترجمه گوگل] او از پایین آمدن آبجو آمریکایی در مقایسه با آبجو آلمانی متقاعد شده است، اما او مجبور شد اعتراف کند که این کمپانی کوچک، یک آبجو عالی تولید کرده است

• state of being lower in rank or position; condition of being lesser in importance or value

مترادف و متضاد

پستی (اسم)
poverty, abjection, degradation, baseness, meanness, inferiority, debasement, dishonor, turpitude, ignobility, villainy, lowness, humility, lousiness, vulgarism, vulgarity

مادونی (اسم)
inferiority, subordination

deficiency


Synonyms: mediocrity, inadequacy, inability, lack, weakness


جملات نمونه

1. inferiority complex
عقده ی حقارت،همبافت خود کم بینی

2. The invading force, conscious of their numerical inferiority at sea, decided on an airborne attack.
[ترجمه ترگمان]نیروی مهاجم، که از حقارت آن ها در دریا آگاه بود، در مورد حمله هوایی تصمیم گرفت
[ترجمه گوگل]نیروی مهاجم، که از پایین آمدن عددی در دریا آگاه است، تصمیم به حمله هوایی گرفت

3. She accepted her inferiority to her rivals.
[ترجمه ترگمان]او inferiority خود را نسبت به رقیبان خود پذیرفت
[ترجمه گوگل]او ضعف خود را به رقبای خود پذیرفت

4. He was acting out his feelings of inferiority by being overly aggressive.
[ترجمه ترگمان]احساس حقارت می کرد و بیش از حد خشن بود
[ترجمه گوگل]او احساسات بدوی خود را با بیش از حد تهاجمی عمل می کرد

5. He had a deep-rooted feeling of inferiority.
[ترجمه ترگمان]احساس حقارت شدیدی می کرد
[ترجمه گوگل]او یک احساس عمیق ریشه ای از ابتذال داشت

6. She has always had an inferiority complex about her looks.
[ترجمه ترگمان]او همیشه یک عقده حقارت دارد
[ترجمه گوگل]او همواره یک پیچیدگی نابرابری در مورد ظاهرش داشته است

7. He is always showing a sweet inferiority feeling.
[ترجمه ترگمان]او همیشه یک احساس حقارت آمیز به خود نشان می دهد
[ترجمه گوگل]او همیشه یک احساس نادری شیرین را نشان می دهد

8. He had an inferiority complex about his looks.
[ترجمه ترگمان]او خود کم بینی شدید در رابطه با ظاهرش قرار گرفته بود
[ترجمه گوگل]او پیچیدگی کمتری در مورد او داشت

9. He's always had an inferiority complex about his height.
[ترجمه ترگمان]او همیشه در مورد قد خود یک عقده حقارت داشت
[ترجمه گوگل]او همیشه یک پیچیدگی نابرابر در مورد قد خود داشته است

10. They believe that submission in no way implies inferiority.
[ترجمه ترگمان]آن ها بر این باورند که تسلیم به هیچ وجه خود کم بینی است
[ترجمه گوگل]آنها بر این باورند که تسلیم به هیچ وجه مستلزم عدم کفایت نیست

11. The feeling of inferiority is defensively turned into a feeling of superiority.
[ترجمه ترگمان]احساس حقارت به احساس برتری تبدیل می شود
[ترجمه گوگل]احساس ناتوانی در دفاع از خود به یک احساس برتر تبدیل می شود

12. Fear is the thought of admitted inferiority. Elbert Hubbard
[ترجمه ترگمان]ترس در اندیشه خود کم بینی است البرت هوبارد
[ترجمه گوگل]ترس این است که اعمال نفوذ پذیرفته شود البرت هوبارد

13. A sense of boredom may cause feelings of inferiority in the sufferer.
[ترجمه ترگمان]احساس ملال ممکن است موجب احساس حقارت در sufferer شود
[ترجمه گوگل]احساس خستگی می تواند موجب ناتوانی در رنج می شود

14. They came from his emerging feelings of inferiority and superiority in an environment that had no patience for either.
[ترجمه ترگمان]آن ها ناشی از احساس حقارت و برتری در محیطی بودند که حوصله هیچ یک از آن ها را نداشت
[ترجمه گوگل]آنها از احساسات ظهور ناپذیری و برتری در محیطی که هیچ صدمه ای نداشتند، آمدند

15. He denounced democracy as a psychopathic expression of inferiority and compromise as an aberration that must be crushed out of existence.
[ترجمه ترگمان]وی دموکراسی را به عنوان بیماری روانی تحقیر و سازش محکوم کرد و به عنوان یک محرک جبری که باید از موجودیت رها شود، سازش کرد
[ترجمه گوگل]او دموکراسی را به عنوان بیان روانپاکی از ابتذال و مصالحه به عنوان یک اختلال که باید از بین برود، محکوم کرد

پیشنهاد کاربران

ضعف

بد ذات

هو
مادون، تحتانی . مقابل superior یعنی فوقانی. در آناتومی نیز کاربرد دارند.

احساس حقارت


حقارت

حقارت، درماندگی


کلمات دیگر: