کلمه جو
صفحه اصلی

ensemble


معنی : اثرکلی
معانی دیگر : (آنچه که از در نظر گرفتن کلیه ی اجزای چیزی حاصل شود) اثر کلی، مجموع، افزون، گروه، (لباس) دست، (موسیقی) دسته ی نوازندگان، هم خوانان، گروه کر، هم نوازان، سازهای هم نوازان، برنامه ی هنری هم نوازان، دسته ی هنرپیشگان (معمولا به استثنای ستارگان)، گروه بازیگر، یکمرتبه، بطورجمعی، دسته جمعی

انگلیسی به فارسی

یکمرتبه، مجموع، اثر کلی، به‌طورجمعی، دسته‌جمعی


گروه، اثرکلی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a whole viewed as a collection of its parts.
مشابه: manifold, whole

(2) تعریف: a complete set of clothes designed to be worn together.
مشابه: coordinate, outfit, suit

(3) تعریف: a group of performers, such as actors or musicians, who perform together.
مشابه: band, chorus

- A jazz ensemble will provide entertainment at the reception.
[ترجمه ترگمان] یک گروه جاز در مراسم پذیرایی سرگرمی ایجاد خواهد کرد
[ترجمه گوگل] گروه موسیقی جاز در پذیرش سرگرمی ها را ارائه می دهد
قید ( adverb )
• : تعریف: at the same time; together.

• troupe, group of performers; outfit, suit (of clothing)
an ensemble is a small group of musicians who regularly play or sing together.
you can refer to a matching set of clothes as an ensemble; a formal use.
an ensemble is also a group of things or people considered as a whole rather than as separate individuals.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] مجموعه
[صنعت] : یک مجموعه از عناصر که به عنوان یک کل دیده می شوند.
[نساجی] لباس دو تکه
[آمار] کلّیت

مترادف و متضاد

اثرکلی (اسم)
ensemble

at the same time


Synonyms: all at once, altogether, as a body, as a group, as a whole, as one, at once, en masse, in concert


collection


Synonyms: aggregate, assemblage, band, cast, choir, chorus, company, composite, entirety, gathering, glee club, group, octet, orchestra, organization, outfit, quartet, quintet, set, sextet, sum, total, totality, trio, troupe, whole


clothing outfit


Synonyms: coordinates, costume, garb, get-up, suit, togs


جملات نمونه

a jacket and skirt ensemble

یک دست کت و دامن


1. her ensemble consisted of a woollen skirt and a gray jacket
لباس او شامل یک دامن پشمی و یک کت خاکستری بود.

2. a jacket and skirt ensemble
یک دست کت و دامن

3. to consider as an ensemble
به عنوان گروه (یا به طور کلی) در نظر گرفتن

4. We should consider the buildings as an ensemble.
[ترجمه ترگمان]ما باید ساختمان ها را به عنوان یک گروه در نظر بگیریم
[ترجمه گوگل]ما باید ساختمان ها را به عنوان یک مجموعه در نظر بگیریم

5. The arrangement of the furniture formed a pleasing ensemble.
[ترجمه ترگمان]با این همه، نظم و ترتیب اسباب و اثاث اسباب و اثاث مطبوع و مطبوع به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]ترتیب مبلمان، یک گروه خوشایندی را تشکیل داد

6. The Mozart Ensemble is/are playing at the Wigmore Hall tonight.
[ترجمه ترگمان]گروه موتسارت امشب در سالن Wigmore بازی می کند
[ترجمه گوگل]گروه موتزارت در امشب در Wigmore Hall حضور دارند

7. A black silk tie completed the ensemble.
[ترجمه ترگمان]یک کراوات مشکی با لباس کامل شد
[ترجمه گوگل]کراوات ابریشمی سیاه این گروه را تکمیل کرد

8. A pair of white shoes completed the striking ensemble.
[ترجمه ترگمان]یک جفت کفش سفید، گروه برجسته را به پایان رساند
[ترجمه گوگل]یک جفت کفش سفید، گروه ممتاز را تکمیل کرد

9. The state is an ensemble of political and social structures.
[ترجمه ترگمان]دولت گروهی از ساختارهای سیاسی و اجتماعی است
[ترجمه گوگل]دولت مجموعه ای از ساختارهای سیاسی و اجتماعی است

10. Timothy Hutton heads a strong ensemble cast as a Manhattan pianist who returns home for his high school reunion.
[ترجمه ترگمان]Timothy Hutton، گروهی قوی را به عنوان نوازنده پیانو منهتن، که به خاطر تجدید دیدار دبیرستانی خود به خانه باز می گردد، رهبری می کند
[ترجمه گوگل]تیموتی هاتون یک گروه مستقل قوی را به عنوان یک پیانیست منهتن رهبری می کند که برای پیوستن به دبیرستان خود به خانه می آید

11. The multiracial ensemble provides cushiony support to Anderson and other vocal soloists in traditional and original music.
[ترجمه ترگمان]گروه چند نژاده، حمایت cushiony را از اندرسون و other soloists در موسیقی سنتی و اصلی فراهم می کند
[ترجمه گوگل]این گروه چند منظوره پشتیبانی اندکی را برای اندرسون و سایر سولویست های آواز در موسیقی سنتی و اصلی ارائه می دهد

12. Today the ensemble are well established and perform a wide and varied repertoire ranging from renaissance to contemporary music.
[ترجمه ترگمان]امروزه این گروه به خوبی تاسیس و مجموعه متنوع و متنوعی از رنسانس تا موسیقی معاصر را اجرا می کنند
[ترجمه گوگل]این گروه در حال حاضر به خوبی تاسیس شده و اجرا می کند رپرتوار گسترده و متنوع از رنسانس به موسیقی معاصر است

13. The catalyst for her new ensemble was undoubtedly her 1987 marriage to her fellow troubadour Mr David Stewart.
[ترجمه ترگمان]این گروه برای گروه جدیدش بدون شک ازدواج ۱۹۸۷ او با fellow آقای دیوید استوارت بود
[ترجمه گوگل]کاتالیزور گروه جدید او، بدون شک، ازدواج سال 1987 با همکارانش، آقای دیوید استوارت بود

14. But her outrageous ensemble was just one of several eye-popping outfits worn by musical babes at the show.
[ترجمه ترگمان]اما این گروه عصبانی او فقط یکی از چندین لباس زیر چشمی بود که توسط بچه های musical در نمایشگاه به دست امده بود
[ترجمه گوگل]اما گروه شگفت انگیزش فقط یکی از چندین لباس های چشم انداز بود که توسط نمایشگران موسیقی مورد استفاده قرار می گرفت

to consider as an ensemble

به‌عنوان گروه (یا به‌طور کلی) در نظر گرفتن


Her ensemble consisted of a woollen skirt and a gray jacket.

لباس او شامل یک دامن پشمی و یک کت خاکستری بود.


The Kherchow group is one of the best known musical ensembles today.

دسته‌ی خرجاو یکی از معروف‌ترین گروه نوازندگان معاصر است.


پیشنهاد کاربران

گروهی، جمعی

چندگانه

ensemble classifier
طبقه بندی چندگانه

گروه یا دسته
چه گروهی از هنرمندان که با هم اجرا می کنند
چه گروهی از اشیا یا موارد که بیشتر به عنوان یک کل درنظر گرفته می شوند

طبقه بندی شده - دسته بندی شده

مجموعه

مجموعه . گروه


کلمات دیگر: