کلمه جو
صفحه اصلی

bellow


معنی : صدای شبیه نعره کردن، صدای گاو کردن، صدای غرش کردن، غریو کردن
معانی دیگر : سال بلو (نویسنده ی امریکایی)، هر چیز دم مانند (مثل فانوس دوربین های عکاسی قدیمی یا قسمت تاشونده ی آکاردئون)، (آهنگری) دم، باد دم، صدای گاو، مو، نعره، (مثل فیل) صدا کردن، نعره زدن، طنین انداز شدن، صدای بلند حاکی از درد کردن، (با صدای بلند) موییدن، صدای شبیه نعره کردن مثل گاو، صدای غرش کردن مثل اسمان غرش وصدای توپ

انگلیسی به فارسی

صدای شبیه نعره کردن (مثل گاو)، صدای گاو کردن، صدای غرش کردن (مثل آسمان غرش و صدای توپ)، غریو کردن


زیر، صدای شبیه نعره کردن، صدای گاو کردن، صدای غرش کردن، غریو کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: bellows, bellowing, bellowed
(1) تعریف: to make the deep, loud cry of a bull.
مشابه: low, moo, roar

- We were terrified when the bull bellowed.
[ترجمه ترگمان] وقتی گاو نعره کشید ما وحشت کردیم
[ترجمه گوگل] وقتی گاو ناله شد، وحشت زده شدیم

(2) تعریف: to shout loudly and with a deep tone.
مترادف: cry, holler, roar, shout, vociferate, yell
مشابه: bawl, clamor, rumble, whoop

- The neighbor banged on their door and bellowed at them to be quiet.
[ترجمه ترگمان] همسایه ها در زدند و فریاد کشیدند که ساکت باشند
[ترجمه گوگل] همسایه در درب آنها زل زده بود و به آنها آرامش می داد
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to utter loudly and powerfully.
مترادف: roar, shout, thunder
مشابه: bawl, blare, clamor, exclaim, holler, howl

- "Turn the water off!" he bellowed.
[ترجمه ترگمان] ! آب رو خاموش کن نعره زد
[ترجمه گوگل] 'خاموش کردن آب!' او کم رنگ شد
- The officer bellowed his commands.
[ترجمه آنا] افسر فرمان هایش را نعره زد.
[ترجمه ترگمان] افسر فرمان داد:
[ترجمه گوگل] افسر فرماندهانش را خفه کرد
اسم ( noun )
مشتقات: bellower (n.)
(1) تعریف: a deep, loud roar of a bull.
مترادف: roar
مشابه: low, moo

- We heard the bull's bellow from across the fields.
[ترجمه ترگمان] صدای نعره گاو را از روی دشت ها شنیدیم
[ترجمه گوگل] ما گاو نر از سرتاسر زمینه شنیدیم

(2) تعریف: an act or sound of bellowing.
مترادف: roar
مشابه: bawl, cry, holler, shout, yell

• family name; saul bellow (1915-2005), canadian born american author, winner of the nobel prize for literature in 1976
roar, yell, loud deep shout
roar; yell, raise one's voice, shout loudly
if someone bellows, they shout in a loud, deep voice. verb here but can also be used as a count noun. e.g. he raised his voice to a bellow.
when an animal bellows, it makes a loud, deep sound.
a bellows is a device used for blowing air into a fire in order to make it burn more fiercely. the plural is also `bellows'.

مترادف و متضاد

صدای شبیه نعره کردن (فعل)
bellow

صدای گاو کردن (فعل)
bellow, low, moo

صدای غرش کردن (فعل)
bellow

غریو کردن (فعل)
bellow, boom

holler


Synonyms: bark, bawl, bay, beller, blare, bluster, bray, call, clamor, cry, howl, low, roar, rout, scream, shout, shriek, wail, whoop, yawp, yell, yelp


جملات نمونه

1. the mournful bellow of a dying elephant
نعره ی سوزناک فیل در حال مرگ

2. She gave a great bellow of laughter.
[ترجمه ترگمان]از خنده روده بر شد
[ترجمه گوگل]او کم کم از خنده گفت

3. The music was so loud we had to bellow at each other to be heard.
[ترجمه آنا] صدای موسیقی چنان بلند بود که ما مجبور شدیم به سوی همدیگر نعره بزنیم تا شنیده شویم.
[ترجمه ترگمان]صدای موسیقی چنان بلند بود که مجبور بودیم به گوش یکدیگر نعره بزنیم
[ترجمه گوگل]موسیقی خیلی بلند بود که ما مجبور بودیم به یکدیگر گوش کنیم

4. He woke with a bellow of rage.
[ترجمه ترگمان]با فریادی از خشم از خواب پرید
[ترجمه گوگل]او با خشمی پایین از خواب بیدار شد

5. Do you have to bellow in my ear?
[ترجمه ترگمان]مجبوری در گوشم نعره بکشی؟
[ترجمه گوگل]آیا به گوش من کم است؟

6. He gave a sudden bellow of laughter.
[ترجمه ترگمان]ناگهان شلیک خنده را سر داد
[ترجمه گوگل]او کمی ناگهانی از خنده گفت

7. Alex gave another bellow of laughter.
[ترجمه ترگمان]آل کس خنده دیگری سر داد
[ترجمه گوگل]الکس یکی دیگر از خنده را داد

8. He gave a bellow of rage.
[ترجمه ترگمان]از شدت خشم نعره می کشید
[ترجمه گوگل]او کم کم از خشم پایین آمد

9. Just then, she heard Mr Evan's bellow of rage.
[ترجمه ترگمان]درست در همان لحظه صدای نعره و فریاد آقای اوان را شنید
[ترجمه گوگل]درست بعد از آن او شنیده آقای Evan پایین از خشم

10. His voice rose to a bellow.
[ترجمه ترگمان]صدایش مثل نعره بلند شد
[ترجمه گوگل]صدای او بلند شد

11. Balor let out a bellow of fear and, in the same moment, the Trees closed in.
[ترجمه ترگمان]Balor فریاد ترس را رها کردند و در همان لحظه درختان به درون بسته شدند
[ترجمه گوگل]Balor بیرون از ترس و پایین آوردن، در همان لحظه، درختان بسته شد

12. Bellow when last here: A playground for the rich.
[ترجمه ترگمان]: آخرین باری که اینجا بود یه زمین بازی برای پولدارها
[ترجمه گوگل]در اینجا آخرین بار اینجا زمین بازی برای غنی است

13. Rosenfeld and Saul Bellow used to collaborate in translating Eliot into Yiddish.
[ترجمه ترگمان]\"Rosenfeld\" و \"سول Bellow\" در ترجمه الیوت به \"یدی\" با یکدیگر هم کاری داشتند
[ترجمه گوگل]روزنفلد و ساول بول همکاری در ترجمه الیوت به ییدیش داشتند

14. A great bellow of inhuman rage froze his hand in mid air.
[ترجمه ترگمان]غرش عظیمی از خشم غیر انسانی دستش را در هوا منجمد کرد
[ترجمه گوگل]یک دستاورد بزرگ از خشم غیر انسانی، دستش را در هوا میچرخاند

15. Roth got to know Bellow in Chicago, where Roth worked as a university teacher, finding it a lively place.
[ترجمه ترگمان]راث در شیکاگو به عنوان معلم در دانشگاه کار می کرد و راث به عنوان معلم در دانشگاه کار می کرد
[ترجمه گوگل]رات می داند که در دانشگاه شیکاگو، که در آن رات به عنوان یک معلم دانشگاه کار می کرد، آن را یک مکان پر جنب و جوش پیدا کرد

the mournful bellow of a dying elephant

نعره‌ی سوزناک فیل در حال مرگ


shouts and bellows of laughter

فریاد و طنین خنده


The cow bellowed all night.

گاو تمام شب مومو کرد.


The sergeant bellowed orders at the soldiers.

گروهبان نعره‌زنان به سربازان فرمان می‌داد.


پیشنهاد کاربران

زیبا

پایین ، مقابل

با below اشتباه نگیرین. . .


کلمات دیگر: