کلمه جو
صفحه اصلی

validate


معنی : نافذ شمردن، معتبر ساختن، قانونی کردن، قانونی شناختن، تنفیذ کردن
معانی دیگر : معتبر کردن، اعتبار بخشیدن، دارای ارزش قانونی کردن، تایید کردن، اثبات کردن، هایستن، تایید اعتبار

انگلیسی به فارسی

معتبرساختن، قانونی کردن، قانونی شناختن، نافذشمردن، تنفیذ کردن


معتبر ساختن، تایید اعتبار


تایید اعتبار، معتبر ساختن، قانونی کردن، قانونی شناختن، تنفیذ کردن، نافذ شمردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: validates, validating, validated
مشتقات: validation (n.)
(1) تعریف: to prove valid or acceptable; verify.
مترادف: authenticate, confirm, establish, substantiate, verify
متضاد: disprove, invalidate, negate
مشابه: back, certify, circumstantiate, corroborate, fortify, legitimize, prove, support, sustain, vindicate

- She validated the reports with direct evidence.
[ترجمه ترگمان] او گزارش ها را با مدرک مستقیم تایید کرد
[ترجمه گوگل] او گزارش ها را با شواهد مستقیم تایید کرد
- He cited studies to validate his theory.
[ترجمه ترگمان] او به مطالعات برای اعتبار سنجی نظریه خود اشاره کرد
[ترجمه گوگل] او به مطالعاتش برای تایید نظریه خود اشاره کرد

(2) تعریف: to make valid by legal means.
مترادف: confirm, ratify
متضاد: quash, revoke, void
مشابه: authorize, certify, formalize, legalize, license, sanction

- Your signatures are needed to validate the contract.
[ترجمه مهدی مهدوی] امضاهای شما برای نفوذ قرارداد لازم است.
[ترجمه mahshid ghalati] امضاهای شما برای قانونی کردن قرارداد الزامی است .
[ترجمه ترگمان] امضاها برای تایید قرارداد لازم است
[ترجمه گوگل] امضای شما برای تأیید قرارداد مورد نیاز است

• make valid; confirm; sanction; legalize
if something validates a statement or claim, it proves that it is true or correct.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] تنفیذ کردن، اعتبار بخشیدن، قوت قانونی بخشیدن، تأیید کردن، تصدیق کردن

مترادف و متضاد

نافذ شمردن (صفت)
validate

معتبر ساختن (فعل)
accredit, validate

قانونی کردن (فعل)
legalize, validate, execute, legislate, legitimatize, legtimize

قانونی شناختن (فعل)
validate

تنفیذ کردن (فعل)
validate

ascertain the truth, authenticity of something


Synonyms: approve, authenticate, authorize, bear out, certify, confirm, constitute, corroborate, endorse, give stamp of approval, give the go-ahead, give the green light, give the nod, John Hancock, justify, legalize, legitimize, make binding, make legal, make stick, okay, ratify, rubber-stamp, sanction, set seal on, sign off on, substantiate, verify


Antonyms: refuse, reject, veto


جملات نمونه

1. true ideas are those that we can test and validate
عقاید راستین آنهایی هستند که می توان آنها را آزمود و اثبات کرد.

2. This discovery seems to validate the claims of popular astrology.
[ترجمه ترگمان]این کشف به نظر می رسد که ادعاهای علم نجوم مردمی را تایید می کند
[ترجمه گوگل]این کشف به نظر می رسد ادعاهای طالع بینی محبوب را تایید می کند

3. You need an official signature to validate the order.
[ترجمه ترگمان]شما به امضای رسمی برای تایید سفارش نیاز دارید
[ترجمه گوگل]برای تأیید سفارش، به امضای رسمی نیاز دارید

4. In order to validate the agreement between yourself and your employer, you must both sign it.
[ترجمه ترگمان]برای تایید این توافق بین خودتان و کارفرمای خود، باید هر دو آن را امضا کنید
[ترجمه گوگل]برای تایید توافق بین خود و کارفرمای خود، هر دو باید آن را امضا کنید

5. Talking with people who think like you helps validate your feelings.
[ترجمه ترگمان]صحبت کردن با افرادی که فکر می کنند شما به تایید احساساتتان کمک می کنید
[ترجمه گوگل]صحبت کردن با افرادی که فکر می کنند مانند شما احساسات شما را تأیید می کنند

6. The Academy Awards appear to validate his career.
[ترجمه ترگمان]جایزه اسکار به نظر می رسد که حرفه او را تایید می کند
[ترجمه گوگل]جوایز اسکار به نظر می رسد اعتبار حرفه خود را

7. It helped validate that parental leave was for both men and women and helped change the ratio of use.
[ترجمه ترگمان]این کار به اعتبار سنجی کمک کرد که مرخصی والدین هم برای مردان و هم برای زنان بود و به تغییر نسبت استفاده کمک کرد
[ترجمه گوگل]این کمک به تایید اینکه بازداشت والدین برای هر دو مردان و زنان کمک کرده است و نسبت استفاده را تغییر داده است

8. A public-key user needs to obtain and validate a certificate containing the required public key.
[ترجمه ترگمان]یک کاربر کلید عمومی باید یک گواهی نامه حاوی کلید عمومی مورد نیاز را بدست آورد و اعتبار دهد
[ترجمه گوگل]یک کاربر کلید عمومی نیاز به دریافت و تایید یک گواهی حاوی کلید عمومی لازم دارد

9. The main argument can not validate wholesale the authority of even reasonably just governments.
[ترجمه ترگمان]استدلال اصلی نمی تواند به طور عمده اقتدار حتی دولت ها را معتبر کند
[ترجمه گوگل]استدلال اصلی نمیتوان اعتبار قدرت را حتی دولتهای منطقی درست کرد

10. Museums of design or decorative arts validate their collections in different terms.
[ترجمه ترگمان]موزه ها از هنر طراحی و یا هنرهای تزیینی مجموعه های خود را به طور متفاوتی تایید می کنند
[ترجمه گوگل]موزه های طراحی یا هنرهای تزئینی مجموعه های خود را با شرایط مختلف مورد تایید قرار می دهند

11. Further studies are needed to validate the suggested criteria for newborn infants.
[ترجمه ترگمان]مطالعات بیشتر برای اعتبار سنجی معیارهای پیشنهادی برای نوزادان تازه متولد شده مورد نیاز است
[ترجمه گوگل]مطالعات بیشتری برای اعتبار سنجی معیارهای پیشنهاد شده برای نوزادان ضروری است

12. The 49ers want to validate their 7-1 first-half record with a victory over a worthy opponent.
[ترجمه ترگمان]این ۴۹ نفر می خواهند رکورد half ۱ - ۱ خود را با پیروزی بر یک حریف ماهر تایید کنند
[ترجمه گوگل]49ers می خواهند رکورد 7-1 خود را با پیروزی بر یک حریف شایسته تأیید کنند

13. The goal in performance testing is to validate that your performance levels on the deployment platform are as expected and also to understand how your application performs in this environment.
[ترجمه ترگمان]هدف از تست عملکرد این است که تایید کنید که سطوح عملکرد شما بر روی پلت فرم استقرار، همان طور که انتظار می رود، و همچنین برای درک این که کاربرد شما در این محیط چگونه عمل می کند، می باشد
[ترجمه گوگل]هدف در تست عملکرد این است که اعتبار دهیم که سطوح عملکرد شما در پلت فرم استقرار، همانطور که انتظار می رود، و همچنین به درک اینکه چگونه برنامه شما در این محیط اجرا می شود

14. So, we can validate that this signal detection project can be used to the radar system.
[ترجمه ترگمان]بنابراین ما می توانیم تایید کنیم که این پروژه تشخیص سیگنال را می توان برای سیستم رادار به کار برد
[ترجمه گوگل]بنابراین، می توانیم تأیید کنیم که این پروژه تشخیص سیگنال می تواند به سیستم رادار مورد استفاده قرار گیرد

Every treaty must be validated by the vote of the Congress.

هر قرارداد باید با رأی کنگره دارای اعتبار قانونی بشود.


Their testimony validated my claim.

گواهی آن‌ها ادعای مرا تأیید کرد.


True ideas are those that we can test and validate.

عقاید راستین آن‌هایی هستند که می‌توان آن‌ها را آزمود و اثبات کرد.


پیشنهاد کاربران

قانونی شناختن

معتبر کردن

اعتبارسنجی

صحت سنجی

شارژ کردن کارت


کلمات دیگر: