فعل کمکی ( auxiliary verb )
حالات: will, would
• (1) تعریف: used to indicate future time of a verb.
- The banks will be closed tomorrow for the holiday.
[ترجمه امیر ش] بانک ها به دلیل روز تعطیل فردا تعطیل می شوند
[ترجمه احمدرضا] بانک ها به دلیل تعطیلات فردا تعطیل خواهند بود
[ترجمه Saji_hp] بانک ها به دلیل تعطیلات فردا تعطیل خواهند شد
[ترجمه ali heydari] بانک ها به دلیل تعطیلی فردا بسته خواهند شد.
[ترجمه EXO-L _ BLINK _ KOREA] بانک ها به دلیلِ تعطیلات بسته خواهند بود
[ترجمه ساناز] بانک ها بسته خواهد شد فردا ب دلیل تعطیلات
[ترجمه ترگمان] بانک ها فردا برای تعطیلات تعطیل خواهند بود
[ترجمه گوگل] بانک ها برای تعطیلات فردا تعطیل خواهند شد
• (2) تعریف: used to announce one's decision or intention to do something.
- Don't move him! I will call an ambulance.
[ترجمه Ho3in] ایشان را حرکت نده!من الآن به آمبولانس زنگ میزنم. ( من الآن با آمبولانس تماس خواهم گرفت. )
[ترجمه امیر ش] نباید اورا تکان دهی ! من با آمبو لانس تماس خواهم گرفت
[ترجمه A.m] او را حرکت نده ' میخواهم با آمبولانس تماس بگیرم
[ترجمه EXO_L _ BLINK _ KOREA] تکونش نده من فوراً با آمبولانس تماس میگیرم
[ترجمه ترگمان] تکونش نده! زنگ می زنم آمبولانس بیاد
[ترجمه گوگل] او را حرکت نده! من یک آمبولانس تماس خواهم گرفت
- I will take this scarf, please, and that one also.
[ترجمه Rose elin] نباید ایشان را حرکت دهی ! همین الان به آمبولانس زنگ میزنم .
[ترجمه ترگمان] لطفا این شال را بردار، لطفا
[ترجمه گوگل] من این روسری را می گیرم، لطفا، و آن نیز
• (3) تعریف: used to make a promise or give assurance.
- I will write to you every day!
[ترجمه saji_hp] هر روز برای تو خواهم نوشت
[ترجمه EXO-L _BLINK_KOREA] من هر روز برای تو خواهم نوشت
[ترجمه ترگمان] هر روز برایت نامه می نویسم!
[ترجمه گوگل] من هر روز به شما خواهم نوشت
- Don't worry. He will be all right.
[ترجمه علی] نگرانی ندارد حالش خوب میشه
[ترجمه ترگمان] نگران نباش حالش خوب میشه
[ترجمه گوگل] نگران نباش او درست خواهد بود
• (4) تعریف: used to indicate willingness or inclination to do something (used with both animate and inanimate subjects).
- You can ask him, but I don't think he will lend you the money.
[ترجمه ترگمان] شما می توانید از او بپرسید، اما من فکر نمی کنم که او به شما پول قرض بدهد
[ترجمه گوگل] شما می توانید او را بپرسید، اما من فکر نمی کنم او پول شما را قرض دهد
- I've tried, but that window simply will not open.
[ترجمه ترگمان] سعی کردم، اما پنجره به سادگی باز نخواهد شد
[ترجمه گوگل] من سعی کردم، اما این پنجره به سادگی باز نمی شود
• (5) تعریف: used to indicate what the speaker absolutely demands of another person (often pronounced with strong emphasis).
- You WILL bring me the money you owe me by tomorrow or there will be trouble!
[ترجمه ترگمان] پولی را که فردا به من بدهکاری برایم بیاوری، وگرنه دردسر درست خواهد شد!
[ترجمه گوگل] شما به من پولی را می دهید که فردا به من بدهکارید یا مشکلی وجود خواهد داشت!
• (6) تعریف: used to make a confident prediction, although in reality the facts are not known.
- That noise? Don't worry; that will just be our neighbor shooting off fireworks.
[ترجمه ترگمان] این صدا؟ نگران نباش، این باعث می شه که همسایه ما آتیش بازی در بیاره
[ترجمه گوگل] این سر و صدا؟ نگران نباش که فقط همسایه ما تیراندازی آتش بازی است
- You answer the phone, please. That will be your mother.
[ترجمه ترگمان] تلفن رو جواب بده، لطفا این مادر تو خواهد بود
[ترجمه گوگل] شما به تلفن پاسخ می دهید، لطفا این مادر شما خواهد بود
• (7) تعریف: used to indicate some behavior that is considered characteristic of someone or something (often pronounced with strong emphasis, especially when expressing disapproval).
- He WILL spend all his money on expensive wine and fancy cars.
[ترجمه ترگمان] او تمام پول خود را صرف شراب گران و ماشین های گرون قیمت خواهد کرد
[ترجمه گوگل] او تمام پول خود را بر روی شراب گران قیمت و اتومبیل های فانتزی صرف خواهد کرد
• (8) تعریف: used to indicate capability or capacity.
- This car will do 120 miles per hour on the highway.
[ترجمه ترگمان] این اتومبیل ۱۲۰ مایل در ساعت در بزرگراه خواهد بود
[ترجمه گوگل] این ماشین 120 مایل در ساعت را در بزرگراه انجام خواهد داد
- This carton will hold twenty smaller boxes.
[ترجمه ترگمان] این کارتن بیست جعبه کوچک تر را نگهداری خواهد کرد
[ترجمه گوگل] این کارتن بیست جعبه کوچک را نگه می دارد
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: wills, willing, willed
• : تعریف: to desire; wish.
• مترادف: desire, like, want, wish
• مشابه: please
- Do what you will.
[ترجمه ترگمان] هر کاری دلت خواست بکن
[ترجمه گوگل] چه کاری انجام خواهی داد
- Go riding, if you will, but please be careful.
[ترجمه ترگمان] اگر مایل باشید، سوار شوید، اما مراقب باشید
[ترجمه گوگل] اگر می خواهید سوار شوید، اما لطفا مراقب باشید
اسم ( noun )
• (1) تعریف: the power of the mind to choose one's own courses of action or decide one's emotions.
• مترادف: choice, free will, volition
• مشابه: animus, discretion, option, self-determination, velleity
- She was a woman with a strong will who never reversed her decisions.
[ترجمه ترگمان] او زنی بود با اراده ای قوی که هرگز تصمیمات او را عوض نمی کرد
[ترجمه گوگل] او یک زن با اراده قوی بود که هرگز تصمیمات او را عوض نکرد
- He assured the patient that one does not give up one's will even when hypnotized.
[ترجمه ترگمان] او به بیمار اطمینان داد که فرد حتی زمانی که هیپنوتیزم شده باشد، کسی را رها نمی کند
[ترجمه گوگل] او بیمار را اطمینان داد که حتی وقتی که هیپنوتیزم می شود، کسی حتی نمی خواهد از خود بگذرد
• (2) تعریف: the act or process of exercising this faculty.
• مترادف: option, volition
• مشابه: animus, choice, intent
- A democracy is ruled by the will of the people.
[ترجمه ترگمان] دموکراسی با اراده مردم اداره می شود
[ترجمه گوگل] یک دموکراسی تحت خواست مردم است
• (3) تعریف: a decision made or wish expressed by someone in a position of authority.
• مترادف: decision
• مشابه: behest, bidding, command, desire, directive, discretion, disposition, intent, intention, say-so, wish, word
- It is the chairman's will that the meeting be held today.
[ترجمه ترگمان] این تصمیم رئیس است که جلسه امروز برگزار شود
[ترجمه گوگل] این اراده رئیس است که جلسه امروز برگزار می شود
• (4) تعریف: desire; wish.
• مشابه: desire, disposition, fancy, inclination, mind, pleasure, preference, velleity, wish
- They took the child against her will.
[ترجمه Bahar] انها بچه را برخلاف میل او بردند
[ترجمه ترگمان] آن ها بچه را به وصیت نامه او بردند
[ترجمه گوگل] آنها کودک را در برابر اراده او گرفتند
• (5) تعریف: self-control; determination.
• مترادف: decision, determination, purpose, resolution, resolve, self-command, self-control, will power
• مشابه: backbone, firmness, grit, iron, mettle, moxie, pluck, self-discipline, spunk
- He won't get the medal if he doesn't have the will to win.
[ترجمه ترگمان] اگر او وصیت را نداشته باشد مدال را نخواهد گرفت
[ترجمه گوگل] او مدال نمی گیرد اگر او اراده برای پیروزی ندارد
• (6) تعریف: disposition or attitude toward others.
• مترادف: attitude, disposition, humor, nature
• مشابه: feeling
- The villagers showed good will toward the newcomers.
[ترجمه ترگمان] روستاییان حسن نیت خود را نسبت به تازه واردها نمایش دادند
[ترجمه گوگل] روستائیان خواسته خوبی به سوی تازه واردان نشان دادند
- There has always been ill will between those two families.
[ترجمه ترگمان] همیشه بین آن دو خانواده وجود دارد
[ترجمه گوگل] همواره این دو خانواده وجود دارد
• (7) تعریف: in law, a declaration indicating how one wishes to dispose of his or her property after death.
• مترادف: testament
- Unfortunately, he died before making a will.
[ترجمه ترگمان] متاسفانه، قبل از اینکه وصیت نامه رو بسازه، مرد
[ترجمه گوگل] متأسفانه او قبل از انجام یک اراده فوت کرد
- She decided it was time to draw up her will.
[ترجمه کوثر] به این نتیجه رسید که زمان نوشتن وصیت نامه اش فرارسیده است.
[ترجمه ترگمان] به این نتیجه رسید که وقتش است که اراده خود را جمع و جور کند
[ترجمه گوگل] او تصمیم گرفت آن زمان برای رسیدن به اراده اش باشد
- The will was read shortly after the funeral.
[ترجمه ترگمان] وصیت نامه اندکی پس از مراسم تدفین خوانده شد
[ترجمه گوگل] بعد از مراسم تشییع جنازه خواندن خواسته شد
- His grandfather left him several thousand dollars in his will.
[ترجمه ترگمان] پدربزرگش چند هزار دلار برایش باقی گذاشت
[ترجمه گوگل] پدربزرگش او را چندین هزار دلار در اراده اش گذاشت
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: wills, willing, willed
• (1) تعریف: to decide upon.
• مترادف: choose
• مشابه: decide, determine, purpose, resolve, settle
- He can succeed if he wills it.
[ترجمه ترگمان] اگر بخواهد می تواند موفق شود
[ترجمه گوگل] او می تواند موفق شود اگر او آن را می خواهد
• (2) تعریف: to desire.
• مترادف: wish
• مشابه: desire, want
- I have always willed your happiness.
[ترجمه ترگمان] من همیشه خوشبختی تو را آرزو کرده ام
[ترجمه گوگل] من همیشه خوشحال هستم
• (3) تعریف: to influence or determine through the force of will.
• مشابه: influence, wish
- Such was his power that he could will them to obey.
[ترجمه ترگمان] قدرت او این بود که آن ها را وادار به اطاعت کردن کند
[ترجمه گوگل] این قدرت او بود که می توانست آنها را اطاعت کند
- If only we could will the rain to stop!
[ترجمه ترگمان] کاش می توانستیم باران را متوقف کنیم!
[ترجمه گوگل] اگر فقط می توانیم باران را متوقف کنیم!
• (4) تعریف: to decree; order; require.
• مترادف: command, decree, ordain, order, require
• مشابه: dictate, direct, enjoin, oblige, prescribe
- The court wills you to attend.
[ترجمه ترگمان] دادگاه از شما خواسته است که در این جلسه شرکت کنید
[ترجمه گوگل] دادگاه شما را به حضور خواهد رساند
• (5) تعریف: to bequeath (one's property) by means of a legal will.
• مترادف: bequeath, devise, leave
• مشابه: hand down
- His mother willed him the house.
[ترجمه ترگمان] مادرش به او خانه می داد
[ترجمه گوگل] مادرش او را خانه خواند
فعل ناگذر ( intransitive verb )
عبارات: at will
• (1) تعریف: to express or exercise one's will.
• (2) تعریف: to determine; decide.
• مترادف: choose, decide, determine, resolve
• مشابه: settle