کلمه جو
صفحه اصلی

despotic


معنی : مطلق، مستبدانه
معانی دیگر : مستبد، خودکامه، خودرای، خودسر، جابر، ستمگر، خودسرانه، باخودکامگی، مردم آزارانه، ستمگرانه

انگلیسی به فارسی

مستبد، مستبدانه، مطلق


مستبدانه


انگلیسی به انگلیسی

• tyrannical, autocratic; of or pertaining to a despot or despotism
despotic rulers or governments use their power in an unfair or cruel way; a formal word.

مترادف و متضاد

مطلق (صفت)
abstract, absolute, utter, sheer, total, full, independent, unconditional, unconditioned, slick, unlimited, categorical, implicit, downright, arbitrary, despotic, categoric, unrestrained, plenipotentiary, thetic, thetical

مستبدانه (صفت)
arbitrary, despotic

dictatorial


Synonyms: oppressive, authoritarian, absolute, autocratic, tyrannical


جملات نمونه

A despotic minister who consulted no one.

وزیر خودکامه‌ای که با هیچ‌کس مشورت نمی‌کرد.


The despotic rule of Zahak too collapsed.

حکومت ستمگرانه‌ی ضحاک هم فرو ریخت.


1. a despotic king
سلطان مستبد

2. a despotic minister who consulted no one
وزیر خودکامه ای که با هیچکس مشورت نمی کرد

3. the despotic rule of zahak too collapsed
حکومت ستمگرانه ی ضحاک هم فرو ریخت.

4. the brutalities of despotic regimes
وحشیگری های حکومت های ستمگر

5. The country was ruled by a despotic tyrant.
[ترجمه ترگمان]این کشور توسط یک ظالم مستبد اداره می شد
[ترجمه گوگل]کشور توسط یک ستیزه گر مستبد اداره شد

6. She was smothered by his despotic power.
[ترجمه ترگمان]اون توسط قدرت مستبدانه اون خفه شده
[ترجمه گوگل]او توسط قدرت استبدادی او خفه شد

7. The river was despotic and barbaric, ruling over its subjects without mercy.
[ترجمه ترگمان]این رودخانه مستبد و وحشی بود و بر اتباع خود حکومت می کرد بدون ترحم
[ترجمه گوگل]رودخانه استبدادی و وحشیانه بود، حاکم بر افراد آن بدون رحمت

8. He was despotic, and she liked freedom; he was worldly, and she, perhaps, romantic.
[ترجمه ترگمان]او مستبد بود و از آزادی بیشتر دوست داشت و شاید هم رمانتیک بود و شاید هم رمانتیک بود
[ترجمه گوگل]او استبدادی بود و آزادی را دوست داشت او دنیوی بود و شاید او عاشقانه باشد

9. They exercised despotic rule in their country.
[ترجمه ترگمان]آن ها حکومت خودکامه را در کشور خود اعمال کردند
[ترجمه گوگل]آنها در کشور خود حکومتی استبدادی را اجرا کردند

10. They exercised a despotic rule in their country.
[ترجمه ترگمان]آن ها یک حکومت خودکامه را در کشور خود اعمال کردند
[ترجمه گوگل]آنها در کشور خود حکومتی مستبدانه ای داشتند

11. Does not practice this system, is despotic.
[ترجمه ترگمان]این نظام را تمرین نمی کند، خودکامه است
[ترجمه گوگل]آیا این سیستم عمل نمی کند، استبدادی است

12. She become so morose and despotic, that her rule become intolerable.
[ترجمه ترگمان]او چنان عبوس و مستبد شده بود که قانون او تحمل ناپذیر شده بود
[ترجمه گوگل]او تبدیل به غرور و استبداد شد، که حکومت او غیر قابل تحمل بود

13. The local government should exclude these despotic officials and ruthless bandits.
[ترجمه ترگمان]دولت محلی باید این مقامات خودکامه و راهزنان بی رحم را از بین ببرد
[ترجمه گوگل]دولت محلی باید این مقامات مستبد و راهزنان بی رحمانه را کنار بگذارد

14. He is utterly despotic to [ toward ] his subordinates .
[ترجمه ترگمان]او نسبت به زیردستان او به شدت خودکامه است
[ترجمه گوگل]او کاملا به سمت [زیر] زیردستانش استبدادی است

15. Guinea's despotic president, Lansana Conte, died on December 22nd after 24 years in power.
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور مستبد گینه پس از ۲۴ سال قدرت در ۲۲ دسامبر درگذشت
[ترجمه گوگل]رییس جمهور مستبد گینه، لانسانا کنت، پس از 24 سال در قدرت، در 22 دسامبر فوت کرد

a despotic king

سلطان مستبد


پیشنهاد کاربران

despotic ( باستان‏شناسی )
واژه مصوب: خودکامه 2
تعریف: دارای ویژگی خودکامگی


کلمات دیگر: