کلمه جو
صفحه اصلی

stolid


معنی : بی عاطفه، بی حس، فاقد احساس، بی حال، بلغمی
معانی دیگر : پوست کلفت، عاری از حساسیت و احساس، انگیزناپذیر، بی درد، تهییج نشدنی، تاثرناپذیر

انگلیسی به فارسی

بی عاطفه، بلغمی، بی حس، بی حال، فاقد احساس


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: stolidly (adv.), stolidity (n.), stolidness (n.)
• : تعریف: neither feeling nor showing much range of emotion; impassive.
مترادف: impassible, impassive, phlegmatic, unemotional
متضاد: emotional, excitable, moody, sensitive
مشابه: apathetic, bovine, calm, dull, imperturbable, indifferent, insensitive, obtuse, stoic, unfeeling, unflappable

- The stolid bodyguard remained calm and in control.
[ترجمه ترگمان] محافظ stolid خونسرد و خونسرد بود
[ترجمه گوگل] محافظ محرمانه آرام و کنترل شد
- The new vice principal was a stolid disciplinarian.
[ترجمه ترگمان] مدیر جدید، a stolid بود
[ترجمه گوگل] معاون جدید مدیر انضباطی کلاسیک بود

• unemotional, impassive; dull, stupid
stolid people do not show much emotion.

مترادف و متضاد

بی عاطفه (صفت)
soulless, cruel, callous, heartless, unfeeling, stolid, insensitive, inhuman, obdurate, cold-blooded, cold-hearted, insensate, impassive, unkind

بی حس (صفت)
senseless, passive, dead, vapid, torpid, obtuse, insentient, insensible, callous, unfeeling, stolid, insensitive, numb, impassible, insensate, impassive

فاقد احساس (صفت)
stolid, impassible

بی حال (صفت)
passive, weak, torpid, slothful, stolid, nonchalant, indifferent, inactive, languid, insensate, lethargic, lackadaisical, supine

بلغمی (صفت)
stolid, mucoid, pituitary, lymphatic

apathetic, stupid


Synonyms: blunt, bovine, dense, doltish, dry, dull, dumb, heavy, impassive, inactive, indifferent, inert, lumpish, matter-of-fact, obtuse, passive, phlegmatic, slow, stoic, supine, unemotional, unexcitable, wooden


Antonyms: aware, intelligent, interested


جملات نمونه

1. He's a very stolid, serious man.
[ترجمه ترگمان]مرد جدی و خشنی است
[ترجمه گوگل]او مرد بسیار جدی و جدی است

2. He glanced furtively at the stolid faces of the two detectives.
[ترجمه ترگمان]به چهره های عبوس دو کارآگاه نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او در چهره های خیره کننده دو کارآگاه مورد بررسی قرار گرفت

3. He conceals his feelings behind a rather stolid manner.
[ترجمه ترگمان]او احساسات خود را در ورای رفتار rather پنهان می کند
[ترجمه گوگل]او احساسات خود را پشت یک شیوه ای غریب قرار می دهد

4. But the exit of his stolid and respected predecessor, William J. . Perry, provokes worry and doubt.
[ترجمه ترگمان]اما راه خروج his و respected، ویلیام ج … پری، نگرانی ها و تردید را تحریک می کند
[ترجمه گوگل]اما خروج سلفی محکم و محترم او، ویلیام ج پری، موجب نگرانی و تردید می شود

5. The drawbacks of this relationship are its stolid dullness and its tendency to focus power in a small circle of people.
[ترجمه ترگمان]معایب این رابطه stolid و گرایش آن به تمرکز قدرت در یک دایره کوچک از افراد هستند
[ترجمه گوگل]نقاط ضعف این رابطه، خستگی شدید و گرایش به تمرکز قدرت در یک دایره کوچک مردم است

6. Director Thor Steingraber displayed little more than stolid, but unambitious traffic-directing skills.
[ترجمه ترگمان]تور Steingraber کارگردان تور Thor کمی بیش از حد stolid اما عاری از جاه طلبی است
[ترجمه گوگل]کارگردان Thor Steingraber بیش از مهارت های مدیریتی ترافیکی و بی نظیر نشان داد

7. Gedge largely preferred late night debates to attending stolid committee meetings in upstairs pub rooms or pushing by-election leaflets through doors.
[ترجمه ترگمان]Gedge عمدتا بحث های دیروقت شب را ترجیح می دادند تا در جلسات کمیته stolid در اتاق های عمومی طبقه بالا شرکت کنند و یا برگه های تبلیغاتی را از طریق درها وارد کنند
[ترجمه گوگل]Gedge عمدتا مذاکرات دیرهنگام را برای شرکت در جلسات کمیته های مجلل در اتاق های پذیرایی در طبقه بالا و یا فشار دادن برگه های انتخاباتی از طریق درب ها را ترجیح داد

8. The stolid chugging, the intense revving of big diesels, the bass throb: it all signalled heavy machinery at work.
[ترجمه ترگمان]صدای chugging که به گوش می رسید، صدای ضربان شدید صدای بم، صدای بم، صدای موسیقی که در محل کار به گوش می رسید
[ترجمه گوگل]شبیه سازی شدید، چرخش شدید دیزل های بزرگ، باس همه آن را به ماشین های سنگین در کار نشان داد

9. Mark sat stolid and silent.
[ترجمه ترگمان]مارک stolid و ساکت نشسته بود
[ترجمه گوگل]علامت گذاری به عنوان صاف و خاموش

10. A stolid, red-faced clergyman without wit or humour, he contrived to make any and every subject dull.
[ترجمه ترگمان]یک کشیش stolid با صورتی سرخ، بدون شوخی یا شوخی، موفق شد هر موضوعی را ملال آور کند
[ترجمه گوگل]روحانی سرخ پوست قرمز و بدون شوخ طبعی و طنز، او را مجبور کرد که هر و هر موضوع را باطل کند

11. Louis presents itself as a red brick city, stolid and low, with echoes of its heavy manufacturing past.
[ترجمه ترگمان]لویی خود را به عنوان یک شهر آجری قرمز، stolid و پایین، با echoes از گذشته تولیدی خود عرضه می کند
[ترجمه گوگل]لوئیس خود را به عنوان یک شهر آبی قرمز، با استعداد و کم، با انعکاس از تولید سنگین خود را گذشته است

12. Zenobia, as stolid as an old and mighty warrior.
[ترجمه ترگمان]Zenobia، مانند یک جنگجوی پیر و مقتدر، بی stolid
[ترجمه گوگل]Zenobia، به عنوان سرگردان به عنوان یک جنگجو قدیمی و توانا

13. Sobakevitch was as stolid as ever.
[ترجمه ترگمان]Sobakevitch مثل همیشه سرد بود
[ترجمه گوگل]Sobakevitch به همان اندازه محکم بود

14. But "Good Pope John, " a stolid career diplomat for the Vatican, surprised everyone by announcing a year later that he was convening the Second Vatican Council, a major event in church history.
[ترجمه ترگمان]اما \"پاپ مهربان\"، \"یک دیپلمات حرفه ای\" برای واتیکان، همه را با اعلام یک سال بعد اعلام کرد که او شورای دوم واتیکان را تشکیل می دهد که رویدادی مهم در تاریخ کلیسا است
[ترجمه گوگل]اما 'خوب پاپ جان'، یک دیپلمات حرفه ای شغلی برای واتیکان، همه ساله با اعلام یک سال بعد که او شورای دوم واتیکان را برگزار کرد، یک رویداد بزرگ در تاریخ کلیسا است، همه را شگفت زده کرد

پیشنهاد کاربران

بی عاطفه

خویشتن داری
در ترجمه ی خاطرات ناباکف از نشر چشمه.

کِرِخ
کِرِخت
بی حس
senseless


کلمات دیگر: