کلمه جو
صفحه اصلی

centralization


معنی : تمرکز، استقرار در مرکز
معانی دیگر : تمرکز، استقرار درمرکز

انگلیسی به فارسی

تمرکز، استقرار در مرکز


تمرکز


انگلیسی به انگلیسی

• bringing together toward a central point; concentration (also centralisation)
centralization is the process of changing a system or organization so that it is controlled by one central group.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] تمرکز
[زمین شناسی] تمرکز، استقرار درمرکز
[صنعت] تمرکز - عبارتست از جمع شدن اختیار تصمیم گیری در دست مدیران
[ریاضیات] تمرکز

مترادف و متضاد

تمرکز (اسم)
centralization

استقرار در مرکز (اسم)
centralization

consolidation


Synonyms: systematization, unification, concentration


جملات نمونه

1. they were against the centralization of economic decision-making in the capital
آنها مخالف تمرکز تصمیم گیری اقتصادی در پایتخت بودند.

2. This process of centralization further weakens accountability.
[ترجمه ترگمان]این فرآیند تمرکز بیشتر باعث تضعیف مسئولیت پذیری می شود
[ترجمه گوگل]این روند تمرکز بیشتر پاسخگویی را تضعیف می کند

3. Nowhere in Britain has bureaucratic centralization proceeded with more pace than in Scotland.
[ترجمه ترگمان]در هیچ کجای بریتانیا تمرکز اداری با سرعت بیشتری نسبت به اسکاتلند وجود ندارد
[ترجمه گوگل]مرکزیت بوروکراتیک در بریتانیا هیچ گاه با سرعت بیشتری نسبت به اسکاتلند ادامه یافت

4. Bureaucratization and centralization were also tied to the growth of liberal democracy and socialism in intended and unintended ways.
[ترجمه ترگمان]تمرکز و تمرکز به رشد دموکراسی لیبرال و سوسیالیسم به روش های خاص و ناخواسته وابسته بود
[ترجمه گوگل]بوروکراتیزاسیون و تمرکززدایی نیز به رشد دموکراسی لیبرال و سوسیالیسم در راه های پیشنهادی و غیرقابل پیش بینی وابسته بود

5. Centralization has little to do with overall size.
[ترجمه ترگمان]Centralization به اندازه کلی کار چندانی ندارد
[ترجمه گوگل]تمرکز کردن با اندازه کلی به اندازه کافی کم نیست

6. The structure of the U. S. education system lacks centralization.
[ترجمه ترگمان]ساختار U اس سیستم آموزشی تمرکز ندارد
[ترجمه گوگل]ساختار سیستم آموزشی U S دارای تمرکز نیست

7. The process of centralization has involved governments in taking a major stake in investments which were previously foreign-owned.
[ترجمه ترگمان]فرآیند تمرکز، دولت ها را درگیر سرمایه گذاری عمده در سرمایه گذاری کرده است که قبلا متعلق به خارجی ها بود
[ترجمه گوگل]روند متمرکز، دولت ها را در جذب سرمایه گذاری هایی که قبلا متعلق به خارجی بود، درگیر کرده است

8. The centralization from above, and decentralization to markets and consumers below, has weakened local government.
[ترجمه ترگمان]تمرکز از بالا، و تمرکززدایی به بازارها و مصرف کنندگان در پایین، دولت محلی را تضعیف کرده است
[ترجمه گوگل]تمرکز از بالا و عدم تمرکز به بازارها و مصرف کنندگان زیر، دولت محلی را تضعیف کرده است

9. Centralization of authority within the parties was seen as the major obstacle to the implementation of their demands.
[ترجمه ترگمان]Centralization قدرت در طرفین به عنوان مانع اصلی برای اجرای خواسته های آن ها محسوب می شود
[ترجمه گوگل]مرکزی شدن اختیارات درون حزب به عنوان مانع اصلی اجرای خواسته های آنها بود

10. The authors also found that dismantling centralization leads to far greater quality, productivity, and profitability.
[ترجمه ترگمان]نویسندگان همچنین دریافتند که تمرکز زدایی منجر به کیفیت، بهره وری و سودآوری بیشتر می شود
[ترجمه گوگل]نویسندگان همچنین دریافتند که تمرکز برچیدن منجر به کیفیت بسیار بالایی، بهره وری و سودآوری می شود

11. So if your system depends on such centralization, commitment is sure to be a casualty.
[ترجمه ترگمان]بنابراین اگر سیستم شما به این تمرکز وابسته باشد، تعهد می تواند به عنوان تلفات باشد
[ترجمه گوگل]بنابراین اگر سیستم شما به چنین تمرکز بستگی دارد، تعهد مطمئنا یک تلفات است

12. Lobbying for government interest has meant the centralization of the process of decision-making in science in existing national policy-making institutions.
[ترجمه ترگمان]توجه به منافع دولت به معنای تمرکز فرآیند تصمیم گیری در علم در موسسات ملی موجود است
[ترجمه گوگل]لابیگری برای منافع دولتی به معنای متمرکز کردن روند تصمیم گیری در علم در موسسات موجود در سیاستگذاری ملی است

13. Greater unity can be achieved without excessive centralization.
[ترجمه ترگمان]اتحاد بیشتر بدون تمرکز بیش از حد می تواند به دست آید
[ترجمه گوگل]اتحاد بزرگ می تواند بدون تمرکز بیش از حد به دست آید

14. Both reject papal centralization and papal authority as a means for discerning just government.
[ترجمه ترگمان]هر دو گروه تمرکز پاپ و قدرت پاپ را به عنوان وسیله ای برای تشخیص فقط دولت رد می کنند
[ترجمه گوگل]هر دو، متمرکز شدن پاپ و اقتدار پاپ ها را به عنوان وسیله ای برای تشخیص دولت درست می پذیرند

15. There are some possible compromises, like centralization with selective local overriding, and Guide follows this approach.
[ترجمه ترگمان]برخی مصالحه ممکن، مانند تمرکز با overriding محلی انتخابی، و راهنما در ادامه این رویکرد هستند
[ترجمه گوگل]بعضی از سازوکارهای ممکن وجود دارد، مانند تمرکز با مجوز محلی انتخابی، و راهنمای این رویکرد را دنبال می کند

پیشنهاد کاربران

تمرکز زایی ( در برابر : تمرکز زدایی decentralization )

متمرکز بالای یک حوزه

تمرکزگرایی، متمرکز کردن قدرت، تمرکز کارکردی

متمرکزسازی

تمرکز سازی


کلمات دیگر: