کلمه جو
صفحه اصلی

allay


معنی : ارام کردن، از شدت چیزی کاستن
معانی دیگر : (در مورد درد) فروکش کردن، تسکین دادن، کم کردن، گساریدن، (در مورد ترس و اندوه) تسلی دادن، کاستن (ترس)، خواباندن

انگلیسی به فارسی

آرام کردن، از شدت چیزی کاستن


از بین بردن، از شدت چیزی کاستن، ارام کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: allays, allaying, allayed
مشتقات: allayer (n.)
(1) تعریف: to quiet or lay to rest (fears, doubts, and the like).
مترادف: alleviate, calm, hush, lull, mollify, pacify, quell, quiet, relax, smooth over, soothe, still, tranquilize
متضاد: arouse, intensify, provoke
مشابه: analysis, appease, compose, silence, simmer down, smooth, soften

- Their son's message allayed their fears that he'd been injured.
[ترجمه ترگمان] پیام پسرشان به آن ها آرامش داده بود که او مجروح شده بود
[ترجمه گوگل] پیام پسرش، ترس های خود را مبنی بر اینکه او زخمی شده بود، نادیده گرفت
- Hearing her read from the script allayed the director's doubts that the actress was right for the part.
[ترجمه ترگمان] شنیدن صدای او از فیلمنامه، شک و تردیدهای کارگردان را کاهش داد و گفت که این هنرپیشه برای این نقش مناسب است
[ترجمه گوگل] شنیدنش که از اسکریپت خواند، شک و تردید کارگردان را برانگیخت که بازیگر برای این قسمت درست بود

(2) تعریف: to relieve or mitigate.
مترادف: appease, assuage, blunt, ease, lull, mitigate, mollify, palliate, placate, quiet, relax, relieve, soothe, temper
متضاد: aggravate, exacerbate, intensify, worsen
مشابه: adjust, alleviate, diminish, lessen, lighten, reduce

- As the house burned, the sight of everyone safe outside allayed their sorrow.
[ترجمه ترگمان] وقتی خانه به سوختن ادامه داد، منظره همه در بیرون از بین رفتن غم و اندوه آن ها بود
[ترجمه گوگل] همانطور که خانه سوزانده شده، دیدگاه هر فردی که بیرون از آن غرق می شود، غمگین می شود

• relieve; calm; alleviate pain; alleviate fear
if you allay someone's fears or doubts, you stop them feeling afraid or doubtful; a formal word.

مترادف و متضاد

reduce something, usually a pain or a problem


ارام کردن (فعل)
assuage, acquiesce, conciliate, calm, appease, soothe, quiet, gentle, still, cool, allay, alleviate, solace, silence, pacify, smooth, becalm, lull, mollify, placate, quieten

از شدت چیزی کاستن (فعل)
allay

Synonyms: abate, alleviate, assuage, calm, compose, cool out, decrease, ease, lessen, lighten, make nice, mitigate, moderate, mollify, pacify, play up to, pour oil on, quiet, square, take the bite out, take the sting out


Antonyms: intensify, provoke, stir, worsen


جملات نمونه

1. the medicine did not allay my toothache
دارو درد دندانم را تسکین نداد.

2. The police tried to allay her fears but failed.
[ترجمه ترگمان]پلیس سعی کرد ترس او را تسکین دهد اما موفق نشد
[ترجمه گوگل]پلیس تلاش کرد تا ترس خود را از بین ببرد اما شکست خورد

3. The government is keen to allay the public's fears.
[ترجمه ترگمان]دولت مشتاق است تا نگرانی مردم را کاهش دهد
[ترجمه گوگل]دولت مشتاق است که ترس مردم را از بین ببرد

4. She was anxious to allay any suspicion that she had married for money.
[ترجمه مهدی کوثری] اونگران این بود تا بدگمانی را که اوبرای پول ازدواج کرده رامحو کند
[ترجمه ترگمان]دلش می خواست بداند که با پول ازدواج کرده است یا نه
[ترجمه گوگل]او مشتاقانه متوقف شد تا هر گونه سوء ظنایی که او برای پول ازدواج کرده بود

5. The government is desperately trying to allay public fears/concern about the spread of the disease.
[ترجمه ترگمان]دولت نومیدانه در تلاش است تا نگرانی های عمومی \/ نگرانی عمومی در مورد گسترش این بیماری را تسکین دهد
[ترجمه گوگل]دولت به شدت سعی در ترس و نگرانی عمومی در مورد گسترش بیماری دارد

6. The president made a statement to allay public anxiety.
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور برای تسکین اضطراب عمومی بیانیه ای صادر کرد
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور بیانیه ای را برای کاهش اضطراب عمومی ابراز کرد

7. They are trying to allay public fears about the spread of the disease.
[ترجمه ترگمان]آن ها می کوشند تا ترس عمومی در مورد گسترش این بیماری را کاهش دهند
[ترجمه گوگل]آنها در تلاش برای ترس عمومی از گسترش بیماری هستند

8. How can I allay your apprehensions?
[ترجمه ترگمان]چگونه ممکن است این نگرانی شما را تسکین دهم؟
[ترجمه گوگل]چگونه می توانم دغدغه های شما را از بین ببرم؟

9. That would allay concerns about public confidence in the paediatric services at Middlesbrough General Hospital.
[ترجمه ترگمان]این مساله نگرانی ها در مورد اعتماد عمومی در خدمات کودکان در بیمارستان عمومی میدلزبورو را کاهش خواهد داد
[ترجمه گوگل]این باعث نگرانی در مورد اطمینان عمومی در خدمات اطفال در بیمارستان عمومی میدلزبورو می شود

10. But as if to allay our disappointment, teams of curious sea lions kept popping up near our kayaks.
[ترجمه ترگمان]اما گویی می خواست ناامیدی ما را تسکین دهد، گروه شیره ای دریایی کنجکاو در نزدیکی kayaks ما ظاهر می شدند
[ترجمه گوگل]اما به نظر می رسد که به ناامیدی ما، تیم های شیرین دریایی کنجکاو در نزدیکی قایقرانی های ما نشسته اند

11. They have not taken the time to allay their own worries and uncertainties.
[ترجمه ترگمان]آن ها برای کاستن از نگرانی های خود و عدم قطعیت ها وقت صرف نکرده اند
[ترجمه گوگل]آنها وقت نگرفتن و عدم اطمینان خود را نادیده گرفته اند

12. The government is anxious to allay public fears over the safety of beef.
[ترجمه ترگمان]دولت نگران کاهش ترس عمومی از امنیت گوشت گاو است
[ترجمه گوگل]دولت مشتاق است که ترس عمومی را نسبت به ایمنی گوشت گاو کاهش دهد

13. Even the precautions he took could not allay her fears and it wasn't too long before he gave up trying.
[ترجمه ترگمان]حتی این اقدامات احتیاطی هم نمی توانست ترس او را تسکین دهد و خیلی طول نکشید که او تلاش خود را از دست داد
[ترجمه گوگل]حتی اقدامات احتیاطی که او انجام داد، نمی توانست ترس او را نادیده بگیرد و قبل از اینکه تلاش کند، خیلی طولانی نبود

14. But he failed to allay fears that he will be a fatally flawed candidate when pitted against President Bush next autumn.
[ترجمه ترگمان]اما او نتوانست نگرانی خود را از اینکه او یک کاندیدای معیوب خواهد بود، در زمانی که در پاییز آینده در مقابل رئیس جمهور بوش قرار خواهد گرفت، از بین ببرد
[ترجمه گوگل]اما او نتوانسته است ترس های خود را مبنی بر اینکه او کاندیدای فاسد ناقص خواهد بود در حالی که در پاییز آینده در برابر رئیس جمهور بوش کشته شد، ناکام مانده است

15. Sly had to allay their suspicions and stop them probing any further.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که باید سوظن خود را تسکین دهد و آن ها را معطل کند
[ترجمه گوگل]به سختی مجبور بود سوء ظن های خود را کنار بگذارد و آنها را متوقف کند

The medicine did not allay my toothache.

دارو درد دندانم را تسکین نداد.


Experience oftentimes allays our fear of the unknown.

تجربه اغلب ترس ما را از ناشناخته‌ها تخفیف می‌دهد.


پیشنهاد کاربران

The government is trying to allay public fears about the spread of the disease
دولت داره سعی میکنه از شدت ترس عمومی/مردم درباره گسترش/سرایت اون مرض بکاهه

کاهش، فرونشاندن


کلمات دیگر: