اسم ( noun )
عبارات: benefit of the doubt
• (1) تعریف: anything that provides an advantage or produces a positive result.
• مترادف: advantage, behoof, boon, favor, use
• متضاد: disadvantage, drawback, harm
• مشابه: asset, avail, convenience, gain, good, positive, profit
- Exercise provides many benefits for your health.
[ترجمه محمد] ورزش مزایای زیادی برای سلامتی شما دارد
[ترجمه موسی] ورزش فواید زیادی را برای سلامتی شما به ارمغان می آورد.
[ترجمه حدیث] ورزش فواید زیادی برای سلامتی شما فراهم میکند
[ترجمه ترگمان] ورزش فواید بسیاری برای سلامتی شما فراهم می کند
[ترجمه گوگل] ورزش، مزایای زیادی برای سلامتی شماست
- Cleaner air is a benefit of living in the country.
[ترجمه جنیدی] مزایای زندگی در روستا ( حومه شهر ) هوای تمیزتر است .
[ترجمه سهیل] هوای پاک تر از مزایای زندگی در روستا است
[ترجمه ترگمان] هوای پاک تر از مزایای زندگی در کشور است
[ترجمه گوگل] هوای پاک کننده مزایای زندگی در کشور است
• (2) تعریف: an object, service, or sum of money that enhances well-being; aid.
• مشابه: accommodation, advantage, aid, asset, assistance, blessing, favor, gain, godsend, help, perk, perquisite, profit, relief, welfare
- Our company provides benefits such as health insurance and paid vacations.
[ترجمه موسی] شرکت ما مزایایی مانند بیمه درمانی و مرخصی استحقاقی ( با حقوق ) را ارائه می دهد.
[ترجمه ترگمان] شرکت ما مزایایی مانند بیمه سلامت و تعطیلات پرداخت می کند
[ترجمه گوگل] شرکت ما مزایایی مانند بیمه درمانی و تعطیلات پرداخت می کند
• (3) تعریف: a social event to raise money for a specific cause or person.
• مترادف: fund-raiser
• مشابه: affair, event, occasion, party
- We're having a benefit to raise money for the children's hospital.
[ترجمه موسی] ما از مزایای جمع آوری پول برای بیمارستان کودکان برخوردار هستیم.
[ترجمه ترگمان] ما برای جمع آوری پول برای بیمارستان کودکان سود می بریم
[ترجمه گوگل] ما برای جمع آوری پول برای بیمارستان کودکان داریم
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: benefits, benefiting, benefitting, benefited, benefitted
• : تعریف: to cause positive results for; be helpful to.
• مترادف: avail, help, profit, serve
• متضاد: damage, disadvantage, harm, hurt
• مشابه: aid, assist, pay
- The new public swimming pool will benefit the entire community.
[ترجمه موسی] استخر شنای عمومی جدید به نفع کل جامعه خواهد بود.
[ترجمه ترگمان] استخر عمومی جدید به نفع کل جامعه است
[ترجمه گوگل] استخر عمومی جدید به کل جامعه کمک خواهد کرد
- A healthy diet would benefit you greatly.
[ترجمه ترگمان] یک رژیم غذایی سالم به نفع شما خواهد بود
[ترجمه گوگل] یک رژیم سالم به شما بسیار کمک خواهد کرد
- I hope this advice benefits you in some way.
[ترجمه موسی] امیدوارم این مشاوره به نوعی برای شما سودمند باشد.
[ترجمه ترگمان] امیدوارم این نصیحت به نحوی به شما کمک کند
[ترجمه گوگل] امیدوارم این مشاوره به شما کمک کند
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to gain or derive favorable results (usu. fol. by "from").
• مترادف: avail, gain, profit
• متضاد: suffer
- You will certainly benefit from getting a college education.
[ترجمه ترگمان] قطعا از تحصیل دانشگاهی سود خواهید برد
[ترجمه گوگل] شما مطمئنا از تحصیل کالج بهره مند خواهید شد
- I benefited a good deal from the experience of living abroad.
[ترجمه ترگمان] من از تجربه زندگی در خارج از کشور سود بردم
[ترجمه گوگل] من از تجربه زندگی در خارج از کشور از یک معامله خوب بهره گرفتم