صفت ( adjective )
• (1) تعریف: free from fear or danger.
• مترادف: protected, safe
• مشابه: all right, in the clear, sheltered
- I feel secure living in this neighborhood.
[ترجمه Amir] من در این محله احساس امنیت دارم.
[ترجمه Arash_kurd] من از زندگی در این محله احساس امنیت میکنم
[ترجمه ترگمان] احساس می کنم تو این محله زندگی می کنم
[ترجمه گوگل] من در این محله احساس امنیت می کنم
• (2) تعریف: free from care, worry, or anxiety.
• مترادف: assured, carefree, safe, unworried
• متضاد: insecure
• مشابه: all right, complacent, confident, relaxed, self-assured, tranquil
- She feels secure and appreciated in her new job.
[ترجمه zahra] او در شغل جدیدش احساس امنیت و قدر دانی میکند
[ترجمه ترگمان] او احساس امنیت می کند و در شغل جدیدش مورد قدردانی قرار می گیرد
[ترجمه گوگل] او احساس امنیت کرده و در کار جدید خود قدردانی می کند
• (3) تعریف: well-established and able to be relied on; steady; dependable.
• مترادف: dependable, firm, reliable, steady, sure, trustworthy
• مشابه: assured, stable, staunch, steadfast
- Our friendship is quite secure, and I know we'll weather this crisis.
[ترجمه ترگمان] دوستی ما کاملا امن است و من می دانم که این بحران را هوا خواهیم داد
[ترجمه گوگل] دوستی ما کاملا امن است و من می دانم که ما این بحران را تحمل می کنیم
- It's a major company, and his job is very secure.
[ترجمه ترگمان] این یک شرکت بزرگ است و کارش خیلی امن است
[ترجمه گوگل] این یک شرکت بزرگ است و کار او بسیار امن است
- His position as leader of the country was now secure.
[ترجمه ترگمان] موقعیت او به عنوان رهبر کشور اکنون امن بود
[ترجمه گوگل] موقعیت وی به عنوان رهبر کشور در حال حاضر امن است
• (4) تعریف: affording safety.
• مترادف: inviolable, safe
• متضاد: dangerous, insecure
• مشابه: fortified, impregnable, invulnerable, unassailable
- She looked for a secure hiding place for the jewels.
[ترجمه ترگمان] به دنبال مکانی امن برای پنهان شدن جواهرات گشت
[ترجمه گوگل] او به دنبال یک مکان مخفی برای جواهرات بود
- This step doesn't feel secure.
[ترجمه ترگمان] این گام احساس امنیت نمی کند
[ترجمه گوگل] این مرحله احساس امنیت نمی کند
- With the new locks, the building is more secure.
[ترجمه ترگمان] با این قفل جدید ساختمون امن تره
[ترجمه گوگل] با قفل جدید، ساختمان امن تر است
• (5) تعریف: tightly fastened.
• مترادف: fastened, solid
• متضاد: loose
• مشابه: closed, fast, locked, shut, stable, tight, unassailable
- The container has a secure lid, so the liquid won't leak.
[ترجمه ترگمان] کانتینر دارای یک در امن است، بنابراین مایع چکه نخواهد کرد
[ترجمه گوگل] ظرف دارای یک درب امن است، بنابراین مایع نشت نمی کند
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: secures, securing, secured
مشتقات: securable (adj.), securely (adv.), secureness (n.), securer (n.)
• (1) تعریف: to obtain; acquire.
• مترادف: acquire, gain, get, obtain, procure
• مشابه: clinch, earn, land, nail, win
- They hoped to secure a pardon for the prisoner.
[ترجمه ترگمان] آن ها امیدوار بودند که زندانی را عفو کنند
[ترجمه گوگل] آنها امیدوار بودند که برای زندانیان عفو کنند
- He needed to secure his partner's agreement before going ahead.
[ترجمه ترگمان] قبل از ادامه دادن، به توافق همکارش نیاز داشت
[ترجمه گوگل] او قبل از اینکه به جلو برود، نیاز به همکاری شریک زندگی اش داشت
- She worked hard to secure this job.
[ترجمه ترگمان] اون سخت تلاش می کرد تا این شغل رو تامین کنه
[ترجمه گوگل] او برای حفظ این کار سخت کار کرد
- He has more than enough votes to secure a victory in this election.
[ترجمه ترگمان] او بیش از اندازه کافی رای دارد تا پیروزی در این انتخابات را تضمین کند
[ترجمه گوگل] او برای حمایت از پیروزی در این انتخابات بیش از کافی رای داده است
• (2) تعریف: to make safe or free from harm.
• مترادف: defend, guard, preserve, protect, safeguard, shelter, shield
• مشابه: consolidate, insure, look after, sustain, take care of, watch over
- They believe that education is the key to securing one's future.
[ترجمه ترگمان] آن ها بر این باورند که آموزش کلید تامین آینده یک آینده است
[ترجمه گوگل] آنها بر این باورند که آموزش و پرورش کلید تامین امنیت آینده است
- This is the best way to secure your investment.
[ترجمه ترگمان] این بهترین راه برای امن کردن سرمایه گذاری است
[ترجمه گوگل] این بهترین راه برای سرمایه گذاری شماست
• (3) تعریف: to make fast or tight.
• مترادف: attach, fasten, fix
• مشابه: affix, anchor, batten down, bond, fuse, lash, moor, nail, solder, stick, weld
- Don't forget to secure the chain to the gate.
[ترجمه ترگمان] یادت نره که زنجیر دروازه رو ببندی
[ترجمه گوگل] فراموش نکنید که زنجیره را به دروازه وصل کنید
- They secured the canoe to the top of the car with ropes.
[ترجمه ترگمان] آن ها قایق را با طناب به بالای اتومبیل بستند
[ترجمه گوگل] آنها قایق رانی را به بالا از ماشین با طناب تضمین کردند
- Secure the ropes, or the tent will fly away in this wind!
[ترجمه ترگمان] طناب را محکم ببندید، یا چادر در این باد به پرواز در بیاید!
[ترجمه گوگل] ایمن طناب، یا چادر در این باد پرواز!
• (4) تعریف: to make (a place) free from intrusion or attack.
• مشابه: arm, bolt, close, defend, fortify, garrison, lock, reinforce, shut
- The secret service secured the building before the president's arrival.
[ترجمه ترگمان] سرویس مخفی ساختمان را پیش از رسیدن رئیس جمهور حفظ کرد
[ترجمه گوگل] این سرویس مخفی قبل از ورود رئیس جمهور به ساختمان تأسیس شد
- The police arrived to secure the area.
[ترجمه ترگمان] پلیس برای تامین امنیت منطقه وارد شد
[ترجمه گوگل] پلیس برای حفاظت از این منطقه وارد شد
- Troops were sent in to secure the border.
[ترجمه ترگمان] نیروهای نظامی برای تامین امنیت مرز اعزام شدند
[ترجمه گوگل] سربازان برای تضمین مرز فرستاده شدند
• (5) تعریف: to tie up or bind.
• مترادف: bind, lash, tie
• مشابه: chain, fasten, fetter, manacle, shackle, tether
- He secured the trunk with rope.
[ترجمه ترگمان] چمدان را با طناب بست
[ترجمه گوگل] او تنه را با طناب تضمین کرد