کلمه جو
صفحه اصلی

outcome


معنی : نتیجه، عاقبت، پی امد، بر امد، حاصل
معانی دیگر : درآیند، برآمد، بازده

انگلیسی به فارسی

برامد، پیامد، حاصل، نتیجه


نتیجه، حاصل، عاقبت، پی امد، بر امد


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a result of something; consequence.
مترادف: consequence, end, result
متضاد: source
مشابه: aftermath, conclusion, effect, fruit, future, issue, outgrowth, product, sequel, spawn, upshot

- This military operation had several unpredicted outcomes.
[ترجمه Rose] این عملیات نظامی چند نتایج پیش بینی نشده به همراه داشت
[ترجمه ترگمان] این عملیات نظامی پیامدهای unpredicted داشت
[ترجمه گوگل] این عملیات نظامی نتایج چند پیش بینی نشده داشت
- They were disappointed at the outcome of the trial.
[ترجمه ترگمان] آن ها از نتیجه این محاکمه ناامید شدند
[ترجمه گوگل] آنها در نتیجه محاکمه ناامید شدند
- They hope to improve student outcomes with new methods of teaching.
[ترجمه ترگمان] آن ها امیدوارند که با روش های جدید تدریس نتایج دانش آموزان را بهبود بخشند
[ترجمه گوگل] آنها امیدوارند با روش های جدید تربیت، نتایج دانشجویان را بهبود بخشد
- Are you pleased with the outcome of your decision?
[ترجمه ترگمان] از نتیجه تصمیمت راضی هستی؟
[ترجمه گوگل] آیا شما با نتیجه تصمیم خود خوشحال هستید؟

• result, effect
the outcome of an action or process is the result of it.

دیکشنری تخصصی

[صنعت] خروجی، برآمد
[ریاضیات] برآمد، پیشامد ساده، رویداد، پی آمد، نتجیه، حاصل، برآمد، رویداد
[آمار] برآمد
[بهداشت] پیامد

مترادف و متضاد

consequence, effect


نتیجه (اسم)
resolution, rest, growth, conclusion, success, effect, hatch, result, sequence, sequel, corollary, consequence, outcome, upshot, harvest, outgrowth, sequela

عاقبت (اسم)
end, conclusion, sequel, consequence, outcome, finale, sequela

پی امد (اسم)
issue, result, consequence, outcome

بر امد (اسم)
expenditure, issue, result, consequence, expense, outcome

حاصل (اسم)
growth, result, outcome, upshot, resultant, product, yield, heir, fruitage, harvest, outgrowth, perquisite, resume

Synonyms: aftereffect, aftermath, blowoff, causatum, chain reaction, conclusion, end, end result, event, fallout, issue, payback, payoff, reaction, result, score, sequel, upshot


Antonyms: beginning, cause, origin, source


جملات نمونه

1. the outcome of that deed was still in suspense
پیامد آن عمل هنوز نامعلوم بود.

2. the outcome of their contest is still in doubt
نتیجه ی نبرد آنها هنوز روشن نیست.

3. a dubious outcome
پیامد نامعلوم

4. a natural outcome of overeating
پیامد عادی پرخوری

5. an equivocal outcome
نتیجه ی نامعلوم

6. what was the outcome of your meeting?
نتیجه ملاقات شما چه بود؟

7. he will decide the outcome
او نتیجه را تعیین خواهد کرد.

8. his future hangs on the outcome of their discussions
آینده ی او به نتیجه ی گفتگوهای آنها بستگی دارد.

9. it is too early to guess the outcome
هنوز خیلی زود است که بتوان نتیجه را حدس زد.

10. the error of those who pontificated about the outcome of the elections became evident
اشتباه آنان که درباره ی نتیجه ی انتخابات اظهار اطلاع می کردند عیان شد.

11. Their strategy produced the desired outcome.
[ترجمه ترگمان]استراتژی آن ها نتیجه مطلوب را تولید کرد
[ترجمه گوگل]استراتژی آنها نتیجه مطلوب را به دست آورد

12. We were perfectly satisfied with the outcome of the experiment.
[ترجمه ترگمان]ما کاملا از نتیجه این آزمایش راضی بودیم
[ترجمه گوگل]ما از نتایج آزمایش کاملا راضی بودیم

13. Jockeys are forbidden to bet on the outcome of races.
[ترجمه ترگمان]Jockeys برای شرط بندی بر نتیجه مسابقه منع شده اند
[ترجمه گوگل]جاکی ها ممنوع هستند در نتیجه مسابقات

14. I was most gratified at/by/with the outcome of the meeting.
[ترجمه ترگمان]من در مورد نتیجه جلسه خوشحال بودم
[ترجمه گوگل]من با نتایج این نشست بیشتر خوشحال شدم / توسط /

15. These voters often determine the outcome of statewide elections.
[ترجمه ترگمان]این رای دهندگان اغلب نتیجه انتخابات سطح ایالت را تعیین می کنند
[ترجمه گوگل]این رای دهندگان اغلب نتیجه انتخابات در سطح ایالت را تعیین می کنند

16. This book was the outcome of a tremendous amount of scientific work.
[ترجمه ترگمان]این کتاب نتیجه مقدار زیادی اثر علمی بود
[ترجمه گوگل]این کتاب نتیجه یک مقدار زیادی از کار علمی بود

17. He wouldn't have accepted such an inglorious outcome.
[ترجمه ترگمان]او چنین نتیجه inglorious را قبول نمی کرد
[ترجمه گوگل]او چنین نتیجهای ناعادلانه را قبول نکرد

18. The probable outcome of the talks is a compromise.
[ترجمه ترگمان]نتیجه احتمالی این مذاکرات، مصالحه است
[ترجمه گوگل]نتیجه احتمالی مذاکرات سازش است

what was the outcome of your meeting?

نتیجه ملاقات شما چه بود؟


The outcome is still uncertain

نتیجه هنوز نامعلوم است


پیشنهاد کاربران

A result or effort of an action

پیامد، دستاورد، حاصلِ


سرانجام، فرجام

تبعی

خروجی، نتیجه

خروجی دادن
بیرون دادن

برآیند

محصول و نتیجه

خروجی

برایند

دنباله

نتیجه درمان

بیرون داد

نتیجه، پیامد

بیرون آمدن

برون داد

هدف

اثر

نتیجه، عاقبت


کلمات دیگر: