کلمه جو
صفحه اصلی

pattern


معنی : نظیر بودن، طرح، ملاک، انگاره، نقش، سرمشق، مدل، الگو، صفات و خصوصیات فردی، مسطوره، همتا بودن، نقشه یا طرح ساختن، بعنوان الگو بکار بردن، تقلید کردن
معانی دیگر : نمونه، (ریخته گری) مدل، شابلون، قالب اصلی، نقشه، نقش و نگار، روال، اسلوب، منوال، طریقه، (با: on یا upon یا after) الگو کردن، سرمشق قرار دادن، نقش دار کردن، طرح دادن به، (تیر اندازی) طرح اصابت گلوله ها، نمودار، (جامه و غیره) از روی الگو بریدن، خصوصیات، بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن

انگلیسی به فارسی

انگاره، طرح، الگو، صفات وخصوصیات فردی، خصوصیات،بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن، نظیربودن، همتابودن، تقلید کردن، نقشه یا طرح ساختن، بعنوان الگوبکاربردن


الگو، نقش


الگو، طرح، مدل، نقش، سرمشق، انگاره، ملاک، صفات و خصوصیات فردی، نظیر بودن، مسطوره، همتا بودن، تقلید کردن، نقشه یا طرح ساختن، بعنوان الگو بکار بردن، بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a regular or formal design, esp. one used to decorate something.
مترادف: design, figure, motif
مشابه: decoration, embellishment, line, ornamentation

- The wallpaper has a pattern of dainty flowers and pale stripes.
[ترجمه ترگمان] کاغذدیواری طرح گل های ظریف و راه راه زرد دارد
[ترجمه گوگل] تصویر زمینه دارای یک الگو از گل های دلپذیر و راه راه های رنگی است

(2) تعریف: any design that resembles this.
مترادف: configuration, shape, structure
مشابه: architecture, arrangement, design, form, frame, line, motif, plan, rhythm, scheme

- the pattern in a snowflake
[ترجمه ترگمان] الگوی یک دانه برف
[ترجمه گوگل] الگوی در یک برف ریزه

(3) تعریف: an ideal to be imitated; archetype.
مترادف: archetype, ideal, model, paradigm, prototype, standard
مشابه: example, exemplar, original, paragon, precedent

(4) تعریف: a guide; model.
مترادف: model, paradigm
مشابه: blueprint, draft, example, format, guide, ideal, lead, mold, original, outline, plan, prototype, scheme, shape, type

- Both dresses were made from the same pattern.
[ترجمه samir_8203] هر دو لباس از روی یک الگو ساخته ( یا دوخته ) شده
[ترجمه ترگمان] هر دو لباس از یک طرح ساخته شده بودند
[ترجمه گوگل] هر دو لباس از همان الگو ساخته شده است

(5) تعریف: a distinctive style or form of something.
مترادف: model, style
مشابه: brand, fashion, form, kind, line, make, mold, step, type, variety

- a new pattern of cookware
[ترجمه ترگمان] یک الگوی جدید وسایل آشپزی
[ترجمه گوگل] الگوی جدیدی از وسایل آشپزی

(6) تعریف: the characteristic activities and qualities of a group, person, or thing.
مشابه: configuration, form, kind, rhythm, style, tempo, type, variety

- patterns of animal behavior
[ترجمه ترگمان] الگوهای رفتاری حیوانات
[ترجمه گوگل] الگوهای رفتار حیوانات

(7) تعریف: a plan for making a garment.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: patterns, patterning, patterned
مشتقات: patternless (adj.)
(1) تعریف: to make, fashion, or behave according to a pattern.
مترادف: fashion, shape
مشابه: copy, duplicate, emulate, follow, form, imitate, model, mold, reflect

- He patterns himself after his teacher.
[ترجمه ترگمان] او خود را بعد از معلمش نقاشی می کند
[ترجمه گوگل] او خود را پس از معلم خود الگو می کند

(2) تعریف: to cover with a pattern or design.
مترادف: figure
مشابه: decorate, embellish, ornament

• sample; model, ideal; form, mold; shape, configuration; decorative design
decorate with a pattern; imitate, mimic; copy an example
a pattern is an arrangement on a surface of lines, colours, or shapes, especially one which is repeated at regular intervals.
a pattern is a particular way in which something is usually done or occurs, or the way something is organized.
a pattern is also a diagram or shape that you can use as a guide when you are making something such as a model or a piece of clothing.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] طرح، الگو، ردیف بندی
[سینما] الگو
[عمران و معماری] الگو - نمونه - نگاره - نقش - نقش و نگار
[برق و الکترونیک] الگو
[صنعت] الگو، طرح، خصیصه، روند
[نساجی] طرح - نقشه - نمونه - نقشه رنگبندی تاری و پودی پارچه - نقشه بافت - الگوی لباس روی کاغذ
[ریاضیات] سرمشق، الگو، طرح، نمونه، شکل، نقشه، مدل، انگاره
[پلیمر] الگو

مترادف و متضاد

نظیر بودن (اسم)
pattern

طرح (اسم)
trace, figure, design, skeleton, projection, line, scheme, draft, pattern, plan, blueprint, layout, project, model, drawing, lineament, diagram, plot, protraction, sketch, croquis, delineation, eye draught, schema, outline, shop drawing

ملاک (اسم)
support, ground, reason, criterion, proof, exemplar, pattern, sample, landowner, landlord, landholder

انگاره (اسم)
idea, pattern, sketch, croquis, tenet, postulate

نقش (اسم)
figure, stamp, designation, role, pattern, impress, inscription, legend

سرمشق (اسم)
example, instance, exemplar, pattern, fugleman, sample, model

مدل (اسم)
pattern, sample, model, specimen, mannequin

الگو (اسم)
type, pattern, standard, sample, template, mold, schema, strickle

صفات و خصوصیات فردی (اسم)
pattern

مسطوره (اسم)
pattern, sample, specimen

همتا بودن (فعل)
pattern

نقشه یا طرح ساختن (فعل)
pattern

به عنوان الگو بکار بردن (فعل)
pattern

تقلید کردن (فعل)
assume, simulate, imitate, mimic, emulate, pattern

design, motif


Synonyms: arrangement, decoration, device, diagram, figure, guide, impression, instruction, markings, mold, motive, original, ornament, patterning, plan, stencil, template, trim


Antonyms: plainness


arrangement, order


Synonyms: constellation, kind, method, orderliness, plan, sequence, shape, sort, style, system, type, variety


Antonyms: disorder, disorganization, plainness


model, example


Synonyms: archetype, beau ideal, copy, criterion, cynosure, ensample, exemplar, guide, mirror, norm, original, paradigm, paragon, prototype, sample, specimen, standard


copy, imitate; decorate


Synonyms: design, emulate, follow, form, model, mold, order, shape, style, trim


Antonyms: be original


جملات نمونه

1. pattern miller
فرز مدل تراشی

2. pattern shop
کارگاه الگو سازی (درکارخانه ها)

3. a pattern designing machine
ماشینی که الگوها را طراحی می کند

4. behavior pattern
الگوی رفتار

5. interference pattern
الگوی (تداخل) هم خلی

6. landing pattern
طریقه ی فرود آمدن

7. stripe(d) pattern
طرح پلنگی (راه راه)

8. the pattern of a novel
طرح یک رمان

9. a dress pattern
الگوی لباس زنانه

10. a fussy pattern
طرح پر نقش و نگار

11. a geometric pattern
طرح هندسی،نقش گوشه دار و خطدار

12. a simple pattern
یک طرح ساده

13. an unequal pattern
طرح نامتقارن

14. put the pattern on the cloth and cut the cloth!
الگو را روی پارچه بگذار و پارچه را ببر!

15. the geometrical pattern of this rug
طرح هندسی این فرش

16. the radial pattern of hammadan's main square
طرح شعاع مانند خیابان های میدان اصلی همدان

17. set a pattern for
الگو کردن برای،سرمشق شدن برای

18. her behavior was a pattern for future generations
رفتار او سرمشقی برای نسل های آینده بود.

19. (j. donne) beg from above, a pattern of your love!
از عرش،استدعای نمونه ای از عشق خود را بکن !

20. this illness is not following its usual pattern
این بیماری از روال همیشگی خودش پیروی نمی کند.

21. The pattern of family life has been changing over recent years.
[ترجمه ترگمان]الگوی زندگی خانوادگی در سال های اخیر در حال تغییر بوده است
[ترجمه گوگل]الگوی زندگی خانوادگی در سال های اخیر تغییر کرده است

22. The dressmaker used a pin to fasten the pattern to the cloth.
[ترجمه ترگمان]خیاط از یک سنجاق برای بستن الگو استفاده کرد
[ترجمه گوگل]لباس پوشیدنی از یک پین برای الحاق الگو به پارچه استفاده می کند

23. She engraved the ring in a floral pattern.
[ترجمه ترگمان]او حلقه را با الگوی گل حکاکی کرد
[ترجمه گوگل]او حلقه را در یک الگوی گلدار حک کرد

24. The jumper has a geometric pattern on it.
[ترجمه ترگمان]این jumper یک الگوی هندسی روی آن دارد
[ترجمه گوگل]بلوز دارای یک الگوی هندسی بر روی آن است

25. The boy's behavior deviates from the usual pattern.
[ترجمه ترگمان]رفتار پسرک از روال عادی بیرون آمد
[ترجمه گوگل]رفتار پسرانه از الگوی معمول متفاوت است

26. A laser is used to etch a pattern in the smooth surface of the disc.
[ترجمه ترگمان]لیزری برای حک کردن الگو در سطح صاف دیسک مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]یک لیزر برای اصلاح الگو در سطح صاف دیسک استفاده می شود

27. The disease follows a highly predictable pattern.
[ترجمه ترگمان]این بیماری یک الگوی بسیار قابل پیش بینی را دنبال می کند
[ترجمه گوگل]بیماری یک الگوی بسیار قابل پیش بینی است

28. She cut a pattern for her own coat.
[ترجمه ترگمان]اون یه الگویی برای کت خودش داشت
[ترجمه گوگل]او یک الگوی برای کت خود را برش داد

29. The chameleon's skin replicates the pattern of its surroundings.
[ترجمه کیمیا] پوست افتاب پرست محیط اطرافش را منعکس ( تکرار ) میکند
[ترجمه ترگمان]پوست chameleon الگوی محیط اطرافش را تکرار می کند
[ترجمه گوگل]پوست همیللون الگوی محیط اطراف آن را تکرار می کند

This illness is not following its usual pattern.

این بیماری از روال همیشگی خودش پیروی نمی‌کند.


behavior pattern

الگوی رفتار


put the pattern on the cloth and cut the cloth!

الگو را روی پارچه بگذار و پارچه را ببر!


a dress pattern

الگوی لباس زنانه


Her behavior was a pattern for future generations.

رفتار او سرمشقی برای نسل‌های آینده بود.


(J.Donne) beg from above, a pattern of your love!

از عرش، درخواست نمونه‌ای از عشق خود را بکن!


pattern miller

فرز مدل تراشی


the pattern of a novel

طرح یک رمان


wallpaper patterns

نقش‌های کاغذ‌دیواری


floral patterns

نقش و نگارهای گل و بته‌ای


the geometrical pattern of this rug

طرح هندسی این فرش


Rain patterns and temperature patterns are dissimilar.

روال بارندگی با روال حرارت تشابهی ندارد.


landing pattern

طریقه‌ی فرود‌آمدن


His ideas are patterned on Marx's.

عقاید او از مارکس تقلید شده است.


This carpet has been patterned after an ancient design.

این فرش از روی یک طرح باستانی الگو برداری شده است.


a patterned wallpaper

کاغذ‌دیواری طرح‌دار


The cloth is patterned with flowers.

پارچه نقش گل و بته دارد.


اصطلاحات

pattern shop

کارگاه الگو‌سازی (در کارخانه‌ها)


set a pattern for

الگو کردن برای، سرمشق شدن برای


پیشنهاد کاربران

پروسه
روند

1 - الگو
2 - نقش ونگار
3 - طرح ونقش روی پارچه ولباس

الگو برداری کردن

a serious of actions or events that together show how things normally happen or are done

شکل. الگو. اشکال هندسی. قالب 😊

چهارچوب

الگو
سرمشق
اسوه

Model

نمونه

برای مترادف آن در فارسی پیشنهادی ندارم ولی این را میدانم که کلمه pattern در انگلیسی در درجه اول و در بیشتر مواقع یک عنصر تکرار دارد که در کلماتی که در بالا داده شده وجود ندارد. پاترن یک مفهوم پویا و کلیدی است که در علوم انسانی و علوم طبیعی استفاده میشود. کلمات جایگزین آن که در دیکشنری های فارسی رایج است مانند الگو و سر مشق یا نمونه معنی اول و اصلی مفهوم را رسا نیستند. دیکشنری آکسفورد معنی اول این مفهوم را اینطور بیان میکند: The regular way in which something happens or is done که به معنی طریق منظمی که چیزی اتفاق میافتد و یا انجاام میگیرد. عبارت انگلیسی pattern of behaviour ترجمه فارسی آن میشود الگوی رفتاری در حالیکه این عبارت به معنی � اعمال مشابهی که تکرار شده� میباشد. واضحا جای بحث در این مورد زیاد است ولی پیشنهاد من این استکه یا از خود کلمه انگلیسی آن استفاده شود و یا کلمه جدیدی برای آن ابداع گردد.


pattern ( noun ) = طرح، نقش، الگو/نمونه، مدل، سرمشق/دستور العمل، طرح/طرح و نقش و مدل روی پارچه و لباس/روال، شیوه

Definition = شیوه خاصی که در آن چیزی انجام می شود ، سازماندهی می شود یا اتفاق می افتد/چیزی که بعنوان نمونه به ویژه برای کپی استفاده می شود/یک تکه پارچه یا کاغذ کوچک که از یک تکه با اندازه معمولی برداشته شده و برای نشان دادن ظاهر آن استفاده می شود/ترتیب منظم خطوط ، اشکال یا رنگها/الگو همچنین یک طرح یا مجموعه ای از اشکال است که نحوه ساختن چیزی را نشان می دهد/طراحی یا شکل مورد استفاده برای نشان دادن نحوه ساختن چیزی/

مترادف با کلمه : habit ( noun ) به معنای الگو

an irregular sleeping pattern = الگو ( روال ) نامنظم خواب
patterns of behavior = الگوهای رفتاری
to change patterns of behavior among students = الگوهای رفتاری بین دانش آموزان را تغییر دادن
the same/a similar pattern = الگوی یکسان/مشابه
to follow a pattern = از یک الگو پیروی کردن
a shirt with a floral/cheched pattern = پیراهنی با طرح گلدار/چهارخانه
Flow a knitting pattern = طبق طرح ( نقشه ) بافتنی عمل کنید
a pattern book = کتاب نمونه یا الگو >>>> مانند : a pattern book of fashion clothes= یک کتاب نمونه مد لباس
a dress pattern = طرح لباس

examples:
1 - The bright pattern of the monarch butterfly distracts its predators.
طرح رنگارنگ �شاه پروانه� حواس شکارچیان را پرت می کند.
2 - . Each of the murders has followed a similar pattern
هر یک از قتل ها از الگوی مشابهی پیروی کرده اند.
3 - Her headaches did not seem to follow any particular pattern.
سردردهای او ظاهرا از هیچ الگوی خاصی پیروی نمی کردند.
4 - Genetic engineers should not be allowed to play God, interfering with the basic patterns of Nature.
به مهندسان ژنتیک نباید اجازه داده شود که نقش خدا را بازی کنند و با الگوهای بنیادی طبیعت دخالت کنند.
5 - The design is so good it's sure to set the pattern for many others.
این طراحی آنقدر خوب است که مطمئناً الگوی بسیاری دیگر نیز خواهد بود.
6 - A human fingerprint can be viewed as a geometric pattern.
اثر انگشت انسان را می توان به عنوان یک الگوی هندسی در نظر گرفت.
7 - Cut out all of the pieces from the paper pattern and pin them on the cloth.
تمام تکه ها را از طرح کاغذ برش داده و آنها را روی پارچه سنجاق کنید.


pattern ( adj ) = طاسی ( نوعی ریزش موی سر ) /نمونه

Definition = در ترکیبات برای اشاره به طوری که نوع خاصی از ریزش مو اتفاق می افتد و عمدتا در قسمت بالای و جلوی سر تأثیر می گذارد استفاده می شود/برای توصیف یک توافق بر اساس توافق های مشابه با سایر شرکت ها استفاده می شود/

a pattern agreement/contract = یک توافق نامه/قرار داد نمونه

Examples:
1 - 50% of men over age 50 experience some kind of male pattern baldness.
50٪ مردان بالای 50 سال نوعی طاسی مردانه را تجربه می کنند.
2 - Female - pattern hair loss, which is caused by genetic and hormonal factors, is the most common type of hair loss in women.
طاسی مو به شکل زنانه ، که به دلیل عوامل ژنتیکی و هورمونی ایجاد می شود ، رایج ترین نوع ریزش مو در زنان است.
3 - The contract was viewed by bargainers as a pattern agreement to be used in negotiations with the car company.
مذاکره کنندگان این قرارداد را به عنوان یک توافق نامه الگو در نظر گرفتند تا در مذاکرات با شرکت خودروسازی مورد استفاده قرار گیرد.
4 - The traditional pattern bargaining that went on in the auto industry has gone.
چانه زنی نمونه که در صنعت خودرو ادامه داشت ، از بین رفت.

pattern bargaining = چانه زنی نمونه، یک فرایند در روابط کار است ، جایی که اتحادیه کارگری از یک کارفرما حق جدید و برتر را به دست می آورد و سپس از این قرارداد به عنوان سابقه ای برای مطالبه همان حقوق یا حق برتر از سایر کارفرمایان استفاده می کند.


pattern ( verb ) = الگو برداری کردن، بعنوان نمونه یاسرمشق بکاربردن/همتا بودن/طرح انداختن، نقش و نگار انداختن، منقوش کردن، رنگ و لعاب دادن، نقش و نگار دادن/

Definition = کپی از چیزی یا شباهت بسیار به چیزی/


Examples :
1 - The facility will employ 150 people and be patterned after the steel fastener facility in Saint Joe, Indiana.
در این تاسیسات 150 نفر به کار گرفته می شوند و پس از تاسیسات اتصال دهنده های فولادی در سنت جو ، ایندیانا ، الگو برداری می شود.
2 - A new approach patterned on Greeces ideas
رویکرد جدیدی که از ایده های یونانیان الگوبرداری شده است
3 - A landscape patterned by willow trees.
یک منظره ای که درختان بید به آن نقش و نگار داده اند.



کلمات دیگر: