کلمه جو
صفحه اصلی

quash


معنی : باطل کردن، نقض کردن، له کردن، با ضربه زدن، الغا کردن
معانی دیگر : (حقوق) باطل کردن، فسخ کردن، کنار گذاشتن، (اعلام جرم یا اتهام را) برطرف کردن، (شورش و بلوا و غیره) سرکوب کردن، منکوب کردن، نق­ کردن، فرو نشاندن

انگلیسی به فارسی

نقض کردن، باطل کردن، الغا کردن، با ضربه زدن، له کردن، فرو نشاندن


رها کردن، نقض کردن، با ضربه زدن، باطل کردن، الغا کردن، له کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: quashes, quashing, quashed
• : تعریف: to subdue or suppress forcefully and decisively.
مترادف: crush, extinguish, put down, quell, squash, stifle, subdue, suppress
متضاد: stir
مشابه: break, choke, demolish, nip, overwhelm, quench, repress, rout, ruin, smash, squelch, stamp out, stop

- The police quashed the demonstration.
[ترجمه ترگمان] پلیس این تظاهرات را سرکوب کرد
[ترجمه گوگل] پلیس تظاهرات را رد کرد
- Troops were sent to quash the rebellion.
[ترجمه ترگمان] نیروهای نظامی برای فرونشاندن شورش فرستاده شدند
[ترجمه گوگل] سربازان برای سرنگونی شورش فرستاده شدند
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: quashes, quashing, quashed
• : تعریف: to declare to be of no effect, esp. in a legal proceeding; set aside; annul.
مترادف: abate, annul, nullify, override, overrule
متضاد: validate
مشابه: abrogate, invalidate, negate, repeal, repudiate, rescind, retract, reverse, revoke, suppress, undo, void, withdraw

- The judge quashed her indictment.
[ترجمه ترگمان] قاضی اعلام کرد:
[ترجمه گوگل] قاضی محکومیتش را لغو کرد

• suppress, quell, put down forcibly; invalidate, annul
if someone in authority quashes a decision or judgement, they officially reject it so that it is no longer legally valid.
if someone in authority quashes something such as a movement of resistance or a rumour, they destroy it or end it firmly.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] نقض کردن، باطل کردن، لغو کردن

مترادف و متضاد

باطل کردن (فعل)
abrogate, annul, cancel, override, undo, invalidate, void, frank, derogate, dispense, frustrate, disannul, invalid, quash, strike out

نقض کردن (فعل)
break, breach, gainsay, reverse, violate, quash, contravene, disaffirm, infract

له کردن (فعل)
squelch, weigh, squash, pummel, contuse, quash, maul, squish, mangle, squeeze, rase, scotch

با ضربه زدن (فعل)
quash

الغا کردن (فعل)
quash

destroy, defeat


Synonyms: annihilate, beat, crush, extinguish, extirpate, overcome, overthrow, put down, quell, quench, repress, scrunch, snow under, squash, squish, subdue, suppress, trash


Antonyms: aid, assist, help, rebuild


nullify, cancel


Synonyms: abrogate, annul, black out, bottle up, clamp down on, cork up, crack down on, declare null and void, discharge, dissolve, hush up, invalidate, kill, negate, overrule, overthrow, put damper on, put the lid on, repeal, rescind, reverse, revoke, set aside, shut down, squelch, undo, vacate, veto, vitiate, void, watergate


Antonyms: allow, permit, sanction, start, support


جملات نمونه

1. to quash a rebellion
شورشی را سرکوب کردن

2. The company moved quickly to quash rumours/speculation that it is losing money.
[ترجمه ترگمان]این شرکت به سرعت شروع به پخش شایعات و گمانه زنی هایی کرد که در حال از دست دادن پول است
[ترجمه گوگل]این شرکت به سرعت شایعات / گمانه زنی ها مبنی بر از دست دادن پول به حرکت درآورد

3. Graham attempted to quash rumours of growing discontent.
[ترجمه ترگمان]گراه ام تلاش کرد شایعات افزایش نارضایتی را باطل کند
[ترجمه گوگل]گراهام تلاش کرد تا شایعات از نارضایتی در حال رشد را از بین ببرد

4. The government immediately moved to quash the revolt.
[ترجمه ترگمان]دولت بی درنگ برای فرونشاندن شورش اقدام کرد
[ترجمه گوگل]دولت بلافاصله به سرنگونی شورش ادامه داد

5. The Chief Executive issued a statement to quash rumours of financial problems.
[ترجمه ترگمان]مدیر ارشد اجرایی بیانیه ای را برای بی اثر کردن شایعات مشکلات مالی صادر کرد
[ترجمه گوگل]رئیس اجرایی بیانیه ای را برای رفع شایعات در مورد مشکلات مالی صادر کرد

6. The police were brought in to quash the strike.
[ترجمه ترگمان]پلیس برای فرونشاندن این اعتصاب به اینجا آورده شد
[ترجمه گوگل]پلیس برای از بین بردن اعتصاب وارد شد

7. Chronic alcohol use can quash the libido of both men and women.
[ترجمه ترگمان]استفاده از الکل مزمن می تواند هر دو جنس زن و مرد را کاهش دهد
[ترجمه گوگل]مصرف الکل مزمن می تواند میل جنسی مردان و زنان را کاهش دهد

8. The company tried to quash the unwanted publicity.
[ترجمه ترگمان]این شرکت تلاش کرد تا تبلیغات ناخواسته را باطل کند
[ترجمه گوگل]این شرکت سعی کرد تبلیغ ناخواسته را از بین ببرد

9. The jurisdiction to quash a decision only exists when there has in fact been an error of law.
[ترجمه ترگمان]صلاحیت نادیده گرفتن یک تصمیم تنها زمانی وجود دارد که در حقیقت یک اشتباه در قانون وجود داشته باشد
[ترجمه گوگل]صلاحیت برای لغو تصمیم تنها زمانی وجود دارد که در واقع یک خطا در قانون وجود داشته باشد

10. They stamp out graffiti, quash drug deals, bust carjacking rings, rescue drug overdose victims, even prevent suicides.
[ترجمه ترگمان]آن ها دیوار نوشته ها را تمبر زده اند، معاملات مواد مخدر را نقض می کنند، حلقه های قاچاق مواد مخدر را از بین می برند، قربانیان بیش از حد مواد مخدر را نجات می دهند، حتی از خودکشی جلوگیری می کنند
[ترجمه گوگل]آنها گرافیتی را تمیز می کنند، معاملات دارویی را حل می کنند، حلقه های اتومبیلرانی مجبور می شوند، قربانیان سوء مصرف دارو را نجات دهند، حتی از خودکشی جلوگیری می کنند

11. I was about to learn how to quash hunger.
[ترجمه ترگمان]می خواستم یاد بگیرم که چطور این گرسنگی را نادیده بگیرم
[ترجمه گوگل]من در مورد یاد گرفتن چگونگی گرسنگی بودم

12. The applicant seek judicial review to quash the bind - over order.
[ترجمه ترگمان]متقاضی به دنبال بررسی قضایی برای فرو نشاندن نظم به ترتیب است
[ترجمه گوگل]متقاضی به دنبال قضاوت برای از بین بردن تقاضای بیش از حد است

13. While European regulators didn't outright quash that deal, they outlined harsh conditions required to gain approval.
[ترجمه ترگمان]در حالی که قانونگذاران اروپایی به طور کامل این معامله را نادیده نگرفتند، شرایط سخت مورد نیاز برای تصویب را بیان کردند
[ترجمه گوگل]در حالی که تنظیم کننده های اروپایی این معامله را به طور کامل نکردند، آنها شرایط سختی را که مورد نیاز برای تأیید شدن بودند، مورد بررسی قرار دادند

14. The applicant sought judicial review to quash the bin - dover order.
[ترجمه ترگمان]متقاضی به دنبال بررسی قضایی برای فرو نشاندن دستور bin بود
[ترجمه گوگل]متقاضی درخواست تجدیدنظر قانونی را لغو کرد

15. The applicant seeks judicial review to quash the order.
[ترجمه ترگمان]متقاضی به دنبال بررسی قضایی برای فرونشاندن نظم است
[ترجمه گوگل]متقاضی درخواست بازنگری قضایی را صادر می کند

to quash a rebellion

شورشی را سرکوب کردن


پیشنهاد کاربران

کنار گذاشتن ( در قضاوت در مورد دیگران )

سر کوب کردن

متوقف کردن stop
ملغی کردن، غیر قانونی اعلام کردن declair invalid
سرکوب کردن put down by force

They lobbied the other members directly to quash the deal


کلمات دیگر: