کلمه جو
صفحه اصلی

bighead


معنی : خود رایی، خود سری، خود ستا
معانی دیگر : (امریکا - عامیانه - انتقادآمیز)، خودپسندی، غرور (big head هم می نویسند)، عقیده اغراق امیز شخص نسبت بخودش

انگلیسی به فارسی

عقیده اغراق آمیز شخص نسبت بخودش


بچگانه، خود رایی، خود ستا، خود سری، عقیده اغراق امیز شخص نسبت بخودش


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: bigheaded (adj.), bigheadedness (n.)
(1) تعریف: (informal) an inflated opinion of oneself; conceitedness.

(2) تعریف: any of various animal diseases, esp. of sheep, characterized by inflammatory swelling of the head.

• braggart, boaster
if you refer to someone as a big head, you mean that they think they are very clever and know everything about a subject; used in informal english, showing disapproval.

مترادف و متضاد

خود رایی (اسم)
self-sufficiency, despotism, arrogance, assumption, confidence, assurance, contrariness, conceit, self-confidence, bighead, headstrongness, self-assertion, self-assurance, high-handedness, overconfidence, self-will

خود سری (اسم)
self-sufficiency, arrogance, assumption, confidence, assurance, contrariness, disobedience, conceit, self-confidence, bighead, waywardness, fearlessness, headstrongness, barefacedness, hardihood, self-assertion, self-assurance, pertinacity, high-handedness, intrepidity, naughtiness, overconfidence, self-will

خودستا (اسم)
bighead, hector, boaster, gabber, bouncer, braggart, bragger, blowhard, blow, tinhorn, gasser, blusterer, blower, brag, bucko, braggadocio, whiffler, gascon, hot-shot, tiger, skite, swashbuckler

جملات نمونه

1. He's always boasting. He's such a big-head!
[ترجمه ترگمان]اون همیشه لاف میزنه سرش خیلی بزرگ است!
[ترجمه گوگل]او همیشه با افتخار است او چنین سر بزرگ است!

2. Better than being big-headed, the thing Uncle Max was always slapping me down for.
[ترجمه ترگمان]بهتر از این بود که بزرگ باشی، چیزی که عمو مکس همیشه به من سیلی می زد
[ترجمه گوگل]بهتر از بزرگ شدن، چیزی که عمو مکس همیشه به من فشار آورد

3. The big-headed silhouette with its strangely twisted mandibles surprises motorists on a day out to the seaside.
[ترجمه ترگمان]یک سیلوئت با سر بزرگ با فک های پیچ وتاب دارش، رانندگان را در یک روز بیرون از کنار دریا غافلگیر می کند
[ترجمه گوگل]شبح بزرگ با ماندیبل های پیچیده پیچیده، رانندگان را در یک روز به ساحل شگفت زده می کند

4. It is frighteningly easy to picture our children bald-gummed, big-headed as the babies they sprang out of.
[ترجمه ترگمان]به طرزی وحشتناک بسیار آسان است که بچه هامون - gummed - gummed، به شکل بچه هایی که از آن بیرون پریدند
[ترجمه گوگل]کودکان بسیار باهوش، خوش تیپ و بزرگ به عنوان نوزادانی که از آن بیرون آمده اند، بسیار راحت است

5. I don't want to seem big-headed but I frankly don't think it will work.
[ترجمه ترگمان]نمی خواهم بزرگ به نظر برسم، اما صادقانه فکر نمی کنم عملی باشد
[ترجمه گوگل]من نمی خواهم به نظر برسد اما من رک و پوست کنده فکر نمی کنم که کار خواهد کرد

6. I suppose that might be a fear of being considered big-headed or vain.
[ترجمه ترگمان]به نظر من ممکنه ترس از این باشه که به نظر خیلی بزرگ یا بی هوده باشه
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم ممکن است ترس از اینکه به نظر می رسد بزرگ و یا بیهوده است

7. I don't want to sound big-headed, but I thought my picture was the best.
[ترجمه ترگمان]من دوست ندارم به نظر بزرگ به نظر برسم، اما فکر می کردم تابلوی من بهترین بود
[ترجمه گوگل]من نمی خواهم به صدا سر بزنم، اما فکر کردم تصویر من بهترین است

8. But later, I realized that it had been quite good for me and stopped me getting big-headed.
[ترجمه ترگمان]اما بعدا، متوجه شدم که برای من خیلی خوب بوده و باعث شد که من بزرگ بشوم
[ترجمه گوگل]اما بعد، متوجه شدم که این برای من خیلی خوب بود و من را متوقف کرد و به جلو حرکت کرد

9. I see now that it was just his way of keeping me on my mettle and making sure I didn't get big-headed.
[ترجمه ترگمان]حالا می فهمم که فقط راهش این بود که مرا در دل خود نگه دارد و مطمئن شود که من به اندازه کافی سر در نمی ارم
[ترجمه گوگل]اکنون می بینم که این تنها راهی است که من را در دل من حفظ می کند و مطمئن نیست که من بزرگ شده ام

10. Bighead and silver carp — both native to Asia — have been migrating toward the lakes since escaping from Deep South fish ponds and sewage treatment plants in the 1970s.
[ترجمه ترگمان]کپور علفخوار و ماهی نقره ای - هر دو بومی آسیا - از زمان فرار از حوضچه های ماهی آب های عمیق جنوبی و کارخانه های تصفیه فاضلاب در دهه ۷۰ به سمت دریاچه ها مهاجرت کرده اند
[ترجمه گوگل]پس از فرار از استخرهای ماهی های دریای عمیق جنوبی و گیاهان تصفیه فاضلاب در دهه 1970، کوه Bighead و نقره ای - هر دو بومی به آسیا - به سمت دریاچه مهاجرت کرده اند

11. The recruitment for silver carp and bighead carp stocks is assessed by Pope cohort analysis method.
[ترجمه ترگمان]استخدام برای کپور نقره و stocks کپور علفخوار با روش آنالیز گروه پاپ ارزیابی می شود
[ترجمه گوگل]استخدام استخوان های کپور نقره و کپک بزرگ با استفاده از روش تجزیه کاهورت پاپ ارزیابی می شود

12. The first involves 2 kinds of Asian carp, bighead and silver.
[ترجمه ترگمان]اولی شامل ۲ نوع ماهی آسیایی، bighead و نقره است
[ترجمه گوگل]نخستین شامل 2 نوع کپور آسیایی، سرخ مایل به قرمز و نقره است

13. Other experiments in crossing bighead and silver carp have produced a new variety of fish.
[ترجمه ترگمان]آزمایش ها دیگر در عبور از bighead و کپور علفخوار، انواع جدیدی از ماهی ها را تولید کرده اند
[ترجمه گوگل]آزمایش های دیگر در عبور از کوه های بزرگ و کپور نقره یک نوع جدید از ماهی را تولید کرده اند

14. Stocking of filter feeders (silver and bighead carps) was just suitable for controlling density of Cyanophyta not total biomass of algae.
[ترجمه ترگمان]Stocking از فیدرهای فیلتر (silver و bighead carps)درست برای کنترل چگالی of (biomass)کل جلبک (جلبک دریایی)مناسب بود
[ترجمه گوگل]جابجایی فیدرهای فیلتر (کپور نقره ای و برهنه) فقط برای کنترل تراکم Cyanophyta نیست بلکه کل توده زیستی جلبک ها است

پیشنهاد کاربران

مغرور - از خود راضی


کلمات دیگر: