کلمه جو
صفحه اصلی

disinclination


معنی : بی میلی، عدمتمایل، بیرغبتی
معانی دیگر : بی گرایشی، ناخواستاری، اکراه

انگلیسی به فارسی

بی‌میلی، عدم‌تمایل، بی‌رغبتی


ناامیدی، بی میلی، عدمتمایل، بیرغبتی


انگلیسی به انگلیسی

• reluctance, unwillingness
disinclination is a feeling that you do not want to do something.

مترادف و متضاد

unwillingness to do or believe something


بی میلی (اسم)
disgust, distaste, loathing, lassitude, grudge, inappetence, dismay, disapproval, disapprobation, disaffection, reluctance, disinclination, disrelish, reluctancy

عدم تمایل (اسم)
disinclination

بی رغبتی (اسم)
distaste, disinclination

Synonyms: alienation, antipathy, aversion, demur, disfavor, dislike, disliking, displeasure, disrelish, dissatisfaction, distaste, hatred, hesitance, indisposition, lack of desire, lack of enthusiasm, loathness, objection, opposition, reluctance, repugnance, resistance


Antonyms: bent, desire, enthusiasm, incentive, inclination, leaning, willingness


جملات نمونه

1. his disinclination to reading arose early in life
بی میلی او به کتاب خواندن از همان اوایل عمرش آغاز شد.

2. He has a disinclination for work.
[ترجمه ترگمان]بی میل است کار کند
[ترجمه گوگل]او دلسردی برای کار دارد

3. There was a general disinclination to return to the office after lunch.
[ترجمه ترگمان]بعد از ناهار ملاقاتی برای برگشتن به دفتر داشت
[ترجمه گوگل]پس از ناهار، یک تردید عمیق برای بازگشت به دفتر وجود داشت

4. I'm afraid I have quite a disinclination to retire on a pension.
[ترجمه ترگمان]متاسفانه بی میل نیستم که با حقوق بازنشستگی بازنشسته بشم
[ترجمه گوگل]من می ترسم که من کاملا بی خوابی برای بازنشستگی در حقوق بازنشستگی

5. He felt a disinclination to take music lessons.
[ترجمه ترگمان]احساس عدم تمایل به گرفتن درس های موسیقی کرد
[ترجمه گوگل]او تمایلی به درسهای موسیقی نداشت

6. The problem of overcoming the disinclination to practice.
[ترجمه ترگمان]مشکل غلبه بر عدم تمایل به عمل
[ترجمه گوگل]مشکل غلبه بر ناتوانی در عمل

7. How can I conquer my disinclination to meet people?
[ترجمه ترگمان]چه طور می توانم بی میل باشم که disinclination را ملاقات کنم؟
[ترجمه گوگل]چگونه می توانم ناامیدی خود را برای دیدار با مردم تسخیر کنم؟

8. His disinclination for modesty is well known.
[ترجمه ترگمان]بی میلی او به تواضع، به خوبی شناخته شده است
[ترجمه گوگل]نومیدی او برای معصومیت به خوبی شناخته شده است

9. How to accomplish to the thing of disinclination distain?
[ترجمه ترگمان]چه جوری با این disinclination سر و کار پیدا کنی؟
[ترجمه گوگل]چگونه می توان به چیزی که از عدم تمردن بر می آید انجام شود؟

10. I am afraid I have quite a disinclination to retire on a pension.
[ترجمه ترگمان]متاسفانه بی میل نیستم که با حقوق بازنشستگی بازنشسته بشم
[ترجمه گوگل]من می ترسم که من کاملا بی خوابی برای بازنشستگی در حقوق بازنشستگی

11. That reflects a very British disinclination to shell out on management training.
[ترجمه ترگمان]این نشان دهنده عدم تمایل بسیار انگلیسی به شرکت در آموزش مدیریت است
[ترجمه گوگل]این نشان دهنده عدم تمایل انگلیسی ها به آموزش در زمینه مدیریت است

12. How be interested in the thing of disinclination?
[ترجمه ترگمان]چه طور به این کار علاقه مند می شوی؟
[ترجمه گوگل]چطوری به دلخواه علاقه مندید؟

13. He felt a [ some ] disinclination to take music lessons.
[ترجمه ترگمان]او احساس می کرد که تمایل به گرفتن درس های موسیقی ندارد
[ترجمه گوگل]او احساس ناخوشایندی برای درسهای موسیقی داشت

14. Many players call pair of other sport disinclination, the hope is resumptive remaining sum, or win corresponding compensation.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از بازیکنان یک جفت از ورزش کاران ورزشی دیگر را بی میل می دانند، امید مجموع باقیمانده است، یا جبران مربوطه را به دست می آورد
[ترجمه گوگل]بسیاری از بازیکنان با جنجال های دیگری روبرو می شوند، امید این است که مبلغ باقیمانده بازپرداخت شود یا جبران خسارت جبران شود

His disinclination to reading arose early in life.

بی‌میلی او به کتاب خواندن از همان اوایل عمرش آغاز شد.


پیشنهاد کاربران

نقص خطی

عدم تمایل بهتره تا عدم متمایل : ) ) )

reluctance


کلمات دیگر: