کلمه جو
صفحه اصلی

verbal


معنی : مربوط به صدا، خطابی، زبانی، تحت اللفظی، لفظی، شفاهی، حضوری
معانی دیگر : لغوی، واژه ای، واژی، واجی، کلامی، حرفی، لسانی، وابسته به واژه یا واژه شناسی، واژه گرای، لفاظ، گفتاری، قولی، وابسته به فعل، فعلی، کارواژی، کارواژه ای، (نادر) لغت به لغت، دقیق، طابق النعل بالنعل، کلمه به کلمه، (دستور زبان) فعل واره

انگلیسی به فارسی

کلامی، لفظی، شفاهی، زبانی، حضوری، تحت اللفظی، مربوط به صدا، خطابی


زبانی، شفاهی، لفظی، فعلی، تحت اللفظی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of or relating to words.
متضاد: nonverbal
مشابه: lexical, literal, syntactic, wordy

- He has trouble with math, but he has strong verbal ability.
[ترجمه ......] او با ریاضی مشکل دارد اما توانایی لفظی خوبی دارد .
[ترجمه ترگمان] او با ریاضی مشکل دارد، اما توانایی شفاهی قوی دارد
[ترجمه گوگل] او با ریاضی مشکل دارد، اما توانایی کلامی قوی دارد

(2) تعریف: involving only words.
متضاد: nonverbal, physical
مشابه: spoken, vocal, written

- He never hit her, but she suffered from his verbal abuse.
[ترجمه ترگمان] او هرگز به او ضربه نمی زد، اما از سواستفاده شفاهی رنج می برد
[ترجمه گوگل] او هرگز او را ندیده، اما او از سوء استفاده کلام او رنج می برد

(3) تعریف: using the spoken rather than the written word; unwritten.
مترادف: oral, spoken
متضاد: written
مشابه: colloquial, unwritten

- I hope they will honor our verbal agreement.
[ترجمه .....] من امیدوارم انها به توافق حضوری با ما افتخار کنند .
[ترجمه ترگمان] امیدوارم به توافق شفاهی ما احترام بگذارند
[ترجمه گوگل] امیدوارم آنها از توافق کلامی ما قدردانی کنند

(4) تعریف: in grammar, of or relating to a verb or a word or phrase derived from a verb.

- In the sentence "I enjoy running," the word "running" is a verbal noun.
[ترجمه ترگمان] در جمله \"من از دویدن لذت می برم\" کلمه \"دویدن\" یک اسم شفاهی است
[ترجمه گوگل] در جمله 'من لذت بردن از در حال اجرا'، کلمه 'اجرا' اسم قومی است
اسم ( noun )
مشتقات: verbally (adv.)
• : تعریف: in grammar, a word or phrase, esp. an adjective or noun, that is derived from a verb.
مترادف: verbalism

- Nouns like "walking" and "sleeping," as well as adjectives like "bored" and "exhausted" are verbals.
[ترجمه ترگمان] Nouns مانند \"پیاده روی\" و \"خوابیدن\" و همچنین صفاتی مانند \"خسته کننده\" و \"خسته\" verbals هستند
[ترجمه گوگل] اسامی مانند �قدم زدن� و �خوابیدن�، و همچنین صفت هایی مانند �خسته� و �خسته�، صحیح هستند

• word derived from a verb (generally a noun or an adjective)
expressed in words (as opposed to actions or pictures); spoken, oral; pertaining to verbs of words derived from verbs
you use verbal to describe things connected with words and their use.
verbal refers to things that are spoken rather than written.
verbal also describes something that relates to verbs.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] لفظی، شفاهی

مترادف و متضاد

مربوط به صدا (صفت)
acoustic, acoustical, verbal

خطابی (صفت)
verbal, addressed

زبانی (صفت)
verbal, lingual, oral, nuncupative, viva voce, vocabular

تحت اللفظی (صفت)
verbal, literal, verbatim

لفظی (صفت)
verbal, literal, vocabular, textual, textuary

شفاهی (صفت)
verbal, oral, nuncupative, viva voce, vocabular, unwritten, word-of-mouth

حضوری (صفت)
verbal

spoken


Synonyms: exact, expressed, lingual, literal, oral, rhetorical, said, stated, told, unwritten, verbatim, word-for-word, word-of-mouth


جملات نمونه

"-ate" is a verbal suffix.

"ate-" یک پسوند فعلی است.


verbal noun

اسم فعل


the parents' consent, written or verbal...

رضایت کتبی یا شفاهی والدین...


1. verbal noun
اسم فعل

2. verbal disorders
اختلالات زبانی

3. a verbal aptitude test
آزمون استعداد واژه شناسی

4. a verbal artist who sacrifices content to sound
یک نویسنده ی واژه گرای که محتوا را فدای صدا(ی واژه) می کند.

5. a verbal contract
قرارداد شفاهی (زبانی)

6. a verbal duel
نبرد زبانی،مبارزه ی لفظی

7. a verbal protest
اعتراض شفاهی

8. a verbal tilt
جنگ لفظی

9. a verbal translation
یک ترجمه ی کلمه به کلمه

10. detailed verbal instructions
دستورات پرجزئیات لغوی

11. the verbal form of nouns
صورت کارواژی اسم ها

12. their verbal skirmish was the prelude to serious peace negotiations
جنگ لفظی آنها مقدمه ی مذاکرات جدی صلح بود.

13. his wife's verbal onslaughts had made him desperate
حملات شدید لفظی زنش او را مستاصل کرده بود.

14. "-ate" is a verbal suffix
"ate-" یک پسوند فعلی است.

15. each mathematical formula is accompained by verbal explanations
هریک از فرمول های ریاضی با توضیحات واژی همراه است.

16. He leveled a verbal assault against his Democratic opponents.
[ترجمه ترگمان]او یک حمله کلامی به مخالفان دموکرات خود انجام داد
[ترجمه گوگل]او یک حمله شفاهی علیه مخالفان دموکرات خود را برانگیخت

17. I delivered a verbal protest against their brutal acts.
[ترجمه ترگمان]یک اعتراض شفاهی علیه اعمال وحشیانه آن ها انجام دادم
[ترجمه گوگل]من اعتراض کلامی را علیه اقدامات وحشیانه آنها انجام دادم

18. He had apparently experienced a lot of verbal abuse from his co-workers.
[ترجمه ترگمان]او ظاهرا سو استفاده کلامی از همکاران خود را تجربه کرده بود
[ترجمه گوگل]او ظاهرا از همکارانش خیلی از سوء استفاده های شفاهی را تجربه کرده بود

19. Verbal abuse was hardly the payment I expected for my troubles.
[ترجمه ترگمان]سو استفاده از سو استفاده از آن پولی بود که من انتظار داشتم مشکلات خودم را برطرف کنم
[ترجمه گوگل]سوءاستفاده کلامی به سختی پرداختی بود که من برای مشکلاتم انتظار داشتم

20. Her article contained one or two verbal felicities which will stay in my mind for years.
[ترجمه ترگمان]مقاله او شامل یک یا دو felicities شفاهی بود که سال ها در ذهن من باقی خواهند ماند
[ترجمه گوگل]مقاله او حاوی یک یا دو فریب کلامی است که در سالهای گذشته به ذهنم می آید

21. The test measures verbal and mathematical ability.
[ترجمه ترگمان]این تست توانایی ریاضی و ریاضی را اندازه گیری می کند
[ترجمه گوگل]تست ها توانایی های کلامی و ریاضی را اندازه گیری می کنند

22. The money has been recovered without resorting to verbal abuse or strong-arm tactics.
[ترجمه ترگمان]این پول بدون توسل به سو استفاده کلامی و یا تاکتیک های قوی بدست آمد
[ترجمه گوگل]پول بدون توسل به سوء استفاده عرفی یا تاکتیک های قوی به دست آمده بهبود یافته است

detailed verbal instructions

دستورات پرجزئیات لغوی


Each mathematical formula is accompained by verbal explanations.

هر یک از فرمول‌های ریاضی با توضیحات واژی همراه است.


a verbal aptitude test

آزمون استعداد واژه‌شناسی


A verbal artist who sacrifices content to sound.

یک نویسنده‌ی واژه‌گرای که محتوا را فدای صدا(ی واژه) می‌کند.


a verbal contract

قرارداد شفاهی (زبانی)


a verbal protest

اعتراض شفاهی


the verbal form of nouns

صورت کارواژی اسم‌ها


a verbal translation

ترجمه‌ی کلمه به کلمه


اصطلاحات

verbal disorders

اختلالات زبانی


پیشنهاد کاربران

کلامی

بیانی

۱. کلامی - زبانی
۲. مربوط به فعل ( فعلی )
I need a verbal consent to leave the room while
being in a class and teacher is teaching

کلامی
Verbal memory حافظه کلامی

حراف ( پرحرف )

معنی پرحرف برای verbalکه خانم مائده نوشتن درسته.
این هم مثالی ازکتابinside reading1
( Unit8_the autism puzzle )
Some individuals cannot speak; others are highly verbal

کلامی

# verbal abuse
# verbal description
# non - verbal communication
# He has strong verbal ability
# We had a verbal agreement but no written contract


کلمات دیگر: