1. an indescribable affinity has kept hossein and parvin close together
علاقه ی متقابل غیر قابل وصفی حسین و پروین را به هم نزدیک نگه داشته است.
2. i have a strange sense of affinity with kashan
من احساس پیوند عجیبی نسبت به کاشان دارم.
3. He has an affinity for fine food.
[ترجمه ترگمان]او نسبت به غذای خوب علاقه دارد
[ترجمه گوگل]او رابطه ای با غذای خوب دارد
4. There is close affinity between Italian and Spanish.
[ترجمه ترگمان]فاصله نزدیکی میان ایتالیا و اسپانیا وجود دارد
[ترجمه گوگل]رابطه بین ایتالیایی و اسپانیایی نزدیک است
5. She seems to have a natural affinity for/with water.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که او علاقه شدیدی به آب دارد
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که او دارای یک رابطه طبیعی با آب است
6. I felt a great affinity with the people of the Highlands.
[ترجمه ترگمان]من احساس خوبی نسبت به مردم زمین داشتم
[ترجمه گوگل]من احساس خوبی با مردم Highlands داشتم
7. He has a natural affinity with numbers.
[ترجمه ترگمان]او نسبت به اعداد یک میل طبیعی دارد
[ترجمه گوگل]او دارای اعداد طبیعی است
8. She feels a strong affinity for him.
[ترجمه ترگمان]احساس قوی ای نسبت به اون داره
[ترجمه گوگل]او احساسات قوی خود را برای او احساس می کند
9. He has a close affinity with the landscape he knew when he was growing up.
[ترجمه ترگمان]او با همان منظره ای که در حال بزرگ شدن بود، ارتباط نزدیکی دارد
[ترجمه گوگل]او رابطه نزدیکی با منظره ای که او می دانست وقتی رشد می کرد نزدیک است
10. Humans have a special affinity for dolphins.
[ترجمه ترگمان]انسان ها نسبت ویژه ای به دلفین ها دارند
[ترجمه گوگل]انسان ها برای دلفین ها یک رابطه ویژه دارند
11. Many girls do show an affinity for craft skills.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از دختران نسبت به مهارت هنر علاقه نشان می دهند
[ترجمه گوگل]بسیاری از دختران علاقه مند به مهارت های صنایع دستی هستند
12. The film doesn't have much affinity with the book.
[ترجمه ترگمان]فیلم نزدیکی زیادی با کتاب ندارد
[ترجمه گوگل]این فیلم با کتاب بسیار ارتباطی ندارد
13. In his poems he showed some affinity with Coleridge.
[ترجمه ترگمان]او در اشعار خود نوعی پیوستگی با کولریج نشان داد
[ترجمه گوگل]در اشعار او برخی از رابطه با کالیرج نشان داد
14. He felt a strong affinity to the Russian girl.
[ترجمه ترگمان]احساس خوبی نسبت به دختر روسی داشت
[ترجمه گوگل]او احساس وابستگی قوی به دختر روسی داشت
15. Peter has a special affinity for booze.
[ترجمه ترگمان]پیتر \"علاقه خاصی به مشروب داره\"
[ترجمه گوگل]پیتر علاقه خاصی به مشروب خوردن دارد