کلمه جو
صفحه اصلی

eyebrow


معنی : خط ابرو، اب رو، حاجب، گچبری هلالی بالای پنجره
معانی دیگر : (کالبد شناسی) استخوان ابرو، استخوان بالای چشم، معماری گچبری هلالی بالای پنجره

انگلیسی به فارسی

ابرو، (معماری) گچ‌بری هلالی بالای پنجره


ابرو، خط ابرو، گچبری هلالی بالای پنجره، حاجب، اب رو


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the bony ridge protruding above the eye.
مشابه: brow

- The punch caught him on the eyebrow.
[ترجمه ترگمان] مشت او را بالا برد
[ترجمه گوگل] پانچ او را بر روی ابرو گرفت

(2) تعریف: the line of short hairs growing on this ridge.
مشابه: brow

- His hair is turning gray, but his thick eyebrows are still dark brown.
[ترجمه ترگمان] موهایش خاکستری شده، اما ابروهای پرپشت او هنوز قهوه ای تیره است
[ترجمه گوگل] موهایش خاکستری است، اما ابروهای ضخیم آن هنوز قهوه ای تیره هستند

• arch of hairs located on the forehead above the eye
your eyebrows are the lines of hair which grow above your eyes.

مترادف و متضاد

خط ابرو (اسم)
brow, eyebrow

اب رو (اسم)
reputation, name, canal, honor, credit, brow, eyebrow, effluent, gutter, runnel, prestige

حاجب (اسم)
chamberlain, porter, curtain, eyebrow, doorkeeper

گچبری هلالی بالای پنجره (اسم)
eyebrow

جملات نمونه

1. raise (or lift) an eyebrow
ابرو بالا کشیدن (به نشان شگفتی یا ناباوری یا ناخشنودی)

2. "Really?" she said, raising a sardonic eyebrow.
[ترجمه ترگمان]واقعا؟ او یکی از ابروهایش را بالا برد و گفت:
[ترجمه گوگل]'واقعا؟' او گفت، بالا بردن ابرو ساردونیک

3. She raised an inquiring eyebrow towards Murray.
[ترجمه ترگمان]یکی از ابروهایش را بالا برد و نگاهی پرسان به موری انداخت
[ترجمه گوگل]او یک ابرو مشتاق به سوی موری را مطرح کرد

4. He cocked an inquisitive eyebrow at her.
[ترجمه علی] من ابرویم را بالا بردم
[ترجمه ترگمان]او یک ابرویش را بالا برد
[ترجمه گوگل]او یک کتک عاقلانه در او داشت

5. He raised one eyebrow in a meaningful way.
[ترجمه ترگمان]یکی از ابروهایش را به شکلی معنی دار بالا برد
[ترجمه گوگل]او یک ابرو را به شیوه ای معقول مطرح کرد

6. He raised an enquiring eyebrow in my direction.
[ترجمه ترگمان]یک ابرویم را بالا بردم
[ترجمه گوگل]او یک ابرو پرس و جو را در جهت من مطرح کرد

7. "Oh really?" he said, arching an eyebrow.
[ترجمه ترگمان]اوه، واقعا؟ او یک ابرویش را بالا برد
[ترجمه گوگل]'آه واقعا؟' او گفت، برداشتن یک ابرو

8. He cocked a quizzical eyebrow at her.
[ترجمه ترگمان]او یکی از ابروهایش را بالا برد
[ترجمه گوگل]او بر روی یک ابرو مات و مبهوت زد

9. He had sustained a cut on his left eyebrow.
[ترجمه ترگمان]او یک بریدگی روی ابروی چپش خورده بود
[ترجمه گوگل]او برش روی ابرو چپش را حفظ کرده بود

10. Slavic cheekbones caught the gentle light; one eyebrow was incomplete but the other was angled like a circumflex.
[ترجمه ترگمان]استخوان های گونه اش نور ملایمی را گرفتند؛ یکی از ابروهایم ناقص بود، اما طرف دیگر مثل یک تکه سنگ زاویه داشت
[ترجمه گوگل]گونه های اسلاویک نور ملایم را گرفتند؛ یک ابرو ناقص بود، اما دیگر مانند یک سیکل فلکس زاویه داشت

11. The injured party sustained a cut above the eyebrow and bruising to the cheek.
[ترجمه ترگمان]این گروه مجروح یک بریدگی بالای ابرو و کبودی روی گونه خود داشت
[ترجمه گوگل]حزب مجروح یک برش از بالای ابرو و کبود شدن به گونه را حفظ کرد

12. He raised a sardonic eyebrow as she sat down opposite him and started to eat.
[ترجمه ترگمان]او یکی از ابروهایش را بالا برد و در مقابل او نشست و شروع به خوردن کرد
[ترجمه گوگل]او در حالی که بر ضد او نشسته بود شروع به خوردن یک سارادونیک ابرو کرد

13. Rachel daintily arched one eyebrow as if I had mentioned inviting her servants to some feast or revelry.
[ترجمه ترگمان]ریچل با ظرافت یک ابرویش را بالا برد، انگار که من اشاره کرده بودم که خدمتکاران او را به جشن و عیاشی دعوت کنم
[ترجمه گوگل]راشل به طرز شگفت انگیزی یک ابرو را شبیه کرده بود، همانطور که من ذکر کردم که بندگان او را به جشن های مختلف دعوت می کنند

14. Gorphal picked up the parchment and raised one eyebrow slightly when he saw the familiar ideograms of the Golden Empire.
[ترجمه ترگمان]Gorphal کاغذ پوستی را برداشت و یک ابرویش را کمی بالا برد
[ترجمه گوگل]گورفال، پوستر را برداشت و کمی آبی را برداشت، زمانی که ایدئولوگ های آشنا امپراتوری طلایی را دید

arched eyebrows

ابروی کمانی


اصطلاحات

raise (or lift) an eyebrow

ابرو بالا کشیدن (به نشان شگفتی یا ناباوری یا ناخشنودی)


پیشنهاد کاربران

ابرو

ابرو
he has got thick eyebrows
ابروهای پرپشتی دارد


brow
ابرو
در نمازم خم ابروی تو در ( با ) یاد آمد
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
جناب حافظ


کلمات دیگر: