کلمه جو
صفحه اصلی

employ


معنی : شغل، استخدام کردن، بکار گرفتن، بکار گماشتن، استخذام کردن، مشغول کردن، استعمال کردن
معانی دیگر : به کار بردن، به کار گرفتن، استفاده کردن از، به کار گماردن، کار دادن به، سرگرم کردن، گمارش، به کار گماری

انگلیسی به فارسی

استفاده کردن، به‌کار گماشتن، استخدام کردن، مشغول کردن، به‌کار گرفتن، شغل


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: employs, employing, employed
(1) تعریف: to make use of; use.
مترادف: apply, use, utilize
مشابه: bestow, exercise, handle, operate, ply, wield

- We're studying the unique devices he employs in his poetry.
[ترجمه ترگمان] ما وسایل منحصر به فردی را که در poetry بکار می برد مرور می کنیم
[ترجمه گوگل] ما در حال مطالعه دستگاه های منحصر به فردی که او در شعر خود استفاده می کند
- You would have to employ a microscope to be able to see these organisms.
[ترجمه ترگمان] شما باید میکروسکوپ را استخدام کنید تا بتواند این ارگانیسم ها را ببیند
[ترجمه گوگل] شما باید یک میکروسکوپ را به کار ببندید تا بتوانید این موجودات را مشاهده کنید

(2) تعریف: to provide work for or obtain services from in exchange for payment; hire.
مترادف: engage, hire
متضاد: dismiss
مشابه: commission, enlist, enroll, recruit, retain

- Our company employs thirty people in the sales department.
[ترجمه ترگمان] شرکت ما سی نفر را در بخش فروش استخدام می کند
[ترجمه گوگل] شرکت ما 30 نفر را در بخش فروش استخدام می کند
- We'll need to employ more waiters during the summer.
[ترجمه ترگمان] در طول تابستان به پیشخدمت ها احتیاج خواهیم داشت
[ترجمه گوگل] ما باید در تابستان بیشتر از پیشخدمتهایمان استخدام کنیم

(3) تعریف: to apply or direct toward a particular goal or activity.
مترادف: apply, devote, exercise, exert, spend
مشابه: bestow, busy, direct, occupy, turn, wield

- You need to employ more energy in this job.
[ترجمه ترگمان] شما باید انرژی بیشتری در این شغل به کار بگیرید
[ترجمه گوگل] شما در این کار نیاز به انرژی بیشتری دارید
اسم ( noun )
مشتقات: employable (adj.), employed (adj.), employability (n.)
• : تعریف: position of service; employment.
مترادف: employment
مشابه: labor, pay, service

- She has been in our company's employ for five years.
[ترجمه ترگمان] او پنج سال است که به استخدام ما درآمده است
[ترجمه گوگل] او پنج سال در استخدام شرکت ما بوده است

• hire as a worker, occupy; put to use, activate, operate
if you employ someone, you pay them to work for you.
to employ something means to use it; a formal use.

دیکشنری تخصصی

[صنعت] به کار گرفتن، استخدام کردن
[ریاضیات] به کار گماشتن، به خدمت گرفتن، به کار بردن، استخدام کردن

مترادف و متضاد

شغل (اسم)
post, office, profession, work, job, situation, position, employ, vocation, occupation, trade, metier

استخدام کردن (فعل)
engage, employ, hire

بکار گرفتن (فعل)
employ, utilize

بکار گماشتن (فعل)
engage, employ

استخذام کردن (فعل)
employ

مشغول کردن (فعل)
amuse, entertain, occupy, engage, busy, employ

استعمال کردن (فعل)
use, exercise, handle, apply, employ

make use of


Synonyms: apply, bestow, bring to bear, engage, exercise, exert, exploit, fill, handle, keep busy, manipulate, occupy, operate, put to use, spend, take up, use, use up, utilize


Antonyms: ignore, misuse, shun, unemploy


give money in exchange for work performed


Synonyms: bring on board, come on board, commission, contract, contract for, engage, enlist, hire, ink, obtain, place, procure, put on, retain, secure, sign on, sign up, take on, truck with


Antonyms: fire, lay off, let go


جملات نمونه

1. to employ iron girders in building construction
به کار بردن تیرآهن در ساختن بنا

2. to employ oneself in study
خود را به مطالعه مشغول کردن

3. to employ questionable methods in business
در بازرگانی از روش های قابل انتقاد استفاده کردن

4. this factory will employ one thousand new workers
این کارخانه هزار کارگر جدید خواهد گرفت.

5. she is in the employ of a private company
او در استخدام یک شرکت خصوصی است.

6. None but a wise man can employ leisure well.
[ترجمه ترگمان]هیچ کس جز یک مرد عاقل نمی تواند اوقات فراغت خود را به کار بگیرد
[ترجمه گوگل]هیچ کس جز یک انسان عاقل نمی تواند اوقات فراغت را به خوبی کار کند

7. How many workmen do you employ at your factory?
[ترجمه ترگمان]در کارخونه شما چند کارگر استخدام می کنید؟
[ترجمه گوگل]چند کارگر در کارخانه خود کار می کنید؟

8. We employ friendly and knowledgeable staff.
[ترجمه ترگمان]ما کارکنان دوستانه و مطلع را استخدام می کنیم
[ترجمه گوگل]ما کارکنان دوستانه و آگاهانه را استخدام می کنیم

9. How many people does the company employ?
[ترجمه ترگمان]این شرکت چند نفر را استخدام می کند؟
[ترجمه گوگل]این شرکت چند نفر را استخدام می کند؟

10. Some religions employ ritual more than others.
[ترجمه ترگمان]برخی از مذاهب بیش از دیگران مراسم مذهبی را به کار می گیرند
[ترجمه گوگل]بعضی از ادیان بیشتر از دیگران عمل می کنند

11. You must employ someone to oversee the project.
[ترجمه ترگمان]شما باید کسی را استخدام کنید تا به پروژه نظارت کند
[ترجمه گوگل]شما باید کسی را برای نظارت بر پروژه بکار ببرید

12. It was the first commercially available machine to employ artificial intelligence.
[ترجمه ترگمان]این اولین ماشین موجود تجاری بود که هوش مصنوعی را به کار گرفت
[ترجمه گوگل]این نخستین ماشین در دسترس برای استفاده هوش مصنوعی بود

13. We might have to employ someone temporarily as a stopgap measure until we can fill the post.
[ترجمه ترگمان]ممکن است مجبور باشیم یک نفر را به طور موقت به عنوان یک تدبیر stopgap استخدام کنیم تا بتوانیم این پست را پر کنیم
[ترجمه گوگل]ممکن است ما مجبور شویم کسی را به طور موقت به عنوان یک اقدام ماندگار به کار گیریم تا بتوانیم پست را پر کنیم

14. 87% of the 1 000 companies surveyed employ part-time staff.
[ترجمه ترگمان]۸۷ % از ۱۰۰۰ شرکت مورد بررسی کارکنان پاره وقت استخدام می کنند
[ترجمه گوگل]87٪ از 1000 شرکت مورد بررسی، کارکنان نیمه وقت کار می کنند

15. Analog computers are generalpurpose devices which employ laws of physics for performing mathematical operations.
[ترجمه ترگمان]کامپیوترها وسایلی هستند که از قوانین فیزیک برای انجام عملیات ریاضی استفاده می کنند
[ترجمه گوگل]رایانه های آنالوگ دستگاه های عمومی هستند که از قوانین فیزیک برای انجام عملیات ریاضی استفاده می کنند

16. They employ a couple of young men to do the heavy work.
[ترجمه ترگمان]آن ها از یک زوج جوان برای انجام کار سنگین استفاده می کنند
[ترجمه گوگل]آنها چند زن جوان را برای انجام کار سنگین استخدام می کنند

17. The organisers have to employ performers to pull a crowd.
[ترجمه ترگمان]سازمان دهندگان باید اجرا کنندگان را استخدام کنند تا جمعیتی را بکشند
[ترجمه گوگل]برگزارکنندگان باید هنرمندان را به استخدام کشاندند

to employ iron girders in building construction

به‌کار بردن تیرآهن در ساختن بنا


to employ questionable methods in business

در بازرگانی از روش‌های انتقادپذیر استفاده کردن


activities in which the capacities and talents of the student might best be employed

فعالیت‌هایی که در آن استعدادها و علایق دانشجو به بهترین وجه به‌کار گرفته می‌شوند


This factory will employ one thousand new workers.

این کارخانه هزار کارگر جدید خواهد گرفت.


He is employed by the goverment.

او در استخدام دولت است.


to employ oneself in study

خود را به مطالعه مشغول کردن


She is in the employ of a private company.

او در استخدام یک شرکت خصوصی است.


پیشنهاد کاربران

اجیر کردن

استخدام کردن - به کار گرفتن

استفاده کردن

اعمال کردن

به کار گیری

employ : به کار گرفتن، به کار بستن
employed : به کار رفتن

انجام دادن، عمل کردن، مرتکب شدن

استفاده . به کار گیری

شغل، استخدام کردن، بکار گرفتن، بکار گماشتن، استخذام کردن، مشغول کردن، استعمال کرد

بکار بردن

to hire or engage the services of ( a person or persons ) ; provide employment for; have or keep in one's service:
استخدام
اگه دوست داشتید لایک کنید 🌌💎


کلمات دیگر: