کلمه جو
صفحه اصلی

ceremonious


معنی : رسمی، پای بند تشریفات وتعارف
معانی دیگر : وابسته به برگزاری مراسم یا تشریفات، آئینی، برگزاشتی، تشریفاتی، مرسوم، سنتی، رویداد تشریفاتی یا آیینی، مراسم، آیین، پرآیین، پرتشریفات، بسیار مودب، بسیار رسمی و مبادی آداب، پای بند تشریفات

انگلیسی به فارسی

پای‌بند تشریفات و تعارف، رسمی


مراسم، رسمی، پای بند تشریفات وتعارف


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: ceremoniously (adv.), ceremoniousness (n.)
(1) تعریف: given to formality or ceremony; formally polite.
مترادف: punctilious
متضاد: unceremonious
مشابه: ceremonial, correct, courteous, courtly, dignified, formal, polite, scrupulous

- Our governor is a ceremonious person.
[ترجمه ترگمان] فرماندار ما یه شخص ceremonious
[ترجمه گوگل] حاکم ما یک شخص متعهد است

(2) تعریف: marked by or involving ceremony.
مترادف: ceremonial
مشابه: formal, imposing, majestic, sacramental, solemn, stately

- a ceremonious funeral procession
[ترجمه ترگمان] یک مراسم تشییع رسمی برای مراسم تدفین برگزار شد
[ترجمه گوگل] مراسم تشییع جنازه مراسم

• full of ceremony; formal; polite
ceremonious behaviour is excessively polite and formal.

مترادف و متضاد

رسمی (صفت)
solemn, formal, ceremonious, official, starched, starchy

پای بند تشریفات وتعارف (صفت)
ceremonious

ritual, formal


Synonyms: civil, courteous, courtly, decorous, deferential, dignified, exact, grandiose, impressive, majestic, moving, precise, proper, punctilious, seemly, solemn, starchy, stately, stiff, striking


Antonyms: informal, relaxed, unceremonious, unobserved


جملات نمونه

1. ceremonious courtiers
درباریان پای بند تشریفات

2. on ceremonious occasions the church is lavishly decorated
در مراسم سنتی کلیسا را کاملا آذین بندی می کنند.

3. Putting on a hat can be a ceremonious act, an elegant gesture in the ritual of dressing.
[ترجمه ترگمان]گذاشتن یک کلاه می تواند یک نمایش تشریفاتی باشد، یک حرکت رسمی در مراسم لباس پوشیدن
[ترجمه گوگل]قرار دادن یک کلاه می تواند یک عمل جشن است، یک حرکت ظریف در مراسم پانسمان

4. He unveiled the picture with a ceremonious gesture.
[ترجمه ترگمان]با حرکتی تشریفاتی از تابلو بیرون آمد
[ترجمه گوگل]او تصویر را با یک حرص و طرزالعمل به نمایش گذاشت

5. She unveiled the picture with a ceremonious gesture.
[ترجمه ترگمان]با حرکتی تشریفاتی از تابلو بیرون آمد
[ترجمه گوگل]او تصویر را با یک ژست تشریفاتی به نمایش گذاشت

6. Not the most ceremonious release for a fresh faced coin still cutting its teeth.
[ترجمه ترگمان]حتی یک سکه بدون تشریفات برای یک سکه تازه، که هنوز دندان هایش را به هم می سایید، آزاد نشد
[ترجمه گوگل]نهمین جشن آزادی برای یک سکه جدید رو به رو، هنوز هم برش دندان های خود را

7. Such a ceremonious opening, but it had nothing practical in it.
[ترجمه ترگمان]این دیدار تشریفاتی بود، اما در آن عملی نبود
[ترجمه گوگل]چنین مراسم افتتاحیه، اما در آن هیچ عملی نداشت

8. Last, we'll celebrate ceremonious sum - up meeting .
[ترجمه ترگمان]آخرین جلسه رسمی ceremonious رو جشن می گیریم
[ترجمه گوگل]آخر، ما جلسه تشریفاتی را جشن می گیریم

9. They try to make these activities ceremonious and lively.
[ترجمه ترگمان]آن ها سعی می کنند این فعالیت ها را رسمی و پر جنب و جوش انجام دهند
[ترجمه گوگل]آنها سعی می کنند که این فعالیت ها را به طور صریح و پر جنب و جوش برگزار کنند

10. Photo Gallery: Ceremonious Seoul Lamaist monks joyfully dance at the opening ceremony parade of the annual Lotus Lantern Festival.
[ترجمه ترگمان]گالری عکس: ceremonious سیول Lamaist با شادمانی در مراسم افتتاحیه جشنواره سالانه لوتوس Lotus می رقصند
[ترجمه گوگل]گالری عکس سحر و جادو راهبان لامیست سئول خوشامدگویی در مراسم افتتاحیه جشنواره فانوس لوتوس سالانه رقص می کنند

11. During festival, in every country, Christendom all holds ceremonious souvenir ceremony.
[ترجمه ترگمان]در طول این جشنواره، در هر کشوری، مسیحیت همه مراسم یادبود را برگزار می کند
[ترجمه گوگل]در طول جشنواره، در هر کشوری، کلیسای پادشاه همه مراسم سوغات مراسم را برگزار می کند

12. Mealtimes are ceremonious affairs which must be attended by every member of the family.
[ترجمه ترگمان]mealtimes امور تشریفاتی هستند که هر عضو خانواده باید در آن شرکت کند
[ترجمه گوگل]زمان غذا خوردن مراسم تحریری است که باید توسط هر عضو خانواده مورد توجه قرار گیرد

13. Miao New Year is the most important and ceremonious festival in the Miao community.
[ترجمه ترگمان]سال نو مهم ترین و important جشنواره جامعه Miao است
[ترجمه گوگل]میائو سال نو مهمترین و جشنوارۀ جشنواره در جامعه میائو است

14. Music A showy or ceremonious passage, such as a fanfare.
[ترجمه ترگمان]از این معبر پر زرق و برق و پر زرق و برق، از قبیل a
[ترجمه گوگل]موسیقی یک گذر موزیکال یا شگفت انگیز، مانند یک فانتزی

On ceremonious occasions the church is lavishly decorated.

در مراسم سنتی کلیسا را کاملاً آذین‌بندی می‌کنند.


He got up and shook the lad's hand ceremoniously.

او برخاست و دست پسرک را با تشریفات فشرد.


ceremonious courtiers

درباریان پایبند تشریفات



کلمات دیگر: