1. necessity and free will
جبر و اختیار
2. necessity is the mother of invention
نیاز مادر اختراع است،احتیاج موجب ابداع می شود
3. historical necessity
جبر تاریخ
4. primal necessity
نیاز حیاتی
5. the necessity of death
ناگزیری مرگ،غیرقابل احتراز بودن مرگ
6. the necessity of vitamins
لزوم ویتامین ها
7. the necessity to earn a living
نیاز به امرارمعاش
8. of necessity
هرآینه،الزاما،بنابه ضرورت
9. is there any necessity for new elections?
آیا انتخابات جدید ضرورت دارد؟
10. she acted from pure necessity
او از روی استیصال کامل عمل کرد.
11. make a virtue of necessity
ماوقع یا هر امر اجباری را با خوشرویی پذیرفتن
12. he came to help them in their necessity
آمد تا در هنگام تنگدستی به آنها کمک کند.
13. he considered clemency, even toward enemies, a necessity
او مروت حتی نسبت به دشمنان را هم واجب می دانست.
14. this summary is intended to supersede the necessity of a long and detailed account
منظور از این خلاصه این است که نیاز به یک شرح طولانی و پر جزئیات را برطرف کند.
15. There is agreement on the necessity of reforms.
[ترجمه ترگمان]توافق بر سر ضرورت اصلاحات وجود دارد
[ترجمه گوگل]توافق در مورد ضرورت اصلاحات وجود دارد
16. He emphasized the necessity of taking strong measures.
[ترجمه ترگمان]او بر لزوم اتخاذ تدابیر شدید تاکید کرد
[ترجمه گوگل]او بر ضرورت اقدامات شدید تأکید کرد
17. You must understand the necessity of education.
[ترجمه ترگمان]شما باید از ضرورت تعلیم و تربیت آگاه باشید
[ترجمه گوگل]شما باید ضرورت آموزش را درک کنید
18. Necessity knows no law.
[ترجمه ترگمان]احتیاج به هیچ قانونی ندارد
[ترجمه گوگل]ضرورت هیچ قانونی نمی داند
19. We recognize the necessity for a written agreement.
[ترجمه ترگمان]ما ضرورت یک توافق کتبی را تصدیق می کنیم
[ترجمه گوگل]ما ضرورت موافقت نامه کتبی را به رسمیت می شناسیم
20. I was compelled to do so by absolute necessity.
[ترجمه ترگمان]ناگزیر بودم این کار را با ضرورت مطلق انجام دهم
[ترجمه گوگل]من مجبور شدم این کار را با ضرورت مطلق انجام دهم