1. The lawyer told her client that she could predict the outcome of his trial.
وکیل به موکلش گفت، می تواند نتایج دادگاه را پیش بینی کند
2. My uncle tried to get General Motors to be a client of his company.
عموی من سعی کرد توجه شرکت جنرال موتور را به عنوان مشتری شرکتش، جلب کند
3. If this restaurant doesn't improve its service, all its clients will vanish.
اگر این رستوران خدماتش را بهتر نکند، تمام مشتریان خود را از دست می دهد
4. russia and her client states
روسیه و کشورهای وابسته به آن
5. your honor, my client pleads not guilty
جناب قاضی،موکل من خود را بی گناه اعلام می کند.
6. the lawyer submitted that his client was innocent
وکیل ادعا کرد که موکل او بی گناه است.
7. The lawyer proved the innocence of his client.
[ترجمه Sh] وکیل بی گناهی موکل خود را ثابت کرد
[ترجمه ترگمان]وکیل بی گناهی موکلش را ثابت کرد
[ترجمه گوگل]وکیل بی گناهی مشتری خود را ثابت کرد
8. A lawyer acts for his client.
[ترجمه ترگمان]وکیلی به عنوان وکیل خود عمل می کند
[ترجمه گوگل]یک وکیل برای مشتری خود عمل می کند
9. I have a client with me right now.
[ترجمه ترگمان]من الان یه مشتری دارم
[ترجمه گوگل]من الان یک مشتری دارم
10. Discussions between a lawyer and client are privileged communications.
[ترجمه ترگمان]مذاکرات بین یک وکیل و موکل، ارتباطات ممتاز هستند
[ترجمه گوگل]بحث و گفتگو بین وکیل و مشتری ارتباطات مهمی است
11. The boss asked the secretary to let the client up.
[ترجمه ترگمان]رئیس از منشی خواست که مشتری را بیدار کند
[ترجمه گوگل]رئیس از دبیرخانه خواسته تا مشتری را به سمت خود بیاورد
12. She has an appointment with a client at 30.
[ترجمه ترگمان]او در ساعت ۳۰ با یک مشتری قرار ملاقات دارد
[ترجمه گوگل]او یک ملاقات با یک مشتری در 30 سال دارد
13. I've got a client with me at the moment.
[ترجمه ترگمان]من در آن لحظه یک مشتری با خودم دارم
[ترجمه گوگل]من در حال حاضر یک مشتری دارم
14. Enviros Consulting has a client base of more than 000 organisations worldwide.
[ترجمه ترگمان]مشاوره Enviros دارای یک پایه مشتری بیش از ۰۰۰ سازمان در سراسر جهان است
[ترجمه گوگل]Enviros Consulting دارای پایه مشتری بیش از 000 سازمان در سراسر جهان است
15. The secretary led in the client.
[ترجمه ترگمان]منشی به مشتری وارد شد
[ترجمه گوگل]وزیر امور خارجه در کلاینت رهبری کرد
16. Mr Black has been a client of this firm for many years.
[ترجمه ترگمان]آقای Black نیز چندین سال است که مشتری این شرکت بوده است
[ترجمه گوگل]آقای سیاه در طول سالها مشتری این شرکت بوده است
17. My client was unable to meet her rent payments.
[ترجمه ترگمان]مشتری من قادر به ملاقات با او نبود
[ترجمه گوگل]مشتری من قادر به پرداخت اجاره اش نبود
18. He might have been murdered by a former client or someone harbouring a grudge.
[ترجمه ترگمان]ممکنه توسط یکی از مشتریان قبلی یا کسی به قتل رسیده باشه
[ترجمه گوگل]او ممکن است توسط یک مشتری سابق یا فردی که از او نفرت دارد، کشته شود
19. He's out to lunch with a client.
[ترجمه ترگمان]او برای ناهار با یک مشتری بیرون رفته
[ترجمه گوگل]او با یک مشتری ناهار می برد
20. On behalf of my client, I would like to remind you of your obligations in this matter.
[ترجمه محمد] مایلم به نمایندگی از موکلم تعهدات شما در این مورد رو بهتون یادآوری کنم.
[ترجمه ترگمان]از طرف موکلم، دوست دارم وظایف شما را در این مورد به شما یادآوری کنم
[ترجمه گوگل]از طرف مشتری من، من مایلم به شما در مورد تعهدات شما در این زمینه یادآوری کنم