کلمه جو
صفحه اصلی

reassign

انگلیسی به فارسی

مجددا مجاز است


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: combined form of assign.

• assign again, reappoint, post again

دیکشنری تخصصی

[حقوق] مجددأ ارجاع کردن، به مأموریت جدید اعزام کردن

جملات نمونه

1. Duties have been reassigned to avoid wasteful duplication of work.
[ترجمه ترگمان]عوارض برای اجتناب از تکرار بی فایده کار مجددا تخصیص داده شده است
[ترجمه گوگل]وظایف مجددا مجددا اعطا شده است تا از تکرار کارهای ناپایدار جلوگیری شود

2. After his election defeat he was reassigned to the diplomatic service.
[ترجمه ترگمان]پس از شکست انتخاباتی او به خدمات دیپلماتیک مجددا اختصاص یافت
[ترجمه گوگل]پس از انتخابات ریاست جمهوری او به سرویس دیپلماتیک مجددا اعطا شد

3. Cooperstein has been reassigned to a non-managerial position pending the outcome of a company investigation, he said.
[ترجمه ترگمان]او گفت که Cooperstein به دلیل نتیجه تحقیقات یک شرکت به یک موقعیت غیر مدیریتی تخصیص داده شده است
[ترجمه گوگل]وی گفت که کوپرستاین به جای مدیریت غیر منتظره منتظر نتایج یک تحقیق شرکت است

4. Therefore Knapp was awarded compensatory damages and reassigned to his teaching and coaching jobs.
[ترجمه ترگمان]بنابراین Knapp جبران خسارت جبرانی را دریافت کرده و به شغل آموزش و تدریس اختصاص داده شد
[ترجمه گوگل]بنابراین Knapp جبران خسارت جبران خسارت اعطا شد و مجددا به تدریس و مشاغل او آموزش داده شد

5. To create the new environments, the specialists were reassigned to cross-disciplinary teams.
[ترجمه ترگمان]برای ایجاد محیط های جدید، متخصصان به تیم های انتظامی انتقال داده شدند
[ترجمه گوگل]برای ایجاد محیط جدید، متخصصان به تیم های متضاد مجددا مجددا اعطا می شدند

6. The scientists reassigned to the survey possess expertise in areas such as population dynamics, physiology, animal behavior, habitats and biodiversity.
[ترجمه ترگمان]دانشمندان در این نظرسنجی تخصص دارند و در حوزه هایی مانند دینامیک جمعیت، فیزیولوژی، رفتار حیوانات، زیستگاه های طبیعی و تنوع زیستی تخصص دارند
[ترجمه گوگل]دانشمندان مجددا به این تحقیق دارای تخصص در زمینه هایی مانند دینامیک جمعیت، فیزیولوژی، رفتار حیوانات، زیستگاه ها و تنوع زیستی می پردازند

7. After the merger, many reporters were reassigned or downgraded.
[ترجمه ترگمان]پس از ادغام، بسیاری از خبرنگاران در حال تخصیص مجدد یا تنزل درجه هستند
[ترجمه گوگل]پس از ادغام، بسیاری از خبرنگاران مجددا مجددا مجاز شدند یا کاهش یافتند

8. Using this information, it reassigned its street cleaners and began to reward crews that made the greatest improvements.
[ترجمه ترگمان]با استفاده از این اطلاعات، تمیز کننده های خیابانی خود را مجددا تخصیص داده و شروع به پاداش دادن به کارگرانی کرد که بیش ترین پیشرفت را داشته اند
[ترجمه گوگل]با استفاده از این اطلاعات، تمیز کننده های خیابانی خود را مجددا مجددا اعطا کرد و شروع به جبران خدمه هایی کرد که بیشترین پیشرفت را انجام دادند

9. Reassign personnel as work loads necessitate.
[ترجمه ترگمان]پرسنل reassign به عنوان بار کاری ضروری هستند
[ترجمه گوگل]پرسنل را مجددا بارگذاری می کند

10. Only a system administrator can reassign tasks.
[ترجمه ترگمان]فقط یک مدیر سیستم می تواند وظایف را تخصیص دهد
[ترجمه گوگل]فقط یک مدیر سیستم میتواند وظایف مجدد را مجددا اعمال کند

11. To reassign a key, select it from the list below, and then click Edit.
[ترجمه ترگمان]برای تخصیص مجدد یک کلید، آن را از فهرست زیر انتخاب کنید، و سپس روی Edit کلیک کنید
[ترجمه گوگل]برای تغییر مجدد کلید، آن را از لیست زیر انتخاب کنید و سپس روی ویرایش کلیک کنید

12. Only a system administrator can reassign ownership of a job.
[ترجمه ترگمان]تنها یک مدیر سیستم می تواند مالکیت یک شغل را تخصیص دهد
[ترجمه گوگل]فقط یک مدیر سیستم میتواند مالکیت یک کار را مجددا مجاز کند

13. Reassign changes as required.
[ترجمه ترگمان]تغییرات به صورت نیاز تغییر می کند
[ترجمه گوگل]مجددا تغییرات را در صورت نیاز تغییر دهید

14. Reassign customers to new districts.
[ترجمه ترگمان]ورود مشتریان به مناطق جدید
[ترجمه گوگل]انتقال مجدد مشتریان به ولسوالی های جدید

15. The most common value to add ( or subtract ) and then reassign into a variable is
[ترجمه ترگمان]معمول ترین مقدار برای اضافه کردن (یا تفریق)و سپس تخصیص مجدد به یک متغیر
[ترجمه گوگل]شایع ترین ارزش برای اضافه کردن (یا کم کردن) و سپس مجددا به یک متغیر است

پیشنهاد کاربران

۱ ) دوباره مسئول کردن کسی برای انجام کاری
۲ ) دوباره دادن ( کار، سمت و غیره ) ، گذاشتن ، نهادن ( گماردن )

e. g. An aide for House Speaker Nancy Pelosi, D - Calif. , confirmed to NBC News that Bush's office had been reassigned "by direct order of the Speaker. "
CNBC. com@

( کسی را ) در سمت/پست خود ابقا کردن


کلمات دیگر: